متن و جملات درباره جنگ / جملات و اشعار تامل برانگیز درباره جنگ و خونریزی

در این بخش از سایت ادبی و هنری تک متن چندین متن و جملات درباره جنگ را برای شما دوستان قرار خواهیم داد. پس اگر به دنبال چنین متونی هستید، در ادامه با سایت ادبی تک متن همراه شوید.

متن و جملات درباره جنگ

متن‌های جالب درباره جنگ

جنگ تنها یک فرار بزدلانه از مشکلات صلح است.

جنگ چیز زشتی است اما زشت‌ ترین چیز نیست، وضعیت فرسوده و تنزل‌ یافته احساس اخلاقی و میهن پرستانه که فکر می‌کند هیچ چیز ارزش جنگ را ندارد بسیار بدتر است.

زندگی یک میدان نبرد است، همیشه یک میدان نبرد بوده است و همیشه یک میدان نبرد خواهد بود و اگر این طور نبود هستی به آخر می‌رسید…

تنها انقلاب خطرناک انقلاب گرسنگان است، من از شورش هایی که دلیل آن بی‌ نانی باشد، بیش از نبرد با یک ارتش دویست‌ هزار نفری بیم دارم!

جنگ پایان خواهد یافت و رهبران با هم گرم خواهند گرفت

و باقی می‌ماند آن مادر پیری که چشم به راه فرزند شهیدش است

و آن دختر جوانی که منتظر معشوق خویش است

و فرزندانی که به انتظار پدر قهرمانشان نشسته‌اند

نمی‌دانم چه کسی وطن را فروخت، اما دیدم چه کسی بهای آن را پرداخت…

حکایت کن از بمب هایی که من خواب بودم و افتاد

حکایت کن از گونه‌هایی که من خواب بودم و تر شد

بگو چند مرغابی از روی دریا پریدند

در آن گیر و داری که چرخ زره‌پوش از روی رویای کودک گذر کرد…

هر چه بکارند همان را درو خواهند کرد، انسان خون می‌ریزد، تخم بیدادی و ستمگری می‌کارد، پس در نتیجه ثمره جنگ و درد و ویرانی و کشتار می‌درود!

هیچ وقت فکر نکن که جنگ هر قدر هم منصفانه و یا ضروری باشد، چیزی جز جنایت باشد.

مطلب مشابه: متن درباره هدف / 80 جمله انگیزشی درباره جنگین برای هدف و تلاش

تمام تاریخ عبارت است از جنگ دو سرباز که یک دیگر را نمی‌شناسند، برای دو نفر که هم دیگر را می‌شناسند و نمی‌جنگند.

متن‌های جالب درباره جنگ

ﻫﺮ ﺳﺮﺑﺎﺯﯼ ﺩﺭ ﺟﯿﺐﻫﺎﯾﺶ

ﺩﺭ ﻣﻮﻫﺎﯾﺶ ﻭ ﻻﯼ ﺩﮐﻤﻪﻫﺎﯼ ﯾﻮﻧﯿﻔﻮﺭﻣﺶ!

ﺯﻧﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﺟﻨﮓ ﻣﯽﺑﺮﺩ

ﺁﻣﺎﺭ ﮐﺸﺘﻪ ﻫﺎﯼ ﺟﻨﮓ

ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻏﻠﻂ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ!

