اشعار درمورد بخشش {اشعار ماندگار درباره بخشش}

تک متن این بار با مجموعه‌ای دلنشین از اشعار در مورد بخشش همراه شماست. بخشش، یکی از والاترین ارزش‌های انسانی است که آرامش روح را به همراه می‌آورد و کینه‌ها را از دل‌ها می‌زداید. شاعران بزرگ ایرانی در اشعار خود بارها از زیبایی و عظمت عفو و گذشت سخن گفته‌اند و آن را پلی میان دل‌ها و عامل استواری روابط دانسته‌اند. در این مجموعه، گلچینی از اشعار ماندگار درباره بخشش گردآوری شده تا لحظه‌ای برای تامل، آرامش و الهام‌بخشی در زندگی امروز شما باشد.

اشعار درمورد بخشش

اشعار زیبا و خاص درمورد بخشش

عدل است اگر عقوبت ما بی‌گنه کنی
لطف است اگر کشی قلم عفو بر خطا
گر تقویت کنی ز ملک بگذرد بشر
ور تربیت کنی به ثریا رسد ثری

ز تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگران
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان و دگران وای به حال دگران
رفته چون مه به محاقم که نشانم ندهند
هر چه آفاق بجویند کران تا به کران
می‌روم تا که به صاحبنظری بازرسم
محرم ما نبود دیده کوته نظران
دل چون آینه اهل صفا می‌شکنند
که ز خود بی خبرند این ز خدا بیخبران
دل من دار که در زلف شکن در شکنت
یادگاریست ز سر حلقه شوریده سران
گل این باغ بجز حسرت و داغم نفزود
لاله رویا تو ببخشای به خونین جگران
ره بیدادگران بخت من آموخت تو را
ورنه دانم تو کجا و ره بیداد گران
سهل باشد همه بگذاشتن و بگذشتن
کاین بود عاقبت کار جهان گذران
شهریارا غم آوارگی و دربدری
شورها در دلم انگیخته چون نوسفران
محمدحسین شهریار

غرق گنه نااميد مشو زدرگاه ما
كه عفو كردن بود در همه ی دم كار ما
توبه شكستى بيا هرآنچه هستى بيا
اميدوارى بجوى زنام غفّار ما
بنده شرمنده تو، آفريننده بخشنده من
بيا بهشتت دهم مرو تو در نار ما
در دل شب خيز و ريز قطره اشكى ز چشم
كه دوست دارم كند گريه گنهكار ما
خواهم اگر بگذرم ز جمله عاصيان
كيست كه چون و چرا، كند زكردار ما
حبيب چايچيان «حسان»

چند صبح آیم و از خاک درت شام روم
از سر کوی تو خودکام به ناکام روم
صد دعا گویم و آزرده به دشنام روم
از پی‌ات آیم و با من نشوی رام روم
دور دور از تو من تیره سرانجام روم
نبود زهره که همراه تو یک گام روم
کس چرا این‌همه سنگین دل و بدخو باشد
جان من این روشی نیست که نیکو باشد
از سر کوی تو با دیده تر خواهم رفت
چهره آلوده به خوناب جگر خواهم رفت
تا نظر می‌کنی از پیش نظر خواهم رفت
گر نرفتم ز درت شام، سحر خواهم رفت
نه که این بار چو هر بار دگر خواهم رفت
نیست بازآمدنم باز اگر خواهم رفت
از جفای تو من زار چو رفتم، رفتم
لطف کن لطف که این بار چو رفتم، رفتم
وحشی بافقی

گذشت از من و رو کرد دیگری‌ها را
چگونه هضم کنم نابرابری‌ها را
همین که موی طلای تو در هوا رقصید
شکست رونق بازار زرگری‌ها را
صفوف در هم تیغ است یا که مژگان است؟
سپاه جمع کنم یا که دلبری‌ها را؟
به جز خطوط خیال و خطا نمی‌بینی
اگر که باز کنی مشت مشتری‌ها را
گذشتم از همه آن چه داشتم او هم
گذشت از من رو کرد دیگری‌ها را
احسان افشاری

مطلب مشابه: متن درباره بخشش (30 جملات درباره بخشندگی و بخشیدن)

اشعار درمورد بخشش

سروده های زیبا برای بخشش

تو را از من جدا کردند هر باری به ترفندی
یکی با خنده تلخش یکی با برق چاقویش
قضاوت می‌کند تاریخ بین خان ده با من
که از من شعر می‌ماند و از او باغ گردویش
رعیت زاده بودم دخترش را خان نداد و من
هزاران زخم در دل داشتم این زخم هم رویش
حامد عسکری

دلم گرفته دوباره برای بعضی‌ها
نمی‌رود ز سر من هوای بعضی‌ها
به ماه گفت شبی، آفتابگردانی
برو که پُر شدنی نیست جای بعضی‌ها
چی‌ام؟ نوار سیاهی به روی قاب زمان
پُر است حافظه‌ام از صدای بعضی‌ها
غریب چون پسر نوح، رانده از هر سو
نبود پشت سر من دعای بعضی‌ها
شکوه مجلس شادی من نشد احدی
منی که کشته شدم در عزای بعضی‌ها
در آغُل منِ چوپان عزا و عید یکی‌ست
به هر بهانه دلم شد فدای بعضی‌ها
بهای فرش دلم چون فزون شود چه غمی‌ست
اگر لگد بشود زیر پای بعضی‌ها
دلم گرفته برای گذشته‌های خودم
برای درد و دل و شانه‌های بعضی‌ها
طبیب شهرم و درمانده از علاج خودم
رواست بر دل من ناروای بعضی‌ها
محمدمهدی نورقربانی

