متن درباره فقر ( جملات سنگین و غمگین درباره فقیر بودن )

جملات سنگین و غمگین درباره فقیر بودن در تک متن به صورت گلچین آماده شده است. اهمیت متن‌هایی که درباره فقر نوشته می‌شوند، بسیار فراتر از یک موضوع ادبی یا اجتماعی ساده است. این متن‌ها (چه رمان، چه مقاله، چه شعر یا گزارش) نقش‌های کلیدی در جامعه دارند.

متن درباره فقر ( جملات سنگین و غمگین درباره فقیر بودن )

جمله‌های غمگین درباره فقر

فقر مانند برده داری طبیعی نیست

ساخته دست بشر است

و با عملکرد انسان ها می توان بر آن غلبه

و آن را ریشه کن کرد

امتحان کن فقر را روزی دو تو

تا به فقر اندر غنا بینی دوتو

صبر کن با فقر و بگذار این ملال

زانک در فقرست عز ذوالجلال

سرکه مفروش و هزاران جان ببین

از قناعت غرق بحر انگبین

صد هزاران جان تلخی‌کش نگر

همچو گل آغشته اندر گلشکر

ای دریغا مر ترا گنجا بدی

تا ز جانم شرح دل پیدا شدی…

مولانا

اغلب، فقرا برای همدردی

و دستگیری از دیگران آمادگی بیشتری دارند

ما هیچی نداریم

ولی اگه یه تکه نون هم داشته باشیم

با اونی میخوریم که باهامون گشنگی کشیده

در خیابان مرد جوان بسیار فقیری را دیدم که عاشق بود

کلاهش قدیمی بود

کت او کهنه بود

آرنج ربای او پاره بود

کفش هایش سوراخ بود

و ستارگان در قلبش می درخشیدند

از فقر نشان نگر که در عود آمد

بر تن هنرش سیاهی دود آمد

بگداختنش نگر چه مقصود آمد

بودش همه از برای نابود آمد

سنایی

حدیث فقر را محرم نباشد

وگر باشد مگر زآدم نباشد

طبایع را نباشد آنچنان خوی

که هرگز رخش چون رستم نباشد

سخن می‌رفت دوش از لوح محفوظ

نگه کردم چو جام جم نباشد

ای کاش امشب پدر

به پولی برسد

شکم گرسنه ی ماهم،

به آب و نونی برسد

بی پول رسید

ای خدا

جیبش خالی بود

بی کاری

بی پولی

گرسنگی

بد دردی است

مطلب مشابه: انشا درباره ثروت (۱۲ انشای ادبی برای تمامی پایه‌های تحصیلی)

جمله‌های غمگین درباره فقر

در این شبهای دلتنگی

در این یلدای بی پولی

انار محنت مردم

چه خوش رنگه چه پررنگه

برای خوب رقصیدن

دل سرما چقدر تنگه

صدای ساز و آوازی

در این وادی نمایان

نیست

نگاهم روی دیواره

برادر جای حاشا

نیست

در این یلدای بی پولی

برای این دل خفته

ننه سرما

تو کاری کن

نبار امشب

زمستان را تو گرم تر کن

اجاق خونه مردم

پر از غصه ست

پر از درده

دیشب گرسنه بود ، دختری که مُرد

چه آسان به خاک پس دادیمش

و همسایه اش زیارتش قبول ….

دیشب از سفر رسید

اسکار وایلد:

زمانی که جوان بودم فکر میکردم پول

مهم ترین چیز در زندگی است، الان که

پیر شدم مطمئنم همینطور است

خط فقر دقیقا همین جاست. فاصله ای هم با ما ندارد. درست زیر پای ماست

زیر آن خوابیدن و از آن عبور کردن به فاصله یک مصوبه است!

به فاصله یک امضای ناقابل!

دنبال نرخ واقعی تورم و بیکاری نگردید چون خط فقر همین جاست!