ﻫﺮ ﮔﻠﻮﻟﻪ ﺩﻭﻧﻔﺮ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭘﺎ ﺩﺭ ﻣﯽﺁﻭﺭﺩ

ﺳﺮﺑﺎﺯ

ﻭ ﺩﺧﺘﺮﯼ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺳﯿﻨﻪﺍﺵ ﻣﯽﺗﭙﺪ

تعریفی از جنگ نداشتم

آن را نمی شناختم

توً هم نمی دانستی

من و تو خبر نداشتیم جنگ چه می کند

وقتی جنگ شروع شد ،خانه خراب شد اما تو بودی

من هنوز نمی فهمیدم جنگ تا کجا بد است

وقتی جنگ را فهمیدم که دیگر لب هایم نتوانست لبهای تو را لمس کند

و آغوشت را میان خاک و آوار گم کردم

آنگاه بود که فهمیدم جنگ حتی برای آنانکه که زنده می مانند زندگی را تمام می کند ……

سولمازرضایی

هیچ کس مرد جنگ از مادر متولد نمی شود

اتفاقًا مردان بزرگ همیشه صلح طلب بوده اند

جنگ که شروع شود صلح طلب ها ،آرام تر ها زودتر می روند

نه اینکه جنگ را خواسته باشند

که می روند تا شاید دیگری زنده بماند

سولماز رضایی

متن درباره جنگ

ما همه قاتل هستیم ، ما همیشه می‌کشیم

نه فقط در جنگ ها ، نه فقط در شورش ها و نه فقط با عدام

با بی احترامی و تحقیر ، با بی تفاوتی و سکوت

این ها چیزی جز کشتن نیست…

وقتی که صدای حادثه خوابید ، بر روی سنگ گور من بنویسید یک جنگجو که نجنگید ، اما شکست خورد…

عاقبت همه‌ی ما زیر این خاک آرام خواهیم گرفت ، ما که روی آن دمی به هم دیگر مجال آرامش ندادیم.

آه اگر می‌توانستم به سرزمینی بگریزم که در آن لباس نظامی به چشم نخورد، که صدای طبل جنگ به گوش نرسد، که سخن از کشتار به میان نیاید، کاش می‌توانستم…

من گور کسانی را دیدم که برای حقشان نجنگیدند ، تا مبادا کشته شوند!

جنگ دردهای جهان را بزرگ تر می کند. جنگ هر چند هم بر ضد خرابی ها باشد در آخر جور دیگری زمین را آکنده از درد می کند. اگر جنگ نهایت عدالت هم باشد همیشه زمین را لبریز غم می کند.

رمان آخرین انار دنیا

بختیار علی…

با جنگ

هیچ آرامشی ترسیم نمی شود

رسم جنگ آوران

آشوب است !…

متن محمدعلی یوسفی

متن درباره جنگ

حالا که پرچم ها سیاه هستند!

و جنگ دارد شیوع پیدا می کند،

بیا از عشق بگوییم!

شاید آدمیزاد

تفنگش را زمین بگذارد

و نگاهش

در رنگین کمان زندگی

لبخندی را دنبال کند

که می رسد به آزادی!

به انسانیت! به دوستی! به … به …

هرچند خوب بودن در حال انقراض است

اما؛

بیا از عشق بگوییم!

مطلب مشابه: انشا درباره شهید (7 انشا جدید درباره شهادت برای پایه های مختلف)

آن ها که اهل صلحند بردند زندگی را

وین ناکسان بمانند در جنگ زندگانی …

جمله های عمیق درباره جنگ

صبح ها

من و دنیا

بیدار می شویم

مجری خبر می گوید:

سلام

و جنگ ها آغاز می شوند …

جمله های عمیق درباره جنگ

‍ محبوب من،

می بینی،

هر روز از یک جنگ برمی گردیم

روزهایمان قاتل های حرفه ای شده اند.

ساکنان زمین زره هایشان را،

در نمی آورند

یک روز به جنگ آب ونان می رویم

بابا شب را سر می برد ..

ماه کفن پوش می شود

و آنگاه صبحدمان، کارگران بن بست می زایند

خیابان شرمش را سوار می کند

من مانده ام

با این همه جنگ چه کنیم؟

جنگاجنگیست،،

جنگ های بیمارستانی

تختهای اورژانس خودکشی می کنند

دکترها،

هر روز خودشان را،

در تابوت جا می گذارند

ما می رویم بدیدار مرگ

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا