جملاتی از کتاب تفکر سریع و کند اثر دانیل کانمن (متن خلاصه شده)
جملاتی از کتاب تفکر سریع و کند را در سایت ادبی تک متن قرار دادهایم. تفکر، سریع و آهسته کتابی است که در سال ۲۰۱۱ توسط دانیل کانمن، برنده جایزه نوبل در اقتصاد منتشر شد. این کتاب خلاصهای از تحقیقاتش در چندین دهه است. او اغلب پژوهشهایش را با همکاری آموس تورسکی انجام میداد. این کتاب سه مرحله زندگی پژوهشی او را شامل میشود: اولین اقدامات او در تحقیق درباره ی سوگیری شناختی، کار پژوهشی او در ارائه نظریه چشم انداز و پژوهشهای اخیر او در باب شادکامی.

خلاصه این کتاب
این کتاب شامل سه بخش از مراحل کاری کانمن است: کارهای اولیه، یعنی سوگیریهای شناختی، سپس نظریه چشمانداز و پس از آن پژوهشهایی در زمینه شادکامی است. محور اصلی کتاب دوگانگی میان حالت اندیشه است: سیستم دو آهسته تر، خودخواسته تر و منطقی تر است، در حالی که سیستم یک سریع، غریزی و احساسی است. این کتاب ترسیم سویهگیریهای شناختی در ارتباط با هر نوع تفکر است که با پژوهشهای خود کانمن دربارهٔ نفرت از باخت آغاز میشود. این کتاب، با پشتوانه چند دهه پژوهشهای دانشگاهی، نشان میدهد که افراد، با تغییر چارچوب پرسش و جایگزین کردن پرسشهای سادهتر، در حقیقت به قضاوتهای انسانی اهمیتی بیش از حد میدهند.
جملاتی عمیق از کتاب تفکر سریع و آهسته
ما آنقدر به هم شبیه بودیم که بهراحتی میتوانستیم همدیگر را درک کنیم و آنقدر تفاوت داشتیم که یکدیگر را غافلگیر کنیم.
در طول یک ساعتی که مشغول نوشتن هستم، چندین بار ایمیلم را چک میکنم یا در یخچال را باز و بسته میکنم؛
افراد باهوشتر نسبت به دیگران حضور ذهن بیشتری دربارهٔ موضوعات مختلف دارند. هوش فقط توانایی استدلال نیست؛ توانایی بازیابی مسائل مرتبط با یک موضوع از حافظه و توجه به آنها در مواقع لزوم نیز هوش تلقی میشود.
از خطا نادم نگردیدن خطای دیگر است.
اگر به این موضوع اهمیت میدهید که دیگران شما را شخص باهوش و معتبری به حساب آورند، از زبان پیچیده استفاده نکنید و تا جای ممکن مقصودتان را به زبان ساده بیان کنید. «دنی اوپنهایمر» -یکی از همکارانم در دانشگاه پرینستون- ثابت کرد تصور رایج دانشجویان در مورد کلماتی که از نظر اساتید تأثیرگذارتر است، چندان درست نیست. او در مقالهای با عنوان «پیامدهای انتفاع عبث از واژگان متبحرانه: مشکلات استفادهٔ بیهوده از کلمات طولانی» ، نشان داد بیان ایدههای آشنا با زبان پیچیده و سخت، نشانهٔ هوش پایین و اعتبار کم پیام است.
مطلب مشابه: جملاتی از کتاب جامعه مصرفی اثر ژان بودریار درباره مصرف گرایی

از آنجاییکه شناسایی و برچسبگذاری اشتباهات دیگران بسیار آسانتر و لذتبخشتر از تشخیص اشتباهات خودمان است، زیر سؤال بردن آنچه باور داریم و میخواهیم کار سختی است که در مواقع ضروری سختتر هم میشود.
تمرکز روی خطاها به معنی زیر سؤال بردن یا لکهدار کردن هوش آدمی نیست؛ همانطور که توجه به بیماریها در متون پزشکی به معنای انکار سلامتی نیست. اکثر ما در بیشتر مواقع [از نظر ذهنی] سالم هستیم و بیشتر قضاوتها و اعمالمان مناسباند. در هر قدمی که در زندگی به جلو پیش میرویم، به طور معمول اجازه میدهیم برداشتها و احساسات راهنمای مسیرمان باشند و اعتمادی که به باورها و ترجیحات شهودی خود داریم، معمولاً قابلتوجیه است. اما همیشه اینگونه نیست، چراکه ما حتی وقتی در حال اشتباه کردن هستیم نیز اغلب به خودمان مطمئنیم.
