متن درباره فاصله { جملات بسیار سنگین و غمگین درباره فاصله و دوری }
متن درباره فاصله در تک متن آماده شده است. اهمیت «متن دربارهٔ فاصله» (که معمولاً به مقالهٔ مشهور والتر بنیامین به نام «نقاش در روزگارِ بازتولیدپذیری فنی» یا بخش مربوط به «هاله» و «فاصله» در آن اشاره دارد) بسیار عمیق و چندلایه است و تقریباً در تمام بحثهای نظری هنر مدرن، رسانه، عکاسی، سینما و حتی فرهنگ دیجیتال امروز حضور دارد.

جملات زیبا درباره فاصله
سکوت سرد فاصله ها تنم را میلرزاند
وقتی به نبودنت فکر میکنم و از درون میسوزم
وقتی به یاد روز هایی که بودنت را نفهمیدم می اندیشم
مرا انتظار
مرا صبر
مرا تنهایی
مرا فاصله
و مرا پاییز از پای در آورده است؛
از من هیچ نمانده است
جز لبی که برای بوسیدن رگ گردن تو
هنوز هم نفس نفس می زند..
دوری دور
آنقدر دور
که هر چه به قربانت میروم
نمیرسم
می خواهمت ولی دوری، خیلی خیلی دور،
نه دستم به دستانت می رسد نه چشمانم به نگاهت…
چاره ای کن..!
تو را کم داشتن کم نیست، درد است..
گاهی اوقات میگم ای کاش تو ماه بودی و من ستاره!
اون وقت دوریت دیگه مسئله ای نبود…
اما الان واقعا دلم برات تنگ شده و بهت احتیاج دارم…
گاهی وقتا فقط باید بشینی و اونی که دوسش داری خودشو خالی کنه
مشکلش با تو نیست با فاصله هاست
وحشت از دوری ندارم
فاصله یعنی علاقه
اونجا که علیرضا قربانی می خونه:
نمانده در دلم دگر توان دوری
قشنگ پشتش یه دنیا حرفه…
فاصله ها کسی را از بین نمی برد
نزدیکی های سرد است که انسان را نابود می کند
اشتباه نکن!
دور و نزدیک بودن آدم ها به تو به فاصله شان تا تو نیست،
نزدیک ترین آدم به تو آن کسی است که از دور ترین فاصله همیشه هوایت را دارد.
مطلب مشابه: متن درباره انتظار / جملات سنگین و غمگین درباره انتظار و انتظار کشیدن

ما سهم مان را به عشق پرداختیم
با فاصله
دلتنگی
و روزهای از دست رفته
عشق می دود
فاصله قدم می زند
عشق می رود
فاصله میرسد…
دور که میشوم، نزدیکتر می آید…!
نزدیک که میشوم، دورتر میرود…!
انگار که این ” فاصله ”
همیشه باید به شکلی رعایت شود !
عکس نوشته درباره فاصله
چه خوش خیال است
فاصله را میگویم
به خیالش تو را از من دور کرده نمیداند جای تو امن است
اینجا در میان دل من …
اونی که گفته : دوری و دوستی
یا طعم دوستی رو نچشیده
یا درد دوری نکشیده
میان آن همه الف و ب و مشق دبستان …
آنچه در زندگی واقعیت داشت خط فاصله بود …
قصه از پنجره ای ایست که گره خورده به بغض
یک طرف فاصله ها
یک طرف خاطره ها
آخرین حرف تو چیست که بدان تکیه کنم
حرف من دیدن پرواز تو در فرداهاست
و عشق صدای فاصله هاست
صدای فاصله هایی که غرق ابهامند
نه، صدای فاصله هایی که مثل نقره تمیزند
و با شنیدن یک هیچ می شوند کدر همیشه عاشق تنهاست
باز هم پاییز دیگری در راه است
اما این را بدان که فاصله ها
هیچوقت دوست داشتن را کمرنگ
نمی کنند
بلکه دلتنگی را بیشتر می کنند…
در دوری لذتی است که در با هم بودن نیست
چون در با هم بودن ترس از فراق است و در دوری شوق دیدار . . .
از سیاره ای دور
با تو حرف می زنم
کجا بردی دل بی صاحب مرا …
دورم از تو وُ؛
–فاصله ها…
در گلویم
بُغض می کارند!
هرگز از دوری این راه مگو!
و از این فاصله ها که میان من و توست
و هرگاه که دلت تنگ من است،
بهترین شعر مرا قاب بکن
به نگاهت بگذار!
تا که تنهایی ات از دیدن من جا بخورد!
و بداند که دل من با توست
و همین نزدیکی ست
فاصله، همان چیزی بود که عاشقان را عاشق نگه میداشت.