درست در یک قدمی ما و ما عابری گذران، فقط گذر می کنیم و آمارها را نگاه می کنیم

اما واقعیت، در زیر همین پل شکل می گیرد. خط فقر همین جاست …

فقر ببرده سبق رفته طبق بر طبق

باز کند قفل را فقر مبارک کلید

مولانا

عکس نوشته فقر

فقر نبود باد را از خاک خفتان دوختن

فقر چبود؟ بود را از بود عریان داشتن

از برای زاد راه اندر چراگاه صفا

پیش جانان جان بی‌جان خوان بی‌نان داشتن

(بخشی از یک قصیده)

وی که در شدت فقری و پریشانی حال

صبر کن کاین دو سه روزی به سرآید معدود

سعدی

ما در صف گدایان

خرمن خرمن گرسنگی و فقر

از

مزرع کرامت این عیسی صلیب ندیده

با داس هر هلال درودیم…

محمدرضا شفیعی کدکنی

بزن بارن که داره غم میباره.

پدری امشب در خانه نان نداره.

بزن باران که فرزندی از بی پولی ، روی تخت بیمارستان جا نداره.

بزن باران که مادر شیر ندارد.

پهلوان زور و بازو ، برای پاره کردن زنجر ندارد .

بزن باران که انسانی فقیر است ..

پولداری زیارت میرود این رسم دین است….

خدای شما همان جاییست که همسایتان نان شب ندارد.. خدای شما همان جاییس که مریض از بی پولی خرج عمل ندارد..خدای شما جاییس که ورزشکار وطن از بی پولی وقت تمرین ندارد..خدای شما همین اطراف شماس…

عزیز دلم!

منتظر آن دمم که نگاهم کنی،

و ثانیه‌ها به احترام نگاهت بایستند لااقل

و سالِ دل تحویل شود

و مردمان بخندند

و کودکان معصوم فقر لباس عافیت بپوشند

و ناجوانمرد از شرم بمیرد…

از پسرک فقیر پرسیدند :

تا بحال دروغ گفته ای ؟ پسرک گفت :

دروغ هایم زمانی شروع شد که :

موضوع انشایم این بود:

تابستان را چگونه گذرانده اید ؟

اگر پول داشته باشی

انسان ها تو را خواهند شناخت

اما اگر پول نداشته باشی

تو انسان ها را خواهی شناخت

دست های کوچکش

به زور به شیشه های ماشین شاسی بلند حاجی می رسد

التماس می کند : آقا… آقا “دعا ” می خری؟

و حاجی بی اعتنا تسبیح دانه درشتش را می گرداند

و برای فرج آقا “دعا ” می کند!

امتحان کن فقر را روزی دو تو

تا به فقر اندر غنا بینی دوتو

صبر کن با فقر و بگذار این ملال

زانک در فقرست عز ذوالجلال

سرکه مفروش و هزاران جان ببین

از قناعت غرق بحر انگبین

صد هزاران جان تلخی‌کش نگر

همچو گل آغشته اندر گلشکر

ای دریغا مر ترا گنجا بدی

تا ز جانم شرح دل پیدا شدی…

مولانا

پدر پول بسوزد که در اورد پدرم

تو ندانی که ز بی پولی چه امد به سرم

من چه می دانستم که از بی پولی

بشوم خانه بدوش و یه عمر در به درم

لیک حالا که به خود امده ام پیر شدم

بهر پول جمع کردن بنده دگر بی هنرم

هر چه عیال من غر زند لنده دهد

بنده بی حس کور و کرم

بس که زیر بار قرض غوله بار زده ام

دیگه من صاف نه ایستم همیشه دمرم

بعد عمری سختی دادن به عیال و پسرم

صاحب خانه که نه صاحب یک کپرم

ای بینوا که فقر تو تنها گناه تست

در گوشه‌ای بمیر که این راه راه تست

این گونه گداخته جز داغ ننگ نیست

وین رخت پاره دشمن حال تباه تست

در کوچه‌های یخ زده بیمار و دربدر

جان می‌دهی و مرگ تو تنها پناه تست

حدیث فقر را محرم نباشد

وگر باشد مگر زآدم نباشد

طبایع را نباشد آنچنان خوی

که هرگز رخش چون رستم نباشد

سخن می‌رفت دوش از لوح محفوظ

نگه کردم چو جام جم نباشد

در چرخه این روزگار، اگر بی پولی

هیچکس نکند نگه ، که چه میجوئی

این ریزودرشت که درکنارت هستنند

پول را که نشان دهی،غلامت هستنند

این پول همانست که ،هر مفلسی

تا عمق فساد رود کند نوکری

با داشتنش ، خیلی ها بنده ات میشن

گرخرج کنی،خیلی ها زنجیرت میشن

با نداشتن پول ، خیلی ها دل تنگ اند

در قبال آن ، اسیر هر اردنگ اند

این پوله ،که هر پستی را پست ترمیکنه

وقتی هم نداشتی ، خیلی ها دشمنت کنه

در مدرسه گفتنن که علم،ارجه تراست از ثروت

در جامعه با داشتنش ، همه دارند عزت

گر در همه حال نشانی از پول دهی

آنگه به خودت ، غرور بسیار دهی

این پوله که هر دردی را درمان میکنه

هر قفلی و هر مشکلی را حل میکنه

وای از این پول و از این پول و از این پول

بی نوا بود ، هر که ندارد خبر از آن (پول)

