بریده هایی از کتاب شناخت ذهن و کنترل آن اثر رامین کرمی / کمک به جهان بینی

شناخت ذهن و کنترل آن نوشته مهندس رامین کرمی است که در ۵ فصل خواننده را با ساختار ذهن انسان، من ذهنی و روش‌های کنترل آن در جهت بهسازی جنبه‌های مختلف زندگی آشنا می‌سازد. بخشی از کتاب: جهان بینی شما ممکن است ریشه در اندیشه‌های مذهبی و دینی داشته باشد یا از جنس سکولار باشد ممکن است سنتی باشد یا نوین و امروزی، ممکن است ماجراجویانه باشد یا صلح‌طلبانه و یا هرچیزی، مهم نیست مهم این است که شما با این جهان بینی که الان دارید در محیط پیرامونی خود درراستای اهداف در نظر گرفته و با توجه با ساختار فکری و ذهنی که دارید دچار تضاد، پارادوکس یا درگیری نشوید.

کتاب شناخت ذهن و کنترل آن

بریده های کتاب شناخت ذهن و کنترل آن

اصولاً مردمانی که خیلی تلاش نمی‌کنند عوض بشوند چشم امید به معجزات دارند. معجزه را بسپارید به هوشمندیِ سیستمِ جهانِ خلقت و شما تلاشِ هدفمند و پویای خودتان را کماکان ادامه دهید.

دیوانگی یعنی انجام کاری دوباره و دوباره و انتظار نتیجه متفاوت داشتن

آنچه که مشخص‌است شما نه از داشته‌های مادی یک فرد می‌توانید میزان حس خوشبختی او را حدس بزنید و نه بر عکس از میزان خوشبختی او به میزان دارایی‌هایش پی ببرید.

قبل از ایجاد هر رابطه‌ای متناسب با شرایط رابطه به پایان و خاتمه رابطه هم فکر کنید همه روابط محکوم به تمام شدن هستند

در حقیقت ما چیزی نیستیم جز انبوهی از برچسب ها که بر ساختار اولیه ما چسبانده شده‌است و رونوشتی هستیم از ذهن‌هایی که ما را تربیت کردند و در مسیر رشد ما حضور داشته‌اند.

رابطه مثل رانندگی کردن در یک بزرگراه هست شما از اتومبیل جلویی باید فاصله مشخصی ایجاد کنید نه آنقدر نزدیک که اگر راننده جلویی ترمز کرد نتوانید وسیله خود را از برخورد به خودروی او مانع شوید نه آنقدر دور که به دلیل فاصله زیادِ شما، راننده‌های دیگر طمع کنند تا قاصله بین شما و او را پر کنند.

اصولا افراد در روابط آنقدر به طرف مقابل نزدیک می‌شوند و اصطلاحاً به او می چسبند که به او اجازه تنفس نمی‌دهند

شما اگر هر روز از اول جادۀ کرج چالوس به سمت شمال حرکت‌کنید هیچ وقت به اصفهان نمی‌رسید، چه با ماشین سواریِ شخصی، چه با اتوبوس چه با موتور و چه با پای پیاده، (اگر قرار باشه برسید باید یه بار کره زمین و کامل دور بزنید) شما باید برای رسیدن به مقصدِ اصفهان جهت حرکت خود را به سمت جنوب عوض‌کنید.

انسان بعنوان یک موجود زنده پیچیده، از سه بُعد وجودی تشکیل شده‌است، و دقیقا یک انسان زندۀ سالم، مثلثی است از حضور و همنشینی این سه بُعد در کنار همدیگر. بُعد روح، بُعد جسم و بُعد ذهن، سه بخش و رکن اساسی وجود انسان هستند.

در چهرۀ یک انسان مجنون که دچار زوال عقل است سادگی و بی آلایشی خاصی می‌بینید چرا؟ چون منِ ذهنیِ سالمی ندارد و فقط خودِ واقعی تنها و ناتوان است که جلوه‌گری می‌کن

رابطه مثل رانندگی کردن در یک بزرگراه هست

جسم کاملا در قید و کنترل ذهن می‌باشد. از آن تاثیر می‌پذیرد و به همان سمتی می‌رود که ذهن برای آن مشخص می‌کند حتی اگر برای کل مجموعه خطرناک و مهلک باشد باز اختیاری از خود ندارد.

چرا که شخصیت اصلی کودک در همان سال‌های اول از تاثیر محیط بیرونی شکل و زیربنای خودر ا به دست آورده‌است.

اگر هم احساس می‌کنید موفق و شادمان هستین و مشکلی در ارتباطات روزمرۀ خود ندارید من به شما تبریک می‌گویم

جهان بینی شما ممکن است ریشه در اندیشه‌های مذهبی و دینی داشته باشد یا از جنس سکولار باشد ممکن است سنتی باشد یا نوین و امروزی، ممکن است ماجراجویانه باشد یا صلح‌طلبانه و یا هرچیزی، مهم نیست مهم این است که شما با این جهان بینی که الان دارید در محیط پیرامونی خود درراستای اهداف در نظر گرفته و با توجه با ساختار فکری و ذهنی که دارید دچار تضاد، پارادوکس یا درگیری نشوید.

شخصی که بتواند ذهن خود را به کنترل در بیاورد بر رفتارها و ارتباطات و روابط خود تسلط خواهد یافت و اولین گام را به سوی موفقیت‌های شخصی و در نتیجه جمعی خواهد برداشت

شاید تنها فرق ذهن یک کودک تازه متولد شده با ذهن یک حیوان را بتوان در میل شدید او به یادگیری دانست هرچند در برخی موارد حیوان تازه متولد شده ذهن غریزی تواناتری دارد

در پشت سیمای هر کدام از ما شخصی زندانیست که حقیقت ماست اما ذهن او را از نظرها پوشانده است و اختیار او و امورش را به دست گرفته است.

قانون تکامل برای جهان‌بینی‌ها هم وجود دارد و نهایتاً جهان بینی‌های ساده که قادر به پاسخگویی به سوالات ذهن بشر نیستند عرصه را به جهان‌بینی‌های جدید خواهند سپرد، اگر هم شما در تقابل جهان‌بینی خود با جهان‌بینی‌های محیط جدید خود دچار مشکل شدید و تضاد درونی نسبت به کارهایی که می‌کنید و باورهایی که دارید داشتید نباید عصبانی شوید یا مقابله کنید بلکه باید بپذیرید نسخه نگرش و جهان‌بینی شما در ادامۀ راه برای شما ناکارآمد است با دست برداشتن از تقدس‌گرایی و مقدس‌شمردن اندیشه های خود با مطالعه، گفتگو و تحقیق و بررسی نسخۀ جهان‌بینی خود را ارتقاء دهید

مطلب مشابه: بریده‌هایی از کتاب نیمه تاریک وجود نوشته دبی فورد

کتاب شناخت ذهن و کنترل آن

ذهنِ انسان در مواجهه با مسائل جدید که در حال یادگیری آن می‌باشد در حالت خودآگاه قرار می‌گیرد و دقیقا بعد از مدتی که به مساله تسلط یافت و مهارت پیداکرد اجرای آن را به بخش ناخودآگاه خود می‌سپارد.

“من متوجه منِ ذهنی خود شده‌ام و از این پس تلاش خواهم‌کرد او را بیشتر بشناسم و کنترل‌کنم، من، ذهن نیستم”

ما اکثرا در ساعات بیداریمان یا به خاطرات و مسایل گذشته فکر می‌کنیم و یا در فکر نقشه ها و کارهایی که در آینده پیش خواهدآمد هستیم وبه دنبال این عدم حضور در زمان حال طبیعتا همه جا هستیم الا آن جایی که جسم ما حضور دارد

ذهن علت همه این برداشت‌های متفاوت و بازخوردهای متنوع می باشد

اگر ارتباط بین ذهن و روح نیز از بین برود که طبیعتا روح بعنوان یک انرژی عالی و برتر، با کوله‌باری از تجربه‌هایی که در این مدت، از همراهی با جسم و ذهن اندوخته‌است، که شامل خاطرات و تجربیات زمینی می‌باشد، به سمت منبع خود کشیده خواهدشد و ذهن باقی‌ماندۀ تنها بصورت انبوهی از اطلاعات و کوانتوم‌های سرگردان و بی‌هویت و بی‌اراده در طبیعت بی‌کران رها خواهدگردید. اگر هم ارتباط بین روح و ذهن از بین نرود و چسبندگی بین روح و ذهن وجود داشته باشد ذهن امکان عروج را از روح خواهدگرفت و این دو مجموعه بی‌هدف و سرگردان در بعد غیر فیزیکی با هم، سیر خواهندکرد تا اینکه ذهن که دیگر قادر به تغذیه خود از طریق جسم نیست انرژی خود را از دست داده و روح را رها کند تا مانند بادکنک هلیومی که بند آن پاره شده‌است به سمت منبع خود گسیل شود.