یادت هست؟ وقتی نامهای مینوشتی، سه روز طول میکشید تا برسد. سه روزی که تو در آن سه روز زندگی میکردی؛ نه میخوابیدی، نه میخوردی، فقط منتظر صدای زنگ در بودی. سه روزی که هر بار صدای پایی در کوچه میآمد، قلبات میایستاد. آن سه روز، فاصله بود. فاصله یعنی همین سه روزِ بیخوابیِ شیرین، همین لرزش دست وقتی پاکت را باز میکردی، همین بوی کاغذ که هنوز بوی انگشتهای او را داشت.
حالا دیگر نامه نمینویسیم. حالا «آنلاین شد» و «در حال تایپ» میبینیم و قلبمان دیگر نمیایستد؛ فقط یک تیک آبی میشود و تمام.
فاصله مرد. عشق هم دارد یواشیواش میمیرد، بیصدا، بیتابوت.
دیشب خواب دیدم دوباره به موزه رفتم. همان موزهٔ قدیمی که «دخترِ مرواریدپوش» ورمیر پشت شیشه بود. سالن خالی بود، فقط من و او. نزدیکتر که رفتم، شیشه نبود. دست کشیدم روی گونهاش، سرد بود، اما واقعی. اشک ریختم. بعد بیدار شدم و گوشی را برداشتم و همان تابلو را در گوگل سرچ کردم؛ ۴۸ مگاپیکسل، زوم بینهایت. انگار دستم را گذاشتم روی صورتش، اما دیگر سرد نبود؛ اصلاً چیزی نبود.
فاصله را کشتیم تا دیگر گریه نکنیم، اما حالا هر شب گریه میکنیم چون دیگر چیزی برای گریه کردن نمانده.
وقتی بچه بودم، پدرم از شهرستان که برمیگشت، بوی قطار لای لباسهایش بود. مینشستم کنارش، سرم را میگذاشتم روی شانهاش و آن بو را تا صبح استشمام میکردم. بوی دوری بود، بوی هشت ساعت راه، بوی اینکه او رفته بود و برگشته بود.
حالا پدرم در واتساپ صوت میفرستد: «رسیدم خونه، پسرم». دو ثانیه طول میکشد تا برسد. دیگر بویی ندارد. دیگر نمیتوانم سرم را بگذارم جایی که بوی دوریاش را بشنوم.
فاصله را کشتیم تا زودتر هم را ببینیم، اما حالا دیگر نمیتوانیم هم را بوییم.
عکاسی قدیم، یعنی ایستادن پشت دوربین بزرگ چوبی، پارچهٔ سیاه روی سر، منتظر ماندن تا نور درست بیفتد، تا سوژه نفسش را حبس کند. یک عکس یعنی یک لحظهٔ جاودانه که دیگر هیچوقت تکرار نمیشود. آدما جلوی دوربین لبخند نمیزدند؛ چون میدانستند این عکس تا آخر عمرشان تنها یادگار است.
حالا در هر ثانیه صد تا عکس میگیریم، صد تا لبخندِ الکی، صد تا فیلتر. دیگر کسی نفسش را حبس نمیکند؛ چون میداند پنج ثانیهٔ دیگر دوباره میتواند بگوید «چیز».
فاصله را کشتیم تا دیگر منتظر لحظه نباشیم، اما حالا دیگر لحظهای نداریم که منتظرش باشیم.
شبهای رمضان قدیم، صدای اذان از دور میآمد. از پشت کوچههای خاکی، از گلدستهٔ مسجدِ پایینِ محله. ده دقیقه طول میکشید تا برسد به ما. ده دقیقهای که سفره پهن بود، اما دست هیچکس به سمتِ زولبیا نمیرفت. ده دقیقه سکوت، ده دقیقه انتظار، ده دقیقه که خدا انگار نزدیکتر بود.
حالا اذان را از اپلیکیشن میگذاریم، دقیق سرِ ثانیه. دیگر کسی منتظر نمیماند، دیگر کسی دستش را روی سینهاش نمیگذارد و به صدای دور گوش نمیدهد.
فاصله را کشتیم تا خدا را زودتر ببینیم، اما حالا خدا هم دیگر دور است.

دوست دارم دوباره دلم برای کسی تنگ شود.
دلتنگِ واقعی؛ از آن دلتنگیهایی که آدم را لاغر میکند، از آن دلتنگیهایی که شبها خواب را میدزدد، از آن دلتنگیهایی که آدم را شاعر میکند.
اما حالا دیگر دلمان تنگ نمیشود؛ فقط نوتیفیکیشن خاموش میشود و ما فکر میکنیم دلمان تنگ شده.
فاصله مرد، دلتنگی هم خودکشی کرد. فقط ما ماندیم و این حسِ خالیِ خالی که اسمش را گذاشتهایم «حوصلهام سر رفته».فاصله را کشتیم،
تا دیگر منتظر کسی نباشیم،
تا دیگر اشک نریزیم،
تا دیگر تنها نباشیم. حالا نه منتظریم، نه اشک میریزیم، نه تنها هستیم؛
فقط دیگر زنده نیستیم.
