جملات و متن های قصار از فردریش نیچه فیلسوف بزرگ آلمانی به همراه عکس نوشته سخنان این متفکر بزرگ
در تک متن جملات و متن های قصار از فردریش نیچه فیلسوف بزرگ آلمانی به همراه عکس نوشته سخنان این متفکر بزرگ را برای شما همراهان گرامی آماده کردهایم. این جملات برگرفته از کتابهای این فیلسوف بزرگ است و قطعا مورد پسند شما دوستداران فلسفه قرار خواهد گرفت.

جملات نیچه
هر چه بالا تر بروی
از نظر آن ها که پرواز را نمی دانند
کوچک تر به نظر خواهی رسید
That which does not kill us makes us stronger
آنچه ما را نکشد، قوی ترمان می کند
خوشبختی یعنی احساس افزایش قدرت
حس غلبه بر مقاومت ها
کمبود عشق نیست
بلکه فقدان دوستی است
که باعث ناکام ماندن یک ازدواج می شود
همیشه یک دیوانگی در عشق هست
اما همیشه دلیلی برای آن دیوانگی وجود دارد
در دنیا زندگی های پر از تلخی و مرارتی هم هستند
که مرگ برای صاحبان شان سعادت است
با هیولاها نجنگید
چرا که ممکن است یکی از آن ها شوید
اگر به پرتگاه خیره شوید
پرتگاه نیز به شما خیره خواهد شد
بدون موسیقی زندگی اشتباه خواهد بود
مطلب مشابه: بریدههایی از کتاب وقتی نیچه گریست {خلاصه کتاب فلسفی و خواندنی نیچه}

من قدرت اراده را با مقاومت، درد و شکنجه ای
که یک فرد تحمل می کند
و می داند چگونه آن را به نفع خود تغییر دهد
ارزیابی می کنم
عکس نوشته جملات نیچه
They muddy the water, to make it seem deep
آب را گل آلود می کنند تا عمیق به نظر برسد
زمانی که خسته می شویم
مورد هجوم ایده هایی قرار می گیریم
که مدت ها پیش بر آن ها غلبه کرده بودیم
کسی که برای زندگی اش چرایی دارد
از پس هر چگونگی بر خواهد آمد
انسان نمی تواند از غرایز خود فرار کند
وقتی از خطر جانی دور شود
دوباره به غرایزش بر می گردد
آنکه می خواهد روزی پریدن آموزد
نخست می باید ایستادن، راه رفتن، دویدن و بالارفتن آموزد
پرواز را با پرواز آغاز نمی کنند
هیچ پدیده ای اخلاقی نیست
بلکه ما آن را اخلاقی تفسیر می کنیم
کسی که جنگجوست
باید همواره در حال جنگ باشد
چون زمان صلح با خودش درگیر خواهد شد
از این که به من دروغ گفتی ناراحت نیستم
از این ناراحتم که از این به بعد
دیگر نمی توانم به تو اعتماد کنم
دشمنان خود را دوست بدارید
زیرا بهترین جنبه های شما را به نمایش می گذارند
آینده از آن کسانی است که به استقبالش می روند
آدمی به خاطر نیاز به مراقبت
و کمک دیگران با آنه ا ارتباط برقرارمی کند
There is always some madness in love
But there is also always some reason in madness
در عشق، همیشه دیوانگی وجود دارد
اما همیشه پشت این دیوانگی ها دلیلی پنهان است
باید هر روزی که حداقل یک بار در آن نرقصیده ایم
را یک روز از دست رفته در نظر بگیریم
آموزش را در خانواده
و دانش را در جامعه می آموزند
و بینش را در تفکرات تنهایی
فریب بهار را نخور
با رفتارت به گونه ای به دیگران ارزش بده
که گویی وجودشان یک اثر هنری است
هر چه بیشتر خود را شاد کنیم، آزردن دیگران را بیشتر از یاد می بریم
«در عشقِ حقیقی روح است که تن را در آغوش میگیرد.»

متن های فوق عمیق از نیچه
آدمی هرگز با کسی که از خود خُردتر میشمارد نفرت نمیورزد، بل با کسی که با خود برابر یا از خود برتر شمارد.
بردگانِ خوشزبان و پُرنویسِ ذوقِ عوامپرست و «ایدههایِ مدرنِ» آن؛
حافظهام میگوید: «من این کار را کرده ام.» امّا غرور- ام میگوید: «من نمیتوانم چنین کاری کردهباشم!» – و محکم میایستد. سرانجام، حافظه جا میزند.
