جملات قصار ارنست همینگوی؛ سخنان ناب نویسنده معروف

جملات قصار ارنست همینگوی نویسنده بزرگ آمریکایی را برای شما دوستان قرار داده‌ایم. ارنِست میلر هِمینگوِی از نویسندگان برجستهٔ معاصر ایالات متحده آمریکا و برندهٔ جایزه نوبل ادبیات بود. او از پایه‌گذاران یکی از تاثیرگذارترین انواع ادبی، موسوم به «وقایع‌نگاری ادبی» شناخته می‌شود. قدرت بیان و زبردستی همینگوی در توصیف شخصیت‌های داستانی به گونه‌ای بود که او را پدر ادبیات مدرن لقب داده‌اند.

جملات قصار ارنست همینگوی؛ سخنان ناب نویسنده معروف

متن های ادبی از همینگوی

هیچ وقت با کسی که او را دوست نداری، سفر نکن.

شهامت، حفظ وقار در شرایط تحت فشار است.

هیچ گلی عطر، رنگ و زیبایی مادر را ندارد.

نیازی نیست انسان ها را امتحان کنید کمی صبر کنید خودشان امتحان شان را پس می دهند.

شادمانی در افراد باهوش کمیاب ترین چیزی است که می شناسم.

هر کس در دنیا باید یکی را داشته باشد که حرف های خود را به او بزند؛ آزادانه و بدون رودربایسی و خجالت. به راستی انسان از تنهایی دق می کند.

در دنیا هیچ دوستی معتمد تر از کتاب یافت نمی شود.

متن های ادبی از همینگوی

بهترین راه برای اینکه بفهمی آیا می توانی به کسی اعتماد کنی این است که به او اعتماد کنی.

قسمت سخت نوشتن یک رمان، تمام کردن آن است.

عکس نوشته جملات قشنگ همینگوی

ترسوها هزاربار می‌میرن، شجاعان فقط یه‌بار می‌میرن.

که اصلا دعوا سر چیست و چه کسی دارد چه کسی را می‌کشد و چرا می‌کشد و هیچ‌کس نمی‌داند این‌همه رنج و این‌همه آوارگی برای چیست؟

یک طبقه وجود داره که همهٔ کشور رو اداره می‌کنه، اون طبقه احمقه و قادر نیست چیزی رو تشخیص بده و اگه هم بخواد، نمی‌تونه.

وقتی چیزی نداری که از دست بدی، کناراومدن با زندگی مشکل نیست.

قطعآ رسیدن غذا موجب پیروزی نمی‌شه؛ اما نرسیدن غذا حتمآ موجب شکست می‌شه.”

هرگز نباید نومید شد. اما گاهی اوقات نمی‌تونم امیدوار باشم. همیشه سعی می‌کنم امیدوار باشم، اما گاهی نمی‌تونم.

“به‌عقیدهٔ من باید جنگ رو تموم بکنیم، جنگ تموم نمی‌شه تا زمانی که یه طرف جنگ رو تموم نکنه. اما اگه ما جنگ رو تموم نکنیم، اوضاع بدتر می‌شه.” پاسینی محترمانه گفت: “نمی‌تونه بدتر بشه. چون چیزی از جنگ بدتر وجود نداره.”

خدا می‌داند نمی‌خواستم عاشقش شوم. نمی‌خواستم عاشق کسی شوم؛ اما خدا می‌داند عاشق شده بودم و من روی تخت بیمارستانی در میلان افتاده بودم و همه‌گونه افکار به مغزم هجوم می‌آورد

مطلب مشابه: سخن بزرگان؛ جملات ناب عمیق و با معنی از افراد معروف

مطلب مشابه: سخنان قصار فروید؛ متن های عمیق روانشناسی از بنیانگذار علم روانکاوی

عکس نوشته جملات قشنگ همینگوی

دوست نداری کف سفت قطار را، دوست نداری توپ‌ها و برزنتی که روی آن کشیده شده و بوی وازلینی را که به فلز زده شده یا برزنت خیسیدهٔ آب‌نشت‌کرده را؛ اگرچه در زیر برزنت خیلی کیف دارد و دلنشین است با توپ‌ها بودن؛ اما تو دیگری را دوست داری که اکنون می‌دانی حتا نمی‌توانی وانمود کنی که آن‌جا هست و حالا به‌روشنی و به‌سردی می‌دانی و می‌بینی