تمام چسب زخمهایت را هم که بخرم باز…

نه زخمهای من خوب می‌شود نه زخمهای تو

متن های غمگین درباره فقر

شاید فقط از جهان یک سیب می‌خواست

یا سرپناهی برای لحظهٔ آسیب می‌خواست

آن کودک تنها در آن سرمای شب

شاید برای دستهایش جیب می‌خواست

نه عزیز من!

همه شبیه هم نیستند!

برف برای خیلی‌ها…

نه زیباست…

و نه رمانتیک!

مشکلات راه مدرسه در روزهای بارانی مجبورم کرد

به خاطر پاها و کفش‌هایم به باران با همهٔ عظمتش بدبین شوم…

حسین پناهی

زنی با فقر می‌سازد

زنی با اشک می‌خوابد

زنی با حسرت و حیرت

گناهش را نمی‌داند..

زنی شرمنده از کودک

کنار سفره خالی

که‌ای طفلم بخواب امشب

بخواب آری

و من تکرار خواهم کرد

سرود لایی لالایی

ای بینوا که فقر تو تنها گناه تست

در گوشه‌ای بمیر که این راه راه تست

این گونه گداخته جز داغ ننگ نیست

وین رخت پاره دشمن حال تباه تست

چقد طول میکشه

تا این فقر تموم شه بابا؟

چهل روز پسرم

یعنی بعد چهل روز

پولدار میشیم بابا؟

نه پسرم نه …

بهش عادت می‌کنیم…

ظرف غذای نذری همسایه را نگرفتم…

هاج و واج نگاهم کرد

گفتم: غذا داریم و این زیادی است

به او نگفتم که، اگر فقط ده دقيقه سر کوچه بایستد

حتما یک نفر را می‌بیند که سطل آشغال بزرگ را می‌کاود، برای یافتن لقمه‌ای نان

دور و برم پر است از یتيم، نيازمند و کودکان خيابانی

یک محل را نذری می‌دهید

بی آنکه حواستان باشد، نيازمندان زورشان به صف ایستادن نمی‌رسد

اگر هم برسد از لباس‌هایشان خجالت می‌کشند…

زیر خط فقر تو نان و پنیری خورده‌ای؟

کودکت را دست خالی سوی دکتر برده‌ای؟

زیر خط فقر در سرما شبی خوابیده‌ای؟

دست پینه بسته یک کارگر را دیده‌ای؟

زیر خط فقر از درماندگی خندیده‌ای؟

با شکست عزت نفست، مدام جنگیده‌ای؟

زیر خط فقر در سطل زباله گشته‌ای؟

با خجالت و نداری سوی خانه رفته‌ای؟

دست‌های کوچکش

به زور به شیشه‌های ماشین شاسی بلند حاجی می‌رسد

التماس می‌کند: آقا… آقا “دعا ” می‌خری؟

و حاجی بی اعتنا تسبیح دانه درشتش را می‌گرداند

و برای فرج آقا “دعا ” می‌کند!

مطلب مشابه: متن انگیزشی ثروتمند شدن / جملات پر انرژی و بالا برنده

متن های غمگین درباره فقر

می‌خواهم  بگویم ……

فقر  همه جا سر می‌کشد …….

فقر، گرسنگی نیست، عریانی  هم  نیست ……

فقر، چیزی را  ” نداشتن ” است، ولی ، آن چیز پول نیست ….. طلا و غذا نیست  …….

فقر ،  همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفتهٔ یک کتابفروشی می‌نشیند ……

فقر،  تیغه‌های برنده ماشین بازیافت است،‌ که روزنامه‌های برگشتی را خرد می‌کند ……

فقر، کتیبهٔ سه هزار ساله‌ای است که روی آن یادگاری نوشته‌اند …..

فقر، پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته می‌شود …..