چیزی به نام پدیدۀ اخلاقی در کار نیست. آنچه هست تفسیرِ اخلاقیِ پدیدهها ست.
حکمپرهیزیِ ترسویانه و دستور کفِّ نفس؛ فلسفهای که پای از آستانه فراتر نمینهد و با رنج- و- زحمت حقِّ ورودِ خویش را انکار میکند – یعنی، فلسفه در آخرین نفسهایِ خویش، در پایانِ کار، در حالِ جان کندن، که وجود- اش مایۀ دلسوزی ست. چنین فلسفهای چه گونه – خداوندگاری تواند کرد!
کسی که میخواهد روزی پرواز بیاموزد باید نخست ایستادن و دویدن و جهش و بالا رفتن و پایکوبی را به تمرین بگذارد. پرواز را با پرواز نتوان آموخت.
«برای جویای حقیقت نیت راستین کافی نیست، بلکه همواره باید اخلاص و نیت خود را بپاید و به آن از دیده شک بنگرد. زیرا دلداده حقیقت، حقیقت را به خاطر هماهنگیِ آن با امیالِ خویش نمیخواهد، بلکه حقیقت را تنها به خاطر حقیقت بودن دوست میدارد، حتّی اگر مخالف باور و عقیدهاش باشد.
بسا کارها که در سرزمینی ننگ است و در سرزمینی دیگر مایه شرف. هیچ همسایهای را ندیدهام که بتواند حقیقت همسایهاش را دریابد و هر یک از دیوانگی و شرارت دیگری در شگفت است.
ولی بامدادِ روز بعد زرتشت از بستر برجست و کمر بربست و همچو خورشید تابانی که از آن سوی ابرهای تیره برمیآید ملتهب و نیرومند از غار بیرون شد. زرتشت همچون گذشته با خورشید به نجوی نشست و گفت: «ای اختر بزرگ، ای چشمه ژرفِ نیکبختی، اگر نبودند کسانی که روشنایی پرفروغت را بر آنان فروریزی به چه خشنود بودی؟ چه دشوار بود بر شرمِ پُر غرورت، که آنان در نهانگاههای خود پنهان میماندند و تو برمیآمدی، نور میافشاندی و روشنی میبخشیدی به همه جهانیان! من بیدار گشتهام. امّا آن والاترینان هنوز غرقِ در خوابِ ژرفِ خویشاند، همه. آیا آنان دوستانی راستینند؟ نه آنان نیستند که در این کوهها چشم به راهشانم. من چشم به راهِ کارِ خویشام. آغازین لحظههای روز خویش. آنان را از نشانه بامدادیام چه خبر؟ و صدای گامهایم، بامدادان، بیدارشان نمیکند.
این مردم میدانند که هرگاه به آنان مهر ورزی، خوارشان داشتهای و مهربانیات را با بدی پاسخ میگویند. روانشان از فضیلت خاموشِ تو در رنج است. و تنها وقتی شاد میشوند که فروتنیات پایان پذیرد و غرور شود. اقتضای طبیعتِ مردمان چنین است که خرمنِ مهرِ مهربانان را آتش زنند.
ولی بامدادِ روز بعد زرتشت از بستر برجست و کمر بربست و همچو خورشید تابانی که از آن سوی ابرهای تیره برمیآید ملتهب و نیرومند از غار بیرون شد. زرتشت همچون گذشته با خورشید به نجوی نشست و گفت: «ای اختر بزرگ، ای چشمه ژرفِ نیکبختی، اگر نبودند کسانی که روشنایی پرفروغت را بر آنان فروریزی به چه خشنود بودی؟ چه دشوار بود بر شرمِ پُر غرورت، که آنان در نهانگاههای خود پنهان میماندند و تو برمیآمدی، نور میافشاندی و روشنی میبخشیدی به همه جهانیان! من بیدار گشتهام. امّا آن والاترینان هنوز غرقِ در خوابِ ژرفِ خویشاند، همه. آیا آنان دوستانی راستینند؟ نه آنان نیستند که در این کوهها چشم به راهشانم. من چشم به راهِ کارِ خویشام. آغازین لحظههای روز خویش. آنان را از نشانه بامدادیام چه خبر؟ و صدای گامهایم، بامدادان، بیدارشان نمیکند.
