جملاتی از کتاب غرور و تعصب اثر جین آستن (رمانی بسیار زیبا)

جملاتی از کتاب غرور و تعصب را در این بخش از سایت ادبی تک متن قرار داده‌ایم. غرور و تعصب رمان مشهوری اثر جین آستن، نویسنده‌ی انگلیسی است. این اثر دومین کتاب جین آستن است. او این داستان را در سال 1796، درحالی که تنها 21 سال داشت نوشت، اما تا سال 1813 چاپ نشد. اکثر منتقدان، غرور و تعصب را بهترین اثر جین آستن می‌دانند و خود او آن را «بچهٔ دلبند من» می‌نامید.

جملاتی از کتاب غرور و تعصب اثر جین آستن (رمانی بسیار زیبا)

خلاصه داستان این رمان

آقا و خانم بِنِت (Bennet) پنج دختر دارند. جِین و الیزابت بزرگ‌تر از سه خواهر دیگر هستند و البته باوقارتر و سنگین‌تر. دو خواهر کوچک‌تر بسیار سبکسر هستند و مایه‌ی خجالت دو خواهر بزرگشان. دختر وسط (مری) تنها دختر نازیبای خانواده است بنابراین به یادگیری ساز زدن و کمالات پرداخته. چندی است که در همسایگی‌شان در قصری به نام «نِدِرفیلد» مردی سرشناس و ثروتمند به اسم «چارلز بینگلی» ساکن شده که بسیار بامحبت و خوش‌چهره است. در یک مهمانی عمومی روستا، خانوادهٔ بِنِت نیز حضور دارند. آقای دارسی، دوستِ صمیمی چارلز بینگلی هم در آن جشن شرکت کرده‌ است…

جملات زیبا از رمان غرور و تعصب

خانم‌ها خیال می‌کنند که هر کسی از آن‌ها تعریف و تمجید می‌کند منظوری فراتر دارد و شاید علاقه‌ای در کار باشد.

شخصیت‌های پیچیده سرگرم کننده‌ترند. آن‌ها حداقل این برتری را دارند که جالب‌تر باشند.

هر چه که می‌گذرد از دنیا ناراضی‌تر می‌شوم و هر روز باورم در مورد بی‌ثباتی شخصیّت همه آدم‌ها بیشتر می‌شود

البته، تکبّر و غرور کاملاً با هم فرق دارند، هر چند این واژه‌ها هم معنا به کار می‌روند. شخصی ممکن است بدون داشتن تکبّر، مغرور باشد و غرور، برداشت ما از خودمان است و تکبّر، برداشتی است که دیگران در مورد ما دارند.”‌

همین خوش قلبی‌ات مانع می‌شود که عیب و ایرادهای دیگران را نبینی! علاقه صادقانه به اندازه کافی در هر کسی وجود دارد و هر جایی می‌توان آن را دید، اما صداقت بدون تظاهر و ریا چیزی است که به دشواری می‌توان به آن پی برد. این‌که به جنبه خوب و یا حتی بهتر شخصیت آدم‌ها توجه داری، این ویژگی خاصّ توست که در مورد بدی آدم‌ها چیزی نمی‌گویی.

مطلب مشابه: بریده‌هایی از کتاب عشق سال‌های وبا اثر گابریل گارسیا (رمان جالب)

جملات زیبا از رمان غرور و تعصب

“‌ای وای که تو همیشه استعداد این را داری که از همه آدم‌ها خوشت بیاید و هیچ وقت بدی کسی را نمی‌بینی. از نظر تو، همه آدم‌های دنیا خوب و دوست‌داشتنی‌اند و هیچ وقت توی عمرم نشنید‌ه‌ام به ضرر کسی حرف بزنی.”

“‌به نظر من، غرور یک ضعف عمومی است و با توجه به مطالبی که خواند‌ه‌ام، معتقدم که این یک ویژگی کاملاً متداول است و طبیعت انسانی خیلی به آن تمایل دارد و تعداد کمی از ما، به خاطر وجود این ویژگی یا هر ویژگی دیگری که ممکن است به طور واقعی یا فرضی در ما باشد، تمایلی نداریم که از خود راضی و مغرور باشیم. البته، تکبّر و غرور کاملاً با هم فرق دارند، هر چند این واژه‌ها هم معنا به کار می‌روند. شخصی ممکن است بدون داشتن تکبّر، مغرور باشد و غرور، برداشت ما از خودمان است و تکبّر، برداشتی است که دیگران در مورد ما دارند.”‌

خوشبختی در ازدواج کاملاً شانسی است

غرور، برداشت ما از خودمان است و تکبّر، برداشتی است که دیگران در مورد ما دارند.