فقر،  همه جا سر می‌کشد ……..

فقر، شب را ” بی غذا  ” سر کردن نیست …

فقر، روز را  ” بی اندیشه”   سر کردن است …

از فقر می‌نویسم بایک دل پرازدرد

شاید مرحمی باشد برای این قشر پر درد

از فقر می‌نویسم، با دستهای خالی

سفره پراست امشب از شامی خیالی

معتاد زجر بودیم، باید که می‌کشیدیم

خواب غذا می‌دیدیم از خواب می‌پریدیم

دل‌های همسایه‌ها، برای ما کباب بود

سارا ولی هنوزم شبها گرسنه خواب بود

با اشک می‌نویسم، بابا نان ندارد

شاید که معجزه شد از اسمان ببارد

دیوارها شعار، مرگ بر فقر دادن

صندوق‌های خیریه در حد یک نمادن

محکوم به فقر بودیم، محکوم به فرق و تبعیض

دلخوش به وعدهایی، از چیزهای ناچیز

از فقر می‌نویسم، با این که نیست حالی

این قصه‌ای حقیقیست، از دارایی خیالی از فقر می‌نویسم

امام علی علیه السلام:

خداوند سبحان خوراک تهیدستان را در اموال توانگران قرار داده‌است.

پس، هیچ تهیدستی گرسنه نماند، مگر به سبب این که ثروتمند از حقّ او بهره‌مند شده است. و خدای بزرگ در این باره از آنان بازخواست می‌کند.

دوچرخه دیده بودم …

سه چرخه هم دیدم …

چهار چرخه هم دیدم …

اما هیچ وقت نمی‌دانستم که یک چرخه هم وجود دارد!!!

به چشمای معصومش دقت کردی؟

می ترسه همون یه چرخه رو هم ازش بگیرن

گاهی وقت‌ها باید دردت بیاید تا بفهمی درد چیست…

شرمنده تمام پاکی پشت چهرهٔ سوخته و لباس خاکی و روغنی توام

فدای قطره قطره اشکهایت

فراموش نکن

یک روز تمام کوتاهی‌هایم را جبران خواهم کرد

تا آن روز قسم ات می‌دهم

برای بی تفاوتی‌هایم

آهی ازته دل نکش….

حدیث فقر را محرم نباشد

وگر باشد مگر زآدم نباشد

طبایع را نباشد آنچنان خوی

که هرگز رخش چون رستم نباشد

سخن می‌رفت دوش از لوح محفوظ

نگه کردم چو جام جم نباشد

گاهی فکر می کنیم که فقر

فقط گرسنگی، برهنگی و بی خانمانی است

در حالی که فقر ناخواسته بودن

مورد بی مهری و بی توجهی قرار گرفتن

بزرگترین فقر است

مادر ترزا

فقر در دنيا خوارى است

و در آخرت افتخار

حضرت محمد صلى الله عليه و آله

Poverty is the worst form of violence

فقر بدترین شکل خشونت است

مهاتما گاندی

فقر فقط فقدان پول نیست

به معنای نداشتن توانایی به‌ کارگیری تمام پتانسیل‌ های انسانی

به‌ عنوان یک انسان است

آمارتیا سن

فقر مولد انقلاب و جنایت است

ارسطو

فقر سرنوشت نیست

یک شرط است

بدبختی نیست

نوعی بی عدالتی است

گوستاوو گوتیرز

نداری نه به آدم قوت و قدرت می دهد، نه درس استقامت

نداری فقط به آدم یاد می دهد که چطور با فقر زندگی کند

شرمن الکسی

فقر، چیزی را نداشتن است

ولی آن چیز پول نیست

طلا و غذا نیست

فقر و گرسنگی نیست

فقر همان گرد و خاکی است

که بر کتاب های فروش نرفته کتابفروشی می‌ نشیند

فقر پوست موزی است

که از پنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته می‌ شود

فقر شب را بی غذا سرکردن نیست

فقر روز را بی اندیشه به سر بردن است

صمد بهرنگی

Poverty is the thief of dreams

فقر دزد رویاهاست

ناشناس

تا زمانی که فقر

بی عدالتی

و نابرابری فاحش در جهان ما ادامه دارد

هیچ یک از ما واقعا نمی توانیم آرام بگیریم

نلسون ماندلا

مطالب مشابه

دکمه بازگشت به بالا