من در میان مردم همچو نابینایی هستم که نمیداند پیرامونیانش کیستند؟ تا مبادا دستانم اطمینانِ خود را به تکیهگاهی استوار از دست بدهند. مردم، من با شما بیگانهام. آن ظلمتِ من است که خود را در آن میپیچم و دلداریام که به آن پناه میجویم. من رو به سوی شیادان بر دروازه مینشینم و بانگ میزنم: «کیست که میخواهد بفریبد مرا؟»
مطلب مشابه: کتاب فلسفه تنهایی اثر لارس اسوندسن / راهی برای درک بهتر این احساس آشنا اما پیچیده

هیچ اژدهایی برای انسان هولناکتر از هیولای ارزشها و سخنانِ واهی نیست! چرا که سرنوشت دیری در او نهفته میماند تا وقتی که آن اژدها به هوش آید. آنگاه بر همه کسانی که بر پشتِ او خانه ساختهاند، خواهد آشفت و آنان را خواهد درید و فرو خواهد بلعید.
همه موجودات چیزی فراتر از خود پدید آوردهاند، حال آنکه شما میخواهید جزری باشید که این موج بزرگ را از فراز آمدن بازدارد. آری، شما بازگشت به حیوانیت را به جای چیره شدن بر انسان خوش داشتهاید و بوزینه بودن در برابر انسانیت جز ننگ و ریشخند به چه ارزد؟
انسانِ تنها، در دلِ خویش میگوید: «نمیتوانم کسی را در کنارِ خویش تاب آورم» . از آن جهت بسیار در خود خیره میشود، تا اینکه دوئیت در او نمود مییابد و خود و حقیقتش همواره با هم در ستیزند. آنجاست که به دوست احساس نیاز میکند. دوست، برای انسانِ تنها، سوّمین کسی است که مانند یک کمربندِ نجات نمیگذارد که آن دو ستیزهگر به ژرفناها درافتند. ژرفناهایِ انسانِ خلوتنشین بسیارند، از این روی به دوستی بلندهمّت نیاز است.
کسی که به مرگ خدای نظر دارد نه به نبود خدای، چگونه ضد خدا تواند بود. زیرا نیچه باور داشت خدا بوده و هست و به مجاز از مرگ او سخن گفته است. به بیانی روشنتر مرگ خدا از نظرگاهِ نیچه به اعتبارِ آفریده است نه آفریدگار. چنانکه در جایْ جایِ آثار نیچه از خدای محبوب او نیز سخن به میان آمده است.
هیچ اندیشمندی در اخلاص و راستی به پای نیچه نمیرسد، زیرا او به جایگاهی از دانایی و شناخت رسید که هیچکس از پیشینیانش به آن مقام نرسیده بود. او در جستجوی حقیقت به ژرفناها راه میبرد و به مشکلات و مصاعبی که متعرّض مسیر او میشد، اهمیتی نمیداد، چرا که او هرگز عمق جانش از برخورد با ناگواریها یا منجر شدنش به نیستی نمیهراسید.
هیچ اندیشمندی در اخلاص و راستی به پای نیچه نمیرسد، زیرا او به جایگاهی از دانایی و شناخت رسید که هیچکس از پیشینیانش به آن مقام نرسیده بود. او در جستجوی حقیقت به ژرفناها راه میبرد و به مشکلات و مصاعبی که متعرّض مسیر او میشد، اهمیتی نمیداد، چرا که او هرگز عمق جانش از برخورد با ناگواریها یا منجر شدنش به نیستی نمیهراسید.
امروز ـ بیمایگانْ ـ سرورند. همانان که به گردن نهادن و خواری و زیرکی و فریب و کوشش و پاییدن دعوت میکنند. به آنجا که سرشار از فضیلتهای خُرد و خوار است. مردانِ زن نما و بردگان اکنون، پیشوای غوغا و آزمند چیره شدن بر سرنوشت جهان شدهاند. آه چه تهوّعی. افّ بر این انسانهای مردنما! اینان میپرسند و بازمیپرسند: انسان چگونه بهتر و درازتر و خوشتر، خویش را زنده نگاه تواند داشت. آنان از این سَروَرند. برادران، بر چنین مردمانی چیره گردید. مردمانی چنین پست. آنان سختترین دشمنانِ انسانِ برترند.



