جملاتی از کتاب کار عمیق اثر کال نیوپورت (درباره کار و زندگی)

جملاتی از کتاب کار عمیق را در ادامه متن قرار داده‌ایم. کتاب deep work نوشتۀ کال نیوپورت دو هدف دارد که در دو بخش دنبال می‌شود. هدف اول که در بخش اول به آن پرداخته شده، این است که شما را متقاعد کند فرضیه‌ی کار عمیق، درست است. هدف دوم، آموزش چگونگی استفاده از مزیت این حقیقت به شما، از طریق تعلیم دادن مغز و تغییر عادت‌های کاری‌تان است، به نحوی که کار عمیق را محور زندگی حرفه‌ای‌تان قرار دهید.

جملاتی از کتاب کار عمیق اثر کال نیوپورت (درباره کار و زندگی)

بریده‌هایی از کتاب کار عمیق

اکثر مردم تصور می‌کردند (و هنوز هم برخی این تصور را دارند) که استراحت کردن باعث شاد شدن آنها می‌شود. ما می‌خواهیم کمتر کار کنیم و زمان بیشتری را در تختخواب صرف کنیم. اما نتایج مطالعات ESM چیک‌سنت‌میهایی نشان می‌دهد که این تصور اشتباهی است که بیشتر مردم مرتکب آن می‌شوند: به طرز عجیبی، لذت بردن از کارها، واقعاً آسان‌تر از لذت بردن از زمان‌های آزاد است

نیچه گفت: «تنها ایده‌هایی که از طریق پیاده‌روی به دست می‌آیند، ارزش دارند»

دو توانایی اصلی برای رشد در اقتصاد جدید 1) توانایی سریع ماهر شدن در کارهای سخت. 2) توانایی تولید در سطح ممتاز، هم از نظر کیفیت و هم از نظر سرعت.

یادگیری، نیاز به تمرکز شدید دارد.

«نابغه‌ها فقط وقتی عملکرد عالی داشتند که تمام توانایی خود را به موضوعی اختصاص می‌دادند که تصمیم داشتند خودشان را در آن نشان دهد.

مطلب مشابه: بریده‌هایی از کتاب قورباغه ات را قورت بده! {کتاب انگیزشی و مفید برای پیشرفت شخصی}

البته که کار عمیق، محدود به اتفاقات تاریخی یا فرار از تکنولوژی نیست. مدیرعامل مایکروسافت، بیل گیتس، دو بار در سال، «هفتهٔ تفکر» برگزار می‌کند که طی آن، خودش را از دیگران جدا می‌کند (اغلب در کلبه‌ای کنار دریاچه)، تا به جز مطالعه و فکر کردن به اندیشه‌های بزرگ، کار دیگری انجام ندهد.

بریده‌هایی از کتاب کار عمیق

برای تولید در بالاترین سطح خودتان، نیاز دارید که مدت طولانی با تمرکز کامل و بدون حواس‌پرتی روی یک وظیفه، کار کنید. به بیان دیگر، نوع کاری که عملکرد شما را بهینه می‌کند، کار عمیق است. اگر عمیق بودن به مدت طولانی، برایتان راحت نباشد، دشوار خواهد بود که عملکردتان را به سطح بالایی از کیفیت و کمیت برسانید که به طور فزاینده‌ای برای پیشرفت حرفه‌ای ضروری است.

توانایی انجام کارهای عمیق به طور فزاینده‌ای در حال کمیاب شدن است و دقیقاً در همان زمان در اقتصاد ما، به طور فزاینده‌ای در حال ارزشمند شدن است. در نتیجه، افراد کمی که این مهارت را پرورش می‌دهند و سپس آن را محور اصلی زندگی کاری خود قرار می‌دهند، پیشرفت خواهند کرد.

ذهنِ بیکار، کارگاه آموزشی شیطان است… هنگامی که تمرکز را از دست می‌دهید، ذهنتان تمایل دارد که به جای آنچه در زندگی‌تان درست است، بر آنچه می‌تواند اشتباه باشد، خیره شود.

هنگامی که همهٔ افراد، وقت کمتری برای انجام کارهایشان داشته باشند، به آن زمان، احترام بیشتری می‌گذارند.