چندان هم دور نیستی ؛
فقط به اندازه ی یک نمیدانم از من فاصله گرفته ای !
آری ، “نمیدانم” کجایی ؟
با بعضی ها نباید زیاد صمیمی شد،
یک فاصله ای باید گذاشت، تا از شعور نداشتشون در امان موند!
رفتن و گم شدن از ماست نه از فاصله ها
دل از این هاست که تنهاست نه از فاصله ها
گر چه دیگر همه جا پر ز جدایی شده است
مشکل از طاقت دل هاست نه از فاصله ها
متن عمیق درباره فاصله
من گره می زنم این فاصله ها را هرشب
تا که کوتاه کنم قصه ی تلخ جدایی ها را…
دل تنگم
به قاعده ی یک سفر
پر از جاده
پر از فاصله
به شماره ی اتوبوس های راه شب
کافه های خمار در امتداد شب
دل تنگم
به اندازه تمام روزهایی که ما
از بین اینهمه نبودن
باز نبودن را گزینه کرده ایم
دل تنگم
دل تنگ
امتداد فاصله از اعتبار عاطفه نمی کاهد
همیشه هستی همین حوالی دلم
نه آن قدر دوری که دل بکنم
نه آن قدر نزدیکی که دل ببندم
جایی میان فاصله ها ایستاده ای
کورترین نقطه ی جهان من شاید تو باشی…
فاصله گاهی اوقات باعث میشه بدونی
کی ارزش نگه داشتن داره و کی ارزش بیخیال شدن
بی قراری از من
بی وفایی از تو
چقدر فاصله است بین این کلمات
وچه فاصله ها نامردند!..
به یاد آور
زمانی تردید و فاصله بود میان من و تو
و خدا پوشانید آنرا با ابرهای خاکستری
و زمین آبستن عشق من و تو شد
کنون سیر در اسمان چه لذت بخش است…
از من
تا حال خوب
یک “تو” فاصله است…
می خواستم تصویر با تو بودن را نقاشی کنم
دیدم فاصله بینمان در ورق جا نمیشود
کمی نزدیک تر بیا می خواهم با تو بودن را حس کنم
فرقی نمیکند!! بگویم و بدانی
یا نگویم و بدانی
فاصله دورت نمی کند
در مفید ترین جای دنیا جا داری
جایی که دست هیچ کسی به تو نمی رسد
مطلب مشابه: متن در مورد تنهایی خودم / جملات سنگین و غمگین درباره تنهایی خودم

رابطه با آدم ها دقیقا مثل رابطه با آتش است
از آدم ها خیلی فاصله نگیرید تا روابط سرد نشود،
و به آن ها خیلی نزدیک نشوید تا آتش رابطه شما را نسوزاند
یک قدم فاصله بین من و توست
و چه دوریم انگار،
از ته دل
به تبسم ننمودیم عادت
و چه اندازه غریب است
حساب دل ما…
و کسی نیست
که از رایحه ی یاس
و راز گل سرخ
سیب و یک باغ
تناسب گیرد..
بیا حواس تقدیر را پرت کنیم
تو صدایش کن من دزدکی فاصله ها را برمیدارم
فاصله ها اهمیتی ندارند
اگر تو کیلومتر ها دورتر از من
به صدایِ ضبط شده ام گوش کنی،
و من اینجا کیلومتر ها دور تر از تو
عکست را بغل بگیرم…
پایِ دوست داشتن که در میان باشد تمام معادلات عشق عوض میشود
و فاصله نزدیکترین مرزِ من و تو میشود… راستی از همین فاصله،
چه بوی خوبی میدهی امروز..
فاصله میگیریم به این امید که نبودنمون حس شه و قدرمونو بدونن،
غافل از اینکه یه جوری فراموشمون میکنن که انگار هیچوقت نبودیم…
تو که باشی
دنیا کوچکم چنان بزرگ میشود
که تا آغوشت
هزاران مرگ و زندگی
فاصله خواهم داشت
وقتی دو قلب برای یکدیگر بتپد هیچ فاصله ای دور نیست
هیچ زمانی زیاد نیست
و هیچ عشق دیگری نمی تواند آن دو را از هم دور کند
محکم ترین برهان عشق، اعتماد است
وقتی که فاصله ها بین ما زیاد بشه
تنها ارتباط ما
دست سرد باد بشه
دل من تو جاده ها مرده دیگه
زمونه اسم منو
از یاد تو برده دیگه
مرا از همین فاصله دوست بدار
کنون که ناگزیر فاصله ایم
اینکه از کسی فاصله میگیریم
همیشه معنیش این نیست که ازش بدمون میاد،
شایدم زیادی خوشمون میاد ولی ناچاریم…