دقیقاً اینجا می‌توان گفت که این انسان‌ها نیستند که انسان‌ها را تربیت می‌کنند و پرورش می‌دهند. این ذهن‌ها هستند که ذهن‌های بعد از خود را عین خود پرورش می‌دهند و تربیت می‌کنند. آیا کسی متوجه این توطئه هست؟ خیلی کم. تسلط ذهن بر جامعه بشری این وضعی شده است که می‌بینید.

چیزی که در همه نقاب‌ها می تواند مشترک باشد و باعث شود طرفین رابطۀ ما همیشه دید محترمانه و شایسته‌ای به شخصیت ما داشته باشند این است که نقاب‌های ما باید آمیخته با عطری از مهربانی، احترام، آگاهی و ادب باشد و اصلا اجازه ندهیم غرایز وجودی ما ناخودآگاه هدایت و کنترل آنها را به دست بگیرند.

شما نه از داشته‌های مادی یک فرد می‌توانید میزان حس خوشبختی او را حدس بزنید و نه بر عکس از میزان خوشبختی او به میزان دارایی‌هایش پی ببرید.

دقیقا چه چیزی در وجود انسان ها باعث می شود که مثلا دو نفر دارای دو اتومبیل کاملا مشابه باشند ولی یکی از وسیله نقلیه خود راضی و خشنود است و دیگری ناراضی؟

“دیوانگی یعنی انجام کاری دوباره و دوباره و انتظار نتیجه متفاوت داشتن” دقیقاً یادم می‌آید اولین بار که این جملۀ معروف از انیشتن را خواندم، همان موقع بالای ده بار تکرارش کردم، اگر کسی آن روز کنارم بوده احتمالاً با خودش فکرکرده من قاطی کردم. اصولاً هر فردی در زندگیش یک جایی و یک جوری در ذهنش کلید تحول و تغییر زده می‌شود، که ناچارش می‌کند محکم بر روی ترمز زده و از ادامه مسیر در جهتی که درپیش گرفته است منصرف شود.

نکته هشتم: بعضی از روابط مخصوصاً در حوزه اقتصادی نیاز دارند که مستند و مکتوب شوند از این مستند سازی غافل نشوید تا در مواقع اختلاف تعیین کننده باشند.

به دنبال خاصیت قبلیِ منِ ذهنی خصوصیت دیگری از ذهن هویدا می شود، میل به مالکیت. منِ ذهنی همه چیز را برای خودش می‌خواهد

برای ما ارتباط با مفهوم مرگ چگونه است تا برای یک مرده شور که در غسالخانه هر روز با این پدیده مواجه است؟

با تکرار رفتار همیشگی، شما هر روز صبح که وارد امور زندگی می‌شوید به جای خاصی نمی‌رسید چه با کت و شلوار برندِ گران‌قیمت و چه با تیپ اسپورتتان

یادتان باشد هرجایی تلاش مستمر در یک حالت و روش تکراری، منجر به جواب نشد باید حتما تغییر استراتژی بدهید و خیلی منتظر معجزه در اصرار به ادامه روش موجود نباشید.

منِ ذهنی چه خصوصیاتی دارد؟ با بیان خصوصیات منِ ذهنی بیشتر این ماهیت مجازی را بشناسیم: ۱-من ذهنی موجودی است که شدیداً از مفهوم زمان و مکان حال و حاضر، فراری و گریزان است. منِ ذهنی از اینکه شما او را مجبور کنید در مکانی که هستید و زمان حالی که حضور دارید قرار بگیرد شدیدا ناراحت می‌شود.

رابطه مثل یک پرانتز در زندگی شما عمل می‌کند یک روز باز می‌شود درون آن محاسباتی و اعمالی صورت می‌گیرد و نهایتاً یک روز بسته می‌شود سعی‌کنید روابط خود را جوری مدیریت کنید که این پرانتز وقتی بسته می‌شود حاصل همه اعمال درون آن با معنا و مفید بوده باشد.

مطلب مشابه: اشعار سهراب سپهری + گلچین اشعار دل نواز و عکس نوشته سهراب سپهری

مطلب مشابه: جملاتی از کتاب ۱۹۸۴ از جورج اورول (کتاب سیاسی عمیق و معنی دار)

مطالب مشابه

دکمه بازگشت به بالا