جملات زیبا از همینگوی

ــ ترسوها هزاربار می‌میرن، شجاعان فقط یه‌بار می‌میرن. ــ درسته. کی اینو گفته؟ ــ نمی‌دونم. کاترین گفت: “احتمالا خودش ترسو بوده. خیلی چیزا دربارهٔ ترسوها می‌دونسته؛ اما دربارهٔ شجاعان هیچی. شجاعان شاید دوهزار بار می‌میرن به شرط اون‌که باهوش باشن. اون که این حرف رو زده به این نکته اشاره نکرده.”

پرسیدم: “بعد از جنگ کجا زندگی کنیم؟” ــ احتمالا در خونهٔ سالمندان. سه ساله که کودکانه انتظار می‌کشم تا کریسمس جنگ تموم بشه؛ اما حالا انتظار می‌کشم تا بچه‌مون فرمانده‌ی‌کل قوا بشه. ــ ممکنه ژنرال بشه. ــ اگه جنگ صد سال طول بکشه، اون‌وقت می‌تونه در هر دو مقام خدمت کنه.

ــ شما اصلا پیر به‌نظر نمی‌رسین. ــ این جسمه که پیر می‌شه. گاه می‌ترسم به‌هنگام شکستن یک‌تکه گچ قلمی، انگشتم بشکنه و روح، پیرتر از جسم نیست و چندان عاقل‌تر هم نیست. ــ شما آدم خردمند و عاقلی هستین. ــ این یه اشتباه بزرگه که می‌پندارن پیرا خردمندن. اونا عاقل‌تر نمی‌شن، محافظه‌کارتر و محتاط‌تر می‌شن. ــ شاید همین محتاط‌بودن، خودش خرده.

ولی پس از آنکه آنها را بیرون کردم و در را بستم و چراغ را روشن کردم دیدم فایده ای ندارد. مثل این بود که با مجسمه ای خداحافظی کنم. کمی بعد بیرون رفتم و بیمارستان را ترک گفتم و زیر باران به هتل رفتم.

– پیغام عقب نشینی هم از لشگر رسید.

– من گفتم: ما تحت نظر لشگر کار می‌کنیم ، ولی این جا تحت امر شما هستم. طبعا وقتی شما بگید برو ، من میرم ، ولی فرمان‌ها رو درس معلوم کنید چیه.

– فرمان اینه که ما این جا بمونیم ، شما زخمی‌ها رو از این جا به مرکز ببرین.

– گفتم: بعضی وقتا هم از مرکز زخمی‌ها رو به بیمارستان صحرایی می‌بریم. ببینم ، من تا حالا هیچ عقب نشینی ندیده ام ، اگر قرار بشه عقب نشینی کنیم ، این همه زخمی رو چطور ببریم ؟

– زخمی‌ها رو نمی‌بریم ، بقیه رو ول می‌کنیم.

– پس من با ماشینا چه ببرم ؟

– لوازم بیمارستان را ببر.

– گفتم: بسیار خوب.

فقط تخت خواب، تخت خواب خیلی عالیه. اون وقتی آسیب دیدی باعث آسودگیه. نمیدونستم تخت خواب میتونه انقدر باعث راحتی باشه.

او گفت: اما آدمیزاد برای شکست خوردن ساخته نشده، اون میتونه نابود بشه ولی شکست نمی‌خوره.».

با خودش گفت: «تو ماهی رو بخاطر زنده موندن و فروختن گوشتش نکشتی. تو اونو بخاطر غرورت و اینکه ماهیگیر هستی کشتی. تو قبل و بعد از کشتنش عاشقش بودی. اگه عاشقش بودی کشتنش گناه نبود یا گناه بیشتری بود؟»

او فکر کرد: «من این چیزها رو نمی‌دونم اما خوبه که مجبور نیستیم خورشید و ماه و ستاره‌ها رو بکشیم. همین که در دریا برادران واقعی خودمون رو میکشیم کافیه.»

