متن درباره مرگ (جملات سنگین و غمگین درباره مرگ و مُردن)
متن درباره مرگ را در تک متن قرار داده ایم. این متون بسیار غمگین و خاص را می توانید در استوری و غیره استفاده کنید. پس اگر به دنبال چملاتی با موضوع مرگ هستید، در ادامه با ما همراه شوید.

متن درباره مرگ من
درون سینه ام باشی پس از مرگ
من از دست تو در امید و بیمم
با من شدند روح درختان سربلند
این دلبران شاد شکرخورده لوند
دارم برای مرگ خودم نقشه می کشم
رو به نگاه منتظر آبی بلند……
مرگ من یک اتفاق ساده است
که همین دیروز
از من
بیرون افتاد …
دو سه سیاره به خورشید مانده بود
که روز شدم
و بین همیشگی شب ها
گم …
ازتو چه پنهان
همیشه عجله می کنم
حتی وقتی مرغ دریایی
از سیاره ای کشف نشده
خبر آمدن
یک چتر سرخ را می دهد
زودتر چترم را باز میکنم
مرگ …
خواهش عجیبی ست
لابه لای نفس های ما …
یادُ خاطرات تُ ﺷﺐ ﻫﺎ ،
ﺧﻮﺍﺏ ﺍﺯ ﭼﺸﻢ ﺧﯿﺲ ﻣﻦ ﻣﯿﺪﺯﺩﺩ و بهانه ی تو را میگیرد
ﺑﻬﺎﻧﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺻﺒﺮﯾﺴﺖ
ﮐﻪ ﺑﻪ ﻟﺒﺎﻧﻢ ﺳﮑﻮﺕ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ
ﺗﺎ ﮔﻼﯾﻪ ﺍﯼ ﻧﮑﻨﻢ ﺍﺯ ﻧﺒﻮﺩﻧﺖ …
هنوز باور ندارم که رفتی
هر لحظه منتظرم که برگردی،
که دوباره در را باز کنی و با آن لبخند همیشگیت وارد خانه شوی.
اما تو دیگر برنمیگردی و من ماندهام با خاطرات تو، با غم نبودنت، با درد دلتنگی.
یک نفر باید باشد،
که دلتنگی هایت را از چشم هایت بخواند،
یک نفر باید باشد که قطره اول نیامده در آغوشت بگیرد،
یک نفر باید باشد که سه نقطه پایان جمله هایت را بداند،
یک نفر باید باشد که بلدت باشد حتی بیشتر از خودت،
یک نفر باید باشد که با بودنش،
تمام نبودن ها را جبران کند…
ما بـہ جاے غروب جمعـہ
غروب پنج شنبـہ ـבلمون میگیرـہ
اخـہ تیکـہ هایے از وجوـבمون زیر خاکـہ️
در سوگ عزیزان:
به هر بهار، گُل از زیر گِل برآرد سر
گُلی برفت که ناید به صد بهار دگر
دلتنگتم مادر
این پاییز تو را کم دارد مادر
برای قدم زدن
وگرنه من آدم خانه نشینی نیستم
دلم برای گرمای حضورت تنگ شده است.
برای آغوش پرمهرت، برای نصیحت های حکیمانه ات،
برای همصحبتی های شبانه ات.
کاش میشد دوباره ببینمت،
دوباره بشنوم صدایت را، دوباره حس کنم گرمای حضورت را.
مطلب مشابه: انشا درباره مرگ عزیزان ( انشاهای غمگین و آماده درباره مرگ عزیز و فامیل)

در خلوت روشن با تو گریستهام
برای خاطر زندهگان،
و در گورستان تاریک با تو خواندهام
زیباترین سرودها را
زیرا که مردهگان این سال
عاشقترین زندهگان بودهاند.
روزها رفت و گذشت و در اندیشه باز آمدنت،لحظه ها طی شد و مرد!
و نگاهم هر روز، باز هم با همه شوق، کوچه ها را پایید.
مثل آن روز که می آمدی از دور … دریغ!
