تک بیتی‌های صائب تبریزی؛ زیباترین اشعار تک بیتی صائب

تک بیتی‌های صائب تبریزی را در سایت ادبی تک متن برای شما دوستان و همراهان قرار داده‌ایم. میرزا محمد علی صائب تبریزی از شاعران عهد صفویه است که در حدود سال ۱۰۰۰ هجری قمری در اصفهان (و به روایتی در تبریز) زاده شد. در جوانی مانند اکثر شعرای آن زمان به هندوستان رفت و از مقربین دربار شاه جهان شد. در سال ۱۰۴۲ هجری قمری به کشمیر رفت و از آنجا به ایران بازگشت و به منصب ملک‌الشعرایی شاه عباس ثانی درآمد. در زمان پیری در باغ تکیه در اصفهان اقامت کرد و همواره عده‌ای از ارباب هنر گرد او جمع می‌شدند. وی در سال ۱۰۸۰ هجری قمری وفات یافت و در همین محل (باغ تکیه) در کنار زاینده‌رود به خاک سپرده شد.

تک بیتی‌های صائب تبریزی؛ زیباترین اشعار تک بیتی صائب

تک بیتی های شاهکار صائب

خنده چون مینای می کم کن که چون خالی شدی

می‌گذارد چرخ بر طاق فراموشی ترا

آنچنان کز خط سواد مردمان روشن شود

سرمه گویاتر کند چشم سخنگوی ترا

در گشاد کار خود مشکل‌گشایان عاجزند

شانه نتواند گشودن طرهٔ شمشاد را

یک ره ای آتش به فریاد سپند من برس

در گره تا چند بندم ناله و فریاد را؟

چرخ را آرامگاه عافیت پنداشتم

آشیان کردم تصور، خانهٔ صیاد را

دریا بغل گشاده به ساحل نهاد روی

دیگر کدام سیل گسسته است بند را؟

مِی، زیردستِ خود نکُند هوش‌مند را

پَروای سِیل نیست، زمینِ بلند را

یوسف ما ز تهیدستی خلق آگاه است

به چه امید به بازار رساند خود را؟

هوشمندی که به هنگامهٔ مستان افتد

مصلحت نیست که هشیار نماید خود را

راه خوابیده رسانید به منزل خود را

نرساندی تو گرانجان به در دل خود را

نهان از پرده‌های چشم می‌گریم، نه آن شمعم

که سازم نقل مجلس، گریهٔ مستانهٔ خود را

فرو خوردم ز غیرت گریه مستانهٔ خود را

فشاندم در غبار خاطر خود، دانهٔ خود را

دربهاران، پوست بر تن پردهٔ بیگانگیست

یا بسوزان یا به می ده جبه و دستار را

چشم ترا به سرمه کشیدن چه حاجت است؟

کوته کن این بهانهٔ دنباله‌دار را

از همان راهی که آمد: گُل، مسافر می‌شود

باغ‌بان، بی‌هوده می‌بندد، دَرِ گُل‌زار را

مطلب مشابه: اشعار مولانا شاعر بزرگ (مجموعه 100 شعر ناب و عاشقانه مولانا)