“‌کاملاً حقّ با توست، فاش کردن اشتباهات ویکهام ممکن است او را برای همیشه نابود کند شاید حالا از کارهایی که کرده متأسف باشد و بخواهد شخصیتش را از نو بسازد، ما نباید ناامیدش کنیم.”

دارسی به طرف دیگر اتاق رفت و الیزابت هم که با نگاهش او را دنبال می‌کرد، به هر کسی که دارسی با او مشغول گفت و گو می‌شد حسادت می‌‌ورزید.

هیچ چیز لذّت‌بخش‌تر از کتاب خواندن نیست! هر چیزی ممکن است زود آدم را خسته کند اما کتاب نه!

من حقّ ندارم درباره دیگران قضاوت کنم که آیا خوشایند هستند یا نه. من صلاحیّت این را ندارم در مورد کسی نظر بدهم

هر دوی‌شان بی‌نهایت قدردان زحمات کسانی بودند که با آوردن الیزابت به دربیشایر، مقدمات رسیدن آن‌ها به هم را فراهم کرده بودند. پایان

“‌خیالم راحت است که این فقط خواب و خیالی در ذهن خودم بوده و ضرری برای کسی جز خودم نداشته.”

اغلب سخاوتمند و بخشنده باشد و پولش را با دست و دلبازی ببخشد و مهمان‌نواز باشد، به مستأجرانش کمک کند و به فقرا یاری برساند

ما همه دوست داریم چیزی را به دیگران بقبولانیم که دل‌مان می‌‌خواهد در حالی که ممکن است آن چیز اصلاً ارزش بیان کردن نداشته باشد.

جورجیانا بسیار مؤدبانه و کمی دستپاچه از آن‌ها استقبال کرد که آن هم ناشی از کمرویی و ترس از اشتباه بود و آن‌هایی که به نوعی فرودست بودند این رفتار او را غرور و خودبینی تلقی می‌کردند.

زن ممکن است در رفتار با شوهرش آزادی‌هایی داشته باشد که هیچ وقت یک برادر اجازه این رفتارها را به خواهر جوان بیش از ده سال کوچکتر از خودش نمی‌دهد.

آدم‌های کمی هستند که واقعاً از صمیم قلب دوست‌شان دارم و کسانی که فکر می‌کنم خوبند از این تعداد هم کمترند. هر چه که می‌گذرد از دنیا ناراضی‌تر می‌شوم و هر روز باورم در مورد بی‌ثباتی شخصیّت همه آدم‌ها بیشتر می‌شود، البته کمتر می‌توان از روی ظاهر، لیاقت و شعور فرد را تشخیص داد.

مطلب مشابه: بریده‌هایی از کتاب مردی به نام اوه اثر فردریک بکمن (کتاب پرفروشی داستانی)

جملات زیبا از رمان غرور و تعصب

“‌نمی‌توانم ساعت، محل، نگاه یا جمله‌ای مشخص را بگویم که این علاقه را در من ایجاد کرد. فکر می‌کنم که از مدّت‌ها پیش به وجود آمد، قبل از این‌که بفهمم از کی شروع شده درگیرش شده بودم

تکبّر و غرور کاملاً با هم فرق دارند، هر چند این واژه‌ها هم معنا به کار می‌روند. شخصی ممکن است بدون داشتن تکبّر، مغرور باشد و غرور، برداشت ما از خودمان است و تکبّر، برداشتی است که دیگران در مورد ما دارند.”‌

حقیقتی که همه باور دارند این است که مرد مجرّد پولدار وقت زن گرفتنش است.

یا چرا اصلاً باید یک روز زودتر از زمانی که منتظرش بودند می‌آمد؟ اگر آن‌ها فقط ده دقیقه زودتر می‌رفتند دیگر سر راه دارسی قرار نمی‌‌گرفتند چون مشخص بود تازه رسیده و از اسب یا کالسکه‌اش پیاده شده بود.

اما تعداد کمی از ما شجاعت کافی به خرج می‌دهیم که واقعاً بدون هیچ دلگرمی عاشق شویم.