دل من در غم هجران تو ای خوبترین، چه بگویم، چه کشید …
دلتنگ شده ام..
نمیدانم !
شاید براۍ تو پدر
یا شاید براۍ دیروزهایی ڪه باتو
گذشت.
من از ایـنجا..
صدایت میـڪنم !
تو از آنــــــجا بغلم ڪن!
دلــــم خیلی واست تنگ شده
هرچقدر بیشتر میگذرد
میفهمم برای این حجم از دلتنگی
برنامهریزی نکرده بودم.
تسکینی کنار نگذاشته بودم.
فکرش را نمیکردم که مرگ بتواند به این زودی مارا از هم جدا کند…
به گمانم، آدم از تنها چیزی که در خودش خبر ندارد
همین است، مرگ….
و چه بی رحم است روزگار
خیلی سخت است دلتنگ کسی باشی
که روحش در آسمان و تنش زیر خاک است..🥀💔
می دانم تحمل داغی که بر دلت نشسته بی نهایت سخت است…
می دانم چه دردیست که صبح چشمانت باز شود
و آرزو کنی که کاش فقط کابوس بود …!
اما . . .
پدر عزیزم سلام…از آسمان چه خبر؟….
مهمانی آسمان تمام نشد که برگردی…
دلتنگتم پدر آسمانیم….
کاش میشد که برگردی…
تو بهترین دوست، بهترین یار و بهترین همراهم بودی.
هیچکس نمیتواند جای خالی تو را در قلبم پر کند.
هیچکس نمیتواند مثل تو بفهمد مرا، در غمها و شادیها در کنارم باشد.
روزها رفت و گذشت و در اندیشه باز آمدنت،لحظه ها طی شد و مرد!
و نگاهم هر روز، باز هم با همه شوق، کوچه ها را پایید.
مثل آن روز که می آمدی از دور … دریغ!
دل من در غم هجران تو ای خوبترین، چه بگویم، چه کشید …
از قوی بودن خسته ام ؛
دلم یک شانه می خواهد
تکیه دهم به آن
و بی خیال همه دنیا
دلتنگی هایم را ببارم …
خداحافظ گل مریم گل مظلوم و پر دردم
نشد با این تن زخمی به آغوش تو بر گردم
نشد تا بغض چشمات رو به خواب قصه بسپارم
از این فصل سکوت و شرم غم بارون رو بردارم!
قدر هم دیگر را بدانید!
خاک چیزی را که گرفت پس نمیدهد💔 ️
بسوز ای شمِع غم امشب، بساطِ غم مهیا است
بسوز امّا تو با حسرت، شبِ هجرانِ است
نه فریادی، نه آهنگی، نه آوایی
نه دیروزی، نه امروزی، نه فردایی
جهان آرام و جان آرام
زمان در خواب بی فرجام
خوش آن خوابی که بیداری نمی بیند !
چنان دل کندم از دنیا که شکلم شکل تنهایست
ببین مرگ مرا در خویش که مرگ من تماشایست!
کجا آرامشی از مرگ خوشتر کس تواند دید
می و افیون فریبی تیز بال وتند پروازند
اگر درمان اندوهند
خماری جانگزا دارند!
به مرگ هم نمیشود امید بست
وقتی در تو
رسوب میکند
بر مزارم گریه کن اشکت مرا جان می دهد
گریه هایت بوی عشق و بوی باران می دهد
دست بر قبرم بکش تا حس کنی مرگ مرا
دست هایت درد هایم را تسلا می دهد
روز مرگم اشک را پیدا کنید
روی قلبم عشق را پیدا کنید
روز مرگم خاک را باور کنید
روی قبرم لاله را پرپر کنید
خانه را وقف نیلوفر کنید
پیکرم را غرق در شبنم کنید
روز مرگم دوست را دعوت کنید
بعد مرگم خنده را سر کنید
رفتنم را ای دوستان باور کنید
مرگ که خواستن ندارد
خودش میآید؛
تویی که نمیآیی!