تویی سور و منم راقص، من اسفل تو معلایی
چو تو آیی، بنامیزد، دوی از پیش برخیزد
تصرفها فرو ریزد به مستی و به شیدایی
تو ما باشی مها ما تو، ندانم که منم یا تو
شکر هم تو، شکر خا تو، بخا، که خوش همی خایی
وفادارست میعادت، توقف نیست در دادت
عطا و بخشش شادت، نه نسیه‌ست و نه فردایی
مولانا

خبر به دورترین نقطه جهان برسد
نخواست او به منِ خسته بی گمان برسد
شکنجه بیشتر از این؟ که پیش چشمِ خودت
کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد
چه می‌کنی؟ اگر او را که خواستی یک عمر
به راحتی کسی از راه ناگهان برسد…
رها کنی برود از دلت جدا باشد
به آن که دوست تَرَش داشته به آن برسد
رها کنی بروند و دو تا پرنده شوند
خبر به دورترین نقطه جهان برسد
گلایه ای نکنی بغض خویش را بخوری
که هق هقِ تو مبادا به گوششان برسد
خدا کند که… نه! نفرین نمی‌کنم… نکند
به او که عاشق او بوده ام زیان برسد
خدا کند فقط این عشق از سرم برود
خدا کند که فقط زود آن زمان برسد
نجمه زارع

هاتفی از گوشه میخانه دوش
گفت ببخشند گنه، می بنوش
لطف الهی بکند کار خویش
مژده رحمت برساند سروش
گر چه وصالش نه به کوشش دهند
هر قدر ای دل که توانی بکوش
لطف خدا بیشتر از جرم ماست
نکته سربسته چه دانی، خموش
رندی حافظ نه گناهیست صعب
با کرم پادشه عیب پوش

مطلب مشابه: انشا درمورد بخشش و مهربانی { 9 انشا زیبا با موضوع بخشندگی و مهربانی}

اشعار درمورد بخشش

اشعار معروف با موضوع بخشیدن یکدیگر

رسیده‌ام به خدایی که اقتباسی نیست
شریعتی که در آن حکم‌ ها قیاسی نیست
خدا کسیست که باید به دیدنش برویم
خدا کسی که از آن سخت می‌ هراسی نیست
فقط به فکر خودت باش، ای دل عاشق
که خودشناسی تو جز خداشناسی نیست
به عیب‌پوشی و بخشایش خدا سوگند
خطا نکردن ما غیر ناسپاسی نیست
دل از سیاست اهل ریا بکن، خود باش
هوای مملکت عاشقان سیاسی نیست

تا کی کشم جفای تو؟ این نیز بگذرد
بسیار شد بلای تو، این نیز بگذرد
عمرم گذشت و یک نفسم بیشتر نماند
خوش باش کز جفای تو، این نیز بگذرد
آیی و بگذری به من و باز ننگری
ای جان من فدای تو، این نیز بگذرد
هر کس رسید از تو به مقصود و این گدا
محروم از عطای تو، این نیز بگذرد
ای دوست، تو مرا همه دشنام می‌دهی
من می‌کنم، دعای تو، این نیز بگذرد
آیم به درگهت، نگذاری که بگذرم
پیرامن سرای تو، این نیز بگذرد
آمدم دلم به کوی تو، نومید بازگشت
نشنید مرحبای تو، این نیز بگذرد
بگذشت آنکه دوست همی داشتی مرا
دیگر شده است رای تو، این نیز بگذرد
تا کی کشد عراقی مسکین جفای تو؟
بگذشت چون جفای تو، این نیز بگذرد
فخرالدین عراقی

پیش از اینها فکر می کردم که خدا
خانه ای دارد کنار ابرها
مثل قصر پادشاه قصه ها
خشتی از الماس خشتی از طلا
پایه های برجش از عاج و بلور
بر سر تختی نشسته با غرور
ماه برف کوچمی از تاج او
هر ستاره، پولکی از تاج او
اطلس پیراهن او، آسمان
نقش روی دامن او، کهکشان
رعدو برق شب، طنین خنده اش
سیل و طوقان، نعره توفنده اش
دکمه ی پیراهن او، آفتاب
برق تیغ خنجر او مهتاب
هیچ کس از جای او آگاه نیست
هیچ کس را در حضورش راه نیست
بیش از اینها خاطرم دلگیر بود
از خدا در ذهنم این تصویر بود
آن خدا بی رحم بود و خشمگین
خانه اش در آسمان، دور از زمین
بود، اما در میان ما نبود
مهربان و ساده و زیبا نبود
در دل او دوست جایی نداشت
مهربانی هیچ معنایی نداشت
هر چه می پرسیدم، از خود، از خدا
از زمین، از آسمان، از ابرها
زود می گفتند: این کار خداست
پرس وجو از کار او کاری خداست

مطلب مشابه: اشعار کوتاه رودکی؛ بهترین مجموعه شعر احساسی و عاشقانه رودکی

مطالب مشابه

دکمه بازگشت به بالا