الیزابت از خودش خجالت می‌کشید. هر موقع به دارسی و ویکهام فکر می‌کرد، گمان می‌کرد کور، غیرمنصف و نامعقول بوده و پیش داوری کرده است. الیزابت به خودش گفت: “چه رفتار نفرت‌انگیزی داشتم! من کسی هستم که به تشخیص خودم مغرور بودم! کسی که برای توانایی‌های خودم ارزش قائل بودم! کسی که صداقت بلند نظرانه خواهرم را تحقیر می‌کردم و بیهوده به خودم افتخار می‌کردم که به کسی بدگمان نیستم! پی بردن به این موضوع چقدر حقارت آمیز است! چقدر مستحق این حقارت هستم! من عاشق بود‌ه‌ام، بیچاره‌ای کور بیش نبود‌ه‌ام! البته حماقت من خودبینی بود نه عشق. از توجه یکی راضی بودم و از بی‌اعتنایی دیگری رنجیده‌خاطر می‌شدم. از همان شروع آشنایی‌مان به پیشواز نادانی و تعصّب رفته بودم و هر جایی که لازم بود منطق را کنار گذاشتم و تا این لحظه هرگز خودم را نشناختم.”

الیزابت گفت: “‌آقای بینگلی، فروتنی شما جلوی هر سرزنشی را می‌گیرد.” دارسی گفت: “‌هیچ چیز فریبکارانه‌تر از تواضع ظاهری نیست. گاهی فقط بی‌توجهی به نظر دیگران و گاهی هم خودستایی غیرمستقیم، تواضع محسوب می‌شود.”

علاقه صادقانه به اندازه کافی در هر کسی وجود دارد و هر جایی می‌توان آن را دید، اما صداقت بدون تظاهر و ریا چیزی است که به دشواری می‌توان به آن پی برد.

“‌لیزی، نباید این طور رفتار کنی، نباید در مورد من تردید داشته باشی، خیالت را آسوده کنم که حالا یاد گرفته‌ام که از حرف‌هایش به عنوان مردی دوست‌داشتنی و معقول لذّت ببرم بدون این‌که آرزویی فراتر از آن داشته باشم

نه، نمی‌توانم در مهمانی رقص در مورد کتاب حرف بزنم، حواسم مشغول چیزهای دیگر است.” دارسی با تردید نگاهش کرد و گفت: “‌زمان حال همیشه شما را به خود مشغول می‌کند، این طور نیست؟”

“‌من خودم به شخصه شعر را غذای عشق می‌دانم.”

البته حماقت من خودبینی بود نه عشق. از توجه یکی راضی بودم و از بی‌اعتنایی دیگری رنجیده‌خاطر می‌شدم.

در واقع، ازدواج تنها کار زن‌های جوان تربیت شده کم جهیزیه بود، هر چند که معلوم نباشد خوشبخت بشوند یا نه، اما بهترین راه خوشایندی بود که وجود داشت و این بهترین موقعیتی بود که شارلوت حالا در سن بیست و هفت سالگی در حالی که چندان خوش قیافه هم نبود، به دست آورده بود.

تقریباً در هر دلبستگی، قدردانی یا خودبینی وجود دارد و نباید هر یک را به حال خود رها کرد. همه ما می‌توانیم رابطه‌ای با میل و رغبت را شروع کنیم و کمی علاقه هم تا حدّی طبیعی است، اما تعداد کمی از ما شجاعت کافی به خرج می‌دهیم که واقعاً بدون هیچ دلگرمی عاشق شویم

این زندگی، آن خوشبختی نبود که هر مردی آرزویش را دارد ولی وقتی سرگرمی‌‌ و تفریحی وجود ندارد فیلسوفان واقعی نتیجه می‌گیرند که باید از امکانات موجود بهره برد.

جملات زیبا از رمان غرور و تعصب

چون من آن طور که باید و شاید خیلی زود نمی‌توانم حماقت‌ها و عادت‌های بد دیگران و همین طور توهین آن‌ها نسبت به خودم را فراموش کنم و هر چقدر هم سعی می‌کنم احساساتم را تغییر دهم عوض نمی‌شوند، شاید خلق و خویم نفرت‌انگیز باشد ولی اگر نظر مساعدم نسبت به کسی از بین برود تا ابد از بین رفته.

ولی این آسایش خیلی طول نکشید چون وقتی خوردن شام به پایان رسید در مورد آواز خواندن صحبت شد و با شرمندگی، مری را دید که با کوچک‌ترین درخواست خودش را آماده می‌کند تا جمع را مستفیذ

مطلب مشابه: بریده‌هایی از کتاب آنا کارنینا اثر لئو تولستوی (رمان با داستانی عاشقانه زیبا)

مطالب مشابه

دکمه بازگشت به بالا