«فارغ از احساسی که دارید، با آرامش و مهربانی رفتار کنید»
یکی از روشهای قابلاعتماد برای اینکه مردم دروغی را باور کنند، تکرار زیادِ آن است؛ زیرا آشنایی موجب میشود بهراحتی نتوان دروغ را از حقیقت ماجرا تشخیص داد. نهادهای اقتدارگرا (سیاستمداران) و بنگاههای تبلیغاتی از این واقعیت باخبر هستند. اما این روانشناسان بودند که دریافتند برای واقعی جلوه دادن دروغ نیازی نیست که تمام قضیه را مرتب تکرار کنید تا به نظر درست بیاید [حتی اشارهای کوچک هم کفایت میکند].
در سالهای اخیر، دانشمندان علوم شناختی بر «بدنمند» بودن شناخت تأکید کردهاند؛ یعنی شما با تمام اعضای بدن خود فکر میکنید، نه فقط با مغزتان.
آزمایش گوریل دو واقعیت مهم را در مورد ذهن ما نشان میدهد: ممکن است پدیدههای آشکار و واضح را نبینیم و همچنین ما نسبت به نابینایی خود نابینا باشیم.
زیرا هر چیزی که حافظهٔ کاری شما را اشغال کند، تواناییتان در فکر کردن را کاهش میدهد
هدف من این است: بهبود توانایی شناخت و درک اشتباهات دیگران و نهایتاً اشتباهات خودمان در قضاوتها و انتخابها، با ارائهٔ زبانی غنیتر و دقیقتر در بحث راجع به آنها. دست کم در بعضی موارد، تشخیص دقیق میتواند منجر به مداخلهای شود که خسارات احتمالی ناشی از قضاوتها و انتخابهای بد را به حداقل برساند.
در آزمایشی از شرکتکنندگان خواستند نسبت به یک فیلم عاطفی هیچ واکنش هیجانی بروز ندهند؛ این افراد بعداً در آزمایش استقامت جسمی (کشیدن یک فنر تا بیشترین اندازهای که میتوانند) عملکرد ضعیفی از خود نشان دادند. تلاش هیجانی در مرحلهٔ اول آزمایش توانایی مقاومت در برابر درد ناشی از انقباض عضلانی پایدار را کاهش میدهد و بنابراین فرسایش ایگو در این افراد موجب شد زودتر تسلیم شوند و دست از کار بکشند.
ناحیهای که معمولاً با برانگیختگی عاطفی در ارتباط است (آمیگدال یا همان بادامه)، به احتمال زیاد زمانی فعال است که انتخاب افراد با قالب مطابقت داشته باشد
گَری کلِین -روانشناس- داستان گروهی از آتشنشانان را روایت میکند که وارد خانهای شدند که آشپزخانهاش در آتش میسوخت. (vii) کمی بعد از اینکه شروع به اطفاء حریق در آشپزخانه کردند، فرمانده گروه صدای خودش را شنید که داد میزد: «بیاید بریم بیرون!» بدون اینکه حتی چیزی بداند. پس از فرار آتشنشانان، بلافاصله کف آشپزخانه فروریخت. فرمانده متوجه شده بود آتش به طور غیرمعمولی آرام است و همچنین گوشهایش بیشازحد داغ شده بودند. تمام این برداشتها در کنار هم باعث شد حسی برانگیخته شود که او «حس ششم خطر» مینامد. او نمیدانست مشکل دقیقاً کجاست، اما میدانست که یک جای کار میلنگد. بعداً معلوم شد که منبع اصلی آتشسوزی نه در آشپزخانه، بلکه در زیرزمین و درست زیر پای آن آتشنشانان بوده است
اطلاعات ذخیرهشده جواب را ارائه میدهد. شهود همان تشخیص است؛ نه کمتر و نه بیشتر
مطلب مشابه: جملاتی از کتاب بیندیشید و ثروتمند شوید / کتابی درباره ثروت و موفقیت

ذهن ما مستعد گرفتار شدن در دام خطاهای سیستماتیک است
جایی که قضاوتها و تصمیمات مستقیماً با احساس دوست داشتن و دوست نداشتن هدایت میشود و تأمل یا استدلال تأثیر کمی دارد.
دنیای ذهنی ما نمود دقیقی از واقعیت نیست؛ برداشتمان از فراوانی رویدادها و وقایع با شدت احساسات و گستردگی پیامهایی تحریف میشود که در معرضشان قرار میگیریم.
تنبلی در ذات ما نهادینه شده است.
بر خلاف قوانین فیلسوفان علم که توصیه میکنند باید در جهت رد فرضیهها تلاش کرد، افراد (و اغلب دانشمندان) به دنبال دادههایی میگردند که باورهای فعلی آنها را تأیید کند.