به خاطر نداشت کی برای اولین بار بلند حرف زدن با خود در تنهایی را شروع کرده است. او در روزگاران قدیم و در بعضی شب‌های تنهایی، خیره به ساعتش، برای خود در قایق‌های صید لاک پشت آواز می‌خواند. او احتماًلا بلند حرف زدن با خود را زمانی شروع کرده بود که پسرک ترکش کرده بود اما به خاطر نمی‌آورد.

بلند گفت: «ماهی هم دوست منه. تا حالا همچین ماهی‌ای ندیدم اما باید بکشمش. خوشحالم که ما مجبور نیستیم ستاره‌ها رو بکشیم. فکر کن اگر هر روز یه نفر تلاش می‌کرد ماه رو بکشه چی می‌شد. ماه فرار می‌کرد. اما فکر کن اگه یه مرد هر روز تلاش می‌کرد خورشید رو بکشه. ما خوشبخت به دنیا می‌آییم.»

چی میتونه آسیب بزنه؟ هیچ چی. من خودم خیلی دور رفتم.»

. او به لبه‌ی قایق تکیه داد و مطمئن شد که نمرده است. درد شانه هایش هم این حقیقت را تصدیق می‌کردند.

پسرک گفت: «تو ساعت کوکی منی.» «ساعت کوکی من سن و سالمه، چرا پیرمردها صبح زود از خواب بیدار میشن؟ واسه اینکه یه روز طولانی‌تر داشته باشن؟»

از اون گذشته هرچیزی، چیز دیگه‌ای رو به نحوی می‌کشه. ماهیگیری منو می‌کشه درست به همون صورت که زنده نگهم می‌داره. پسرک هم زنده نگهم میداره. نباید خودمو انقدر فریب بدم.»

پیرمرد فکر کرد: «اون ماهی بزرگیه. باید از پسش بر بیام. نباید بذارم متوجه قدرتش و اینکه اگه فرار کنه چیکار می‌تونه انجام بده بشه. اگه من جای اون بودم الان با همه چی کنار میومدم و آنقدر می‌رفتم تا یه چیزی پاره بشه. اما خدا رو شکر ماهی‌ها به اندازه‌ی ماها که اونا را می‌کشیم باهوش نیستند هرچند که نجیب‌تر و تواناتر هستند.»

این ماجرا برای ادامه داشتن، زیادی خوب بود. کاش این یه رویا بود و هی‌چوقت این ماهی رو نگرفته بودم و الان روی تختم در حال روزنامه خوندن بودم.» او گفت: اما آدمیزاد برای شکست خوردن ساخته نشده، اون میتونه نابود بشه ولی شکست نمی‌خوره.» فکر کرد: «متأسفم که کوسه رو کشتم و الان که زمان خیلی بدی در پیش رو دارم نیزه‌ام رو هم ندارم. کوسه خشن، توانا، قوی و باهوشه اما من باهوش‌تر از اون بودم. شاید هم نه، شاید من فقط مجهزتر از اون بودم.» بلند گفت: «پیرمرد بهش فکر نکن. در مسیرت حرکت کن و وقتی زمانش رسید باهاش روبرو شو.»

جملات زیبا از همینگوی

اما پیرمرد همیشه دریا را زنانه و چیزی که یا به انسان لطف بزرگی می‌کند یا لطفش را از او دریغ می‌کند و اگر وحشیانه یا بدجنس عمل می‌کند به این خاطر است که کمکی از او برنمی‌آید، تصور می‌کرد

شما به عنوان یک نویسنده هیچ‌گاه نباید قضاوت کنید، بلکه باید درک کنید. ارنست همینگوی

بهترین افراد دارای احساسات برای زیبایی،

شجاعت برای ریسک کردن، ادب برای گفتن حقیقت،

و ظرفیت برای فداکاری هستن.

از قضا، فضایل اون هاست که اون ها رو آسیب پذیر می کنه.

اون ها اغلب جریحه دار میشن، گاهی اوقات نابود میشن.

مطلب مشابه: سخن بزرگان درباره عشق؛ ۶۰ جمله ناب عاشقانه از بزرگان

مطلب مشابه: سخنان عاشقانه ناب؛ 100 نقل قول قشنگ و دلنشین در مورد عشق از بزرگان

مطالب مشابه

دکمه بازگشت به بالا