مرگ انسان زمـانیست
که نه شب بهانه ای برای خوابیدن دارد
و نه صبح دلیلی برای بیدار شدن . .
جملات ناراحت کننده مرگ خودم
من دیر زمانی ست که مرده ام اینی که می بینید روح خسته و سرگردان من است که بی هدف از سویی به سوی دیگر می رود.
مطلب مشابه: عکس نوشته مرگ به همراه اشعار و جملات سنگین

ﻭ ﻣﺮﮒ ﻣﺮﺩﻥ ﻧﯿﺴﺖ
ﻭ ﻣﺮﮒ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﻔﺲ ﻧﮑﺸﯿﺪﻥ ﻧﯿﺴﺖ!
ﻣﻦ ﻣﺮﺩﮔﺎﻥ ﺑﯿﺸﻤﺎﺭﯼ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻩﺍﻡ ﮐﻪ
ﺭﺍﻩ ﻣﯽﺭﻓﺘﻨﺪ، ﺣﺮﻑ ﻣﯽﺯﺩﻧﺪ، ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻣﯽﮐﺸﯿﺪﻧﺪ
ﻭ ﺧﯿﺲ ﺍﺯ ﺑﺎﺭﺍﻥ، ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﻭ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﺩﺭﮎ ﻣﯽﮐﺮﺩﻧﺪ
ﺷﻌﺮ ﻣﯽﺧﻮﺍﻧﺪﻧﺪ، ﻣﯽﮔﺮﯾﺴﺘﻨﺪ، ﻗﺮﺽ ﻣﯽﺩﺍﺩﻧﺪ.
ﻣﯽﺧﻨﺪﯾﺪﻧﺪ ﻭ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽﮐﺮﺩﻧﺪ
تکلیفم روشن است ؛ خاموش میشوم شیرینم … فرهاد وار اینبار باید به جای کوه ، دل بکنم ! آری دست تو اگر بود ، دست من درجیبم نبود وبدان قلب من هم مثل ساعت بارفتنت از کار می افتد رفتنت باروزهایم کاری نکرد اماشبهایم ….کاش خوشبختی هم مانند مرگ حق بود کاش…!!
مرگ مردن نیست و مرگ تنها نفس نکشیدن نیست،
من مردگان بیشماری را دیده ام که راه میرفتند
حرف میزدند، سیگار میکشیدند.
I witnessed my own death when I put my youth at the feet of someone from whom I saw nothing but ruthlessness.
من مرگ خودم را به چشم دیده ام آن زمان که جوانیم را به پای کسی گذاشتم که جز بی مهری چیزی از او ندیدم.
Whenever you hear about my death
Look for the tomb that is written on its stone:
I was simple, I lost!
هر گاه خبر مرگم را شنیدی
در پی مزاری باش که بر سنگش نوشته :
ساده بودم ، باختم !
I do not want to be alive anymore. I will summarize in this one line, God grant death to this poor servant of yours.
من دیگه نمیخوام زنده باشم. توی همین یک خط خلاصه میکنم، خدایا مرگ رو به این بنده ی بیچاره ات عطا کن.
متن و شعر خاص و فاز سنگین در مورد مرگ
بارها گُریختهای از مرگ
بی آنکه بدانی بر سینهات
چشمزخمِ بوسههای مرا داشتهای!
اگر مرا دوست نداشته باشی
دراز میکشم و میمیرم
مرگ نه سفری بیبازگشت است
و نه ناگهان محو شدن
مرگ دوست نداشتن توست
درست آن موقع که باید دوست بداری
امام علی (ع):
در شگفتم از کسى که مى بیند
هر روز از جان و عمر او کاسته مى شود ،
امّا براى مرگ آماده نمی شود.

زندگی فرصت بس کوتاهیست
تا بدانیم که مرگ
آخرین نقطه پرواز پرستوها نیست
مرگ هم حادثه است
مثل افتادن برگ
که بدانیم پس از خواب زمستانی خاک
نفس سبز بهاری جاریست