«اگر زندگی‌ام را به نحوی سازماندهی کنم که بتوانم زمان‌های طولانی، متوالی و بدون وقفهٔ زیادی به دست آورم، می‌توانم رمان بنویسم. [اگر به جای آن، زمان‌های پراکندهٔ زیادی داشته باشم] چه چیزی جایگزین آن می‌شود؟ به جای رمانی که مدتی طولانی زبانزد خواهد بود… یک دسته از پیام‌های الکترونیکی وجود خواهد داشت که برای افراد مختلف فرستاده‌ام.»

«بهترین لحظات معمولاً زمانی اتفاق می‌افتند که بدن یا ذهن فردی، در تلاشی داوطلبانه برای انجام کاری دشوار و ارزشمند، از نهایت ظرفیتش استفاده می‌کند.»

ذهنِ بیکار، کارگاه آموزشی شیطان است…

لورا کارستنسن، روان‌شناس دانشگاه استنفورد، از یک اسکنر FMRI برای بررسی رفتار مغز افراد مورد مطالعه، در هنگام تصورات منفی و مثبت استفاده کرد. او متوجه شد که در مورد جوانان، آمیگدال (که مرکزی برای عواطف در مغز است) با انجام هر دو نوع تصور، تحریک می‌شود. هنگامی که او اسکن را برای افراد مسن‌تر انجام داد، متوجه شد که آمیگدال فقط با تصورات مثبت تحریک می‌شود. کارستنسن فرض می‌کند که افراد مسن‌تر، قشر پیش‌پیشانی مغزشان را برای مهار آمیگدال، در هنگام حضور محرک‌های منفی، آموزش داده‌اند. این افراد مسن‌تر، به این دلیل که شرایط زندگی‌شان بهتر از افراد جوان بود، شادتر نبودند؛ بلکه به این دلیل شادتر بودند که مغزشان را به گونه‌ای بازسازی کرده بودند که موارد منفی را نادیده بگیرد و از موارد مثبت لذت ببرد. با مدیریت ماهرانهٔ توجه‌شان، دنیای خودشان را بدون تغییر چیزی محسوس در مورد آن، بهتر کرده بودند.

برای ارزشمند ماندن در اقتصادمان، باید بر هنر یادگیری مطالب پیچیده با سرعت بالا تسلط داشته باشید. این امر مهم، نیاز به کار عمیق دارد. اگر این توانایی را پرورش ندهید، به احتمال زیاد از پیشرفت‌های تکنولوژیکی عقب خواهید ماند.

پاداش واقعی به کسانی داده نمی‌شود که مکرراً سراغ شبکه‌های اجتماعی می‌روند (کار کم‌عمقی که به راحتی قابل تکرار است)، بلکه مختص کسانی است که به راحتی سیستم‌های خلاقانهٔ پشت این سرویس‌ها را می‌سازند (کار عمیقی که تکرار آن سخت است).

حواس‌پرتی همیشه نابودکنندهٔ عمق است

رفتن به یک دانشگاه خوب نبوده که قوهٔ ادراک آنها را افزایش داده است؛ بلکه مطالعهٔ روزانهٔ آنها که خیلی زود و از کلاس پنجم شروع می‌شد، موجب ایجاد این عملکرد شده بود

این سرویس‌ها، به گونه‌ای مهندسی شده‌اند که اعتیادآور باشند و زمان و توجه را از فعالیت‌هایی که به طور مستقیم از اهداف حرفه‌ای و شخصی شما (مانند کار عمیق) حمایت می‌کنند، بدزدند. در نهایت، اگر خیلی زیاد از این ابزارها استفاده می‌کنید، به حالت از پا در آمدن و داشتن ارتباطاتی که باعث ایجاد حواس‌پرتی زیادی می‌شوند، دچار خواهید شد

بریده‌هایی از کتاب کار عمیق

کار عمیق، خسته‌کننده است؛ زیرا شما را وادار می‌کند از نهایت توانایی‌هایتان استفاده کنید. روان‌شناسان عملکرد، به طور گسترده در این زمینه تحقیق کرده‌اند که هر فردی تا چه حدی از این تلاش را می‌تواند در یک روز مشخص تحمل کند. آندرس اریکسون و همکارانش در مقالهٔ مکتب‌آفرینشان در مورد تمرین سنجیده، این مطالعات را بررسی کردند. آنها یادآوری می‌کنند که برای کسی که در این تمرینات، تازه‌وارد است (به ویژه کودکی که در مراحل اولیه توسعهٔ مهارتی تخصصی قرار دارد)، یک ساعت در روز، یک حد معقول است. اما برای کسانی که با سختی‌ های این فعالیت‌ها آشنا هستند، این محدودیت تا چهار ساعت افزایش پیدا می‌کند، اما به ندرت بیشتر می‌شود.