از آنجایی که شما در مورد آنچه در ذهنتان میگذرد اطلاعات کمی دارید، هرگز نمیدانید که با تغییر بسیار کوچکی در شرایط ممکن است قضاوت متفاوتی کرده یا تصمیم متفاوتی گرفته باشید.
اگر این دانشجویان تسلیم وسوسهٔ پذیرش پاسخ قابلقبولی نشوند که بیدردسر به ذهن خطور میکند، میتوانند مسائل بسیار دشوارتری را هم حل کنند. آسودگیِ رضایتبخشی که باعث میشود افراد فکر کردن را تعطیل کنند، نسبتاً نگرانکننده و دردسرساز است.
اعتماد بیشازاندازهمان به آنچه فکر میکنیم میدانیم، و ناتوانی آشکارمان در پذیرش گسترهٔ جهل خودمان و عدم قطعیت جهانی که در آن زندگی میکنیم. ما تمایل زیادی داریم تا درک خود از جهان را دست بالا بگیریم و در مقابل، نقش شانس در رویدادها را دست کم بگیریم
اگر به دادگاه مراجعه کنید، میبینید که وکلا به دو شکل علیه طرف مقابل عمل میکنند: برای تخریب پرونده، در قویترین استدلالهایی که به نفع آن پرونده است تردید ایجاد میکنند. برای بی اعتبار کردن شاهد، روی ضعیفترین بخش شهادت او تمرکز میکنند. تمرکز بر نقاط ضعف طرف مقابل در مناظرات سیاسی هم طبیعی و متداول است. من معتقدم چنین کاری در بحثهای علمی درست نیست، اما این را به عنوان یکی از واقعیتهای زندگی پذیرفتهام که هنجارهای موجود برای بحث در علوم اجتماعی از همان سبک سیاسی پیروی میکند و مانع از آن نمیشود.
من و آموس هر دو منتقد و مباحثهگر بودیم -آموس حتی بیشتر از من- اما طی سالهای همکاریمان هرگز پیش نیامد که یکی از ما حرف دیگری را بدون مباحثه و بیدلیل رد کند.
مطلب مشابه: جملاتی از کتاب ۱۹۸۴ از جورج اورول (کتاب سیاسی عمیق و معنی دار)

همچنین از خریدارانی میگوید که عینکهای تیره به چشم میزدند و به بازار میرفتند تا فروشندهها متوجه میزان علاقهٔ آنها به یک کالای خاص نشوند.
اصل قضاوتهای مستقل (و عدم همبستگی خطاها) در جلساتی که مدیران سازمانها اوقات زیادی از روزهای کاری خود را صرف آن میکنند، کاربرد زیادی دارد. این قانون ساده در چنین جلساتی میتواند کمککننده باشد: قبل از بحث در مورد موضوع، باید از همهٔ اعضای گروه خواسته شود تا نظر خود را راجع به آن موضوع به طور خلاصه بنویسند.
پیشبینیهای کارشناسان کمی بهتر از آنهایی بود که در آن حوزه اطلاعات کمتری داشتند. اما آنهایی که بیشترین اطلاعات را دارند، اغلب کمتر قابلاعتماد هستند. دلیلش این است: شخصی که دانش بیشتری کسب میکند، توهم بیشتری از مهارتهایش دارد و اعتمادبهنفس کاذبی پیدا میکند.
بر خلاف بار شناختی ، فرسایش توان اراده دست کم تا حدودی با از دست رفتن انگیزه هم همراه است؛ پس از صرف تلاش برای خودکنترلی در یک کار خاص، دیگر دوست ندارید برای انجام دادن کار دیگری تلاش کنید. هر چند اگر واقعاً مجبور باشید،
«او مجبور نبود با خودش سروکله بزند تا ساعتها مشغول انجام کاری باشد، چون در حالت غرقگی بود.» «در طول روز جلسات زیادی داشت و همین باعث شد قدرت تصمیمگیریاش فرسایش یابد. بنابراین به جای اینکه به مشکل فکر کند، به روشهای اجرایی استاندارد و پیشفرض روی آورد.» «به خودش زحمت نداد بررسی کند ببیند گفتههایش معقول است یا نه. آیا سیستم ۲ او همیشه اینقدر تنبل است یا آن موقع خسته بود؟» «متأسفانه او تمایل دارد اولین چیزی را بر زبان بیاورد که به ذهنش خطور میکند. احتمالاً با به تأخیر افتادن دریافت پاداش هم مشکل دارد. او سیستم ۲ ضعیفی دارد.»
مطلب مشابه: جملاتی از کتاب انسان در جستجوی معنا اثر ویکتور فرانکل