مطلب مشابه: اشعار کوتاه خیام؛ 100 شعر زیبای دلنشین این شاعر بزرگ

تک بیتی های شاهکار صائب

چون زندگی بکام بود مرگ مشکل است

پروای باد نیست چراغ مزار را

ز دلسیاهی آب حیات می‌آید

که تشنه سر به بیابان دهد سکندر را

شکوه مهر خامشی می‌خواست گیرد از لبم

ریختم در شیشه باز این بادهٔ پرزور را

ریشه‌ی نخلِ کهن‌سال، از جوان، افزون‌تَر است

بیش‌تر دل‌بستگی باشد به دنیا، پیر را

عکس نوشته اشعار صائب تبریزی

در دل آهن کند فریاد مظلومان اثر

ناله از زندانیان افزون بود زنجیر را

کشور دیوانگی امروز معمور از من است

من بپا دارم بنای خانهٔ زنجیر را

از هایهای گریهٔ من، چون صدای آب

خواب غرور گشت گرانسنگ، ناز را

نشاط دهر به زخم ندامت آغشته است

شراب خوردن ما شیشه خوردن است اینجا

پردهٔ شرم است مانع در میان ما و دوست

شمع را فانوس از پروانه می‌سازد جدا

می‌کند روز سیه بیگانه یاران را ز هم

خضر در ظلمات می‌گردد ز اسکندر جدا

از دل خونگرم ما پیکان کشیدن مشکل است

چون توان کردن دو یکدل را ز یکدیگر جدا؟

می‌شوند از سردمهری، دوستان از هم جدا

برگ‌ها را می‌کند فصل خزان از هم جدا

تا ترا از دور دیدم، رفت عقل و هوش من

می‌شود نزدیک منزل کاروان از هم جدا

از متاع عاریت بر خود دکانی چیده‌ام

وام خود خواهد ز من هر دم طلبکاری جدا

چون گنهکاری که هر ساعت ازو عضوی برند

چرخ سنگین‌دل ز من هر دم کند یاری جدا

به رنگ زرد قناعت کن از ریاض جهان

که رنگ سرخ به خون جگر شود پیدا

ز هم جدا نبود نوش و نیش این گلشن

که وقت چیدن گل، باغبان شود پیدا

ز ابر دست ساقی جسم خشکم لاله زاری شد

که در دل هر چه دارد خاک، از باران شود پیدا

چنین که همت ما را بلند ساخته‌اند

عجب که مطلب ما در جهان شود پیدا

من آن وحشی غزالم دامن صحرای امکان را

که می‌لرزم ز هر جانب غباری می‌شود پیدا

گرفتم سهل سوز عشق را اول، ندانستم

که صد دریای آتش از شراری می‌شود پیدا

دل عاشق ز گلگشت چمن آزرده‌تر گردد

که هر شاخ گلی دامی است مرغ رشته برپا را

مطلب مشابه: اشعار کوتاه جامی شعر معروف؛ دلنشین ترین مجموعه شعر این شاعر

عکس نوشته اشعار صائب تبریزی

هوس هر چند گستاخ است، عذرش صورتی دارد

به یوسف می‌توان بخشید تقصیر زلیخا را

نه بوی گل، نه رنگ لاله از جا می‌برد ما را

به گلشن لذت ترک تماشا می‌برد ما را

اشعار کوتاه صائب تبریزی

مکن تکلیف همراهی به ما ای سیل پا در گل

که دست از جان خود شستن به دریا می‌برد ما را

چون گل ز ساده لوحی، در خواب ناز بودیم

اشک وداع شبنم بیدار کرد ما را

نخل ما را ثمری نیست به جز گرد ملال

طعمهٔ خاک شود هر که فشاند ما را

اگر غفلت نهان در سنگ خارا می‌کند ما را

جوانمردست درد عشق، پیدا می‌کند ما را

ز چشم بد، خدا آن چشم میگون را نگه دارد!

که در هر گردشی مست تماشا می‌کند ما را

به ماه مصر ز یک پیرهن مضایقه کرد

چه چشمداشت دگر از وطن بود ما را؟

چو تخم سوخته کز ابر تازه شد داغش

ز باده شد غم و اندوه بیشتر ما را

چنان به فکر تو در خویشتن فرو رفتیم

که خشک شد چو سبو دست زیر سر ما را

فغان کز پوچ مغزی چون جرس در وادی امکان

سرآمد عمر در فریاد بی‌فریادرس مارا

تا می‌توان گرفتن، ای دلبران به گردن

در دست و پا مریزید، خون حلال ما را

که می‌آید به سر وقت دل ما جز پریشانی؟

که می‌پرسد بغیر از سیل، راه منزل ما را؟

ندارد مزرع ما حاصلی غیر از تهیدستی

توان در چشم موری کرد خرمن حاصل ما را

کمان بیکار گردد چون هدف از پای بنشیند

نه از رحم است اگر بر پای دارد آسمان ما را

به چشم ظاهر اگر رخصت تماشا نیست

نبسته است کسی شاهراه دلها را

نسیم صبح از تاراج گلزار که می‌آید؟

که مرغان کاسهٔ دریوزه کردند آشیانها را

دل منه بر اختر دولت که در هر صبحدم

مشرق دیگر بود خورشید عالمتاب را

عشق در کار دل سرگشتهٔ ما عاجزست

بحر نتواند گشودن عقدهٔ گرداب را

طاعت زهاد را می‌بود اگر کیفیتی

مهر می‌زد بر دهن خمیازهٔ محراب را

ای گل که موج خنده‌ات از سرگذشته است

آماده باش گریهٔ تلخ گلاب را

چشم دلسوزی مدار از همرهان روز سیاه

کز سکندر، خضر می‌نوشد نهانی آب را

عنان به دست فرومایگان مده زنهار

که در مصالح خود خرج می‌کنند ترا

طالعی کو که گشایم در گلزار ترا؟

مغرب بوسه کنم مشرق گفتار ترا

دست از جهان بشوی که اطفال حادثات

افشانده‌اند میوهٔ این شاخ پست را

دنیا به اهل خویش ترحم نمی‌کند

آتش امان نمی‌دهد آتش‌پرست را

اشعار کوتاه صائب تبریزی

شبنم نکرد داغ دل لاله را علاج

نتوان به گریه شست خط سرنوشت را

به دشواری زلیخا داد از کف دامن یوسف

به آسانی من از کف چون دهم دامان فرصت را؟

ضیافتی که در آنجا توانگران باشند

شکنجه‌ای است فقیران بی‌بضاعت را

درین زمان که عقیم است جمله صحبتها

کناره‌گیر و غنیمت شمار عزلت را

در سر مستی گر از زانوی من بالین کنی

بوسه در لعل شراب آلود نگذارم ترا

از نگاه خشک، منع چشم من انصاف نیست

دست گل چیدن ندارم، خار دیوارم ترا

آنقدر همرهی از طالع خود می‌خواهم

که پر از بوسه کنم چاه زنخدان ترا!

مطلب مشابه: رباعیات حافظ؛ گلچین اشعار و زیباترین رباعیات حافظ شیرازی

مطالب مشابه

دکمه بازگشت به بالا