گالافر در کتاب خود نتیجه‌گیری می‌کند: «پس از تجربهٔ پرمشقت [سرطان] برنامه‌ای برای باقی زندگی‌ام دارم. اهدافم را با دقت انتخاب می‌کنم… سپس توجهم را کاملاً معطوف به آن می‌کنم. به طور خلاصه، متمرکز زندگی خواهم کرد، زیرا بهترین نوع زندگی است که وجود دارد.»

مطلب مشابه: بریده‌هایی از کتاب ۴۸ قانون قدرت (کتاب انگیزشی درباره موفقیت)

انگیزهٔ این استراتژی، به رسمیت شناختن این موضوع است که عادت کار عمیق، نیازمند این است که با زمانتان با احترام رفتار کنید. قدم خوبِ ابتدایی برای دستیابی به این احترام، این توصیه است: از قبل تصمیم بگیرید که با هر دقیقه از روز کاری‌تان چه کار خواهید کرد. در ابتدا طبیعی است که در برابر این ایده مقاومت کنید، زیرا بدون شک آسان‌تر است که اجازه دهید نیروهای دوقلوی هوس درونی و درخواست‌های بیرونی، زمان‌بندی شما را هدایت کنند. اما اگر می‌خواهید به پتانسیل واقعی خودتان، به عنوان کسی که خالق چیزهای مهم است، نزدیک شوید، باید بر این بی‌اعتمادی به ساختار غلبه کنید.

پس از سی روز از این انزوایی که به خودتان تحمیل کرده‌اید، در مورد هریک از سرویس‌هایی که به طور موقت ترک کرده‌اید، از خودتان دو سؤال زیر را بپرسید: 1) آیا اگر می‌توانستم در سی روز گذشته از این سرویس استفاده کنم، این روزها به طور قابل‌توجهی بهتر می‌شدند؟ 2) آیا برای مردم اهمیت داشت که از این سرویس استفاده نمی‌کردم؟ اگر پاسخ شما به هر دو سؤال، «نه» باشد، این سرویس را به طور دائم ترک کنید. اگر پاسختان، یک «بله» واضح بود، پس به استفاده از این سرویس بازگردید. اگر پاسخ‌تان، مشروط یا مبهم بود، بستگی به شما دارد که به این سرویس برگردید یا نه، هر چند من تشویقتان می‌کنم که به سمت ترک آن بروید. (همیشه می‌توانید بعدا دوباره به آن بپیوندید.).

مغز ما، جهان‌بینی‌مان را براساس آنچه به آن توجه می‌کنیم، می‌سازد. اگر فکر و ذکرتان تشخیص سرطان باشد، شما و زندگی‌تان غمگین و تاریک می‌شوید، اما اگر به جای آن، روی نوشیدنی عصرتان تمرکز کنید، شما و زندگی‌تان لذت‌بخش‌تر خواهید شد. هرچند، شرایط در هر دو سناریو مشابه باشد.

نیل استیونسن نویسنده معروف داستان‌های تخیلی در سبک سایبرپانک است که به شکل‌گیری فهم عمومی ما از عصر اینترنت کمک کرده است. وبسایتش هیچ آدرس ایمیلی ارائه نمی‌کند و نوشته‌ای دارد که می‌گوید چرا به صورت عمدی در رسانه‌های اجتماعی، حضور فعال ندارد. استیونسن این کناره‌گیری‌ها را به این صورت توضیح داده است: «اگر زندگی‌ام را به نحوی سازماندهی کنم که بتوانم زمان‌های طولانی، متوالی و بدون وقفهٔ زیادی به دست آورم، می‌توانم رمان بنویسم. [اگر به جای آن، زمان‌های پراکندهٔ زیادی داشته باشم] چه چیزی جایگزین آن می‌شود؟ به جای رمانی که مدتی طولانی زبانزد خواهد بود… یک دسته از پیام‌های الکترونیکی وجود خواهد داشت که برای افراد مختلف فرستاده‌ام.»

مطالب مشابه

دکمه بازگشت به بالا