متن عاشقانه بهاری/ جملات و اشعار زیبا به همراه عکس نوشته
به دلیل فرا رسیدن فصل بهار مجموعه بی نظیری از متون و اشعار عاشقانه ی بهاری و همینطور عکس نوشته ها اماده کرده ایم.فصل بهار از نظر خیلی ها زیباترین و جذاب ترین فصل سال است. این فصل در ادبیات فارسی و همچنین در بین عشاق جایگاه ویژه ای دارد که امروز در تک متن به ان پرداختیم.

جملات عاشقانه ی بهاری
بهار زمانی است که تو با منی
و شکوفه های احساسم
کنار تو شکفته شود
عشق من!
بهار تکرار لحظه های بودن توست
دوباره فصل بهار است
و انگار زمین در حال شعر گفتن است
باز کن پنجرهها را که نسیم
روز میلاد اقاقیها را جشن میگیرد
و بهار روی هر شاخه،
کنار هر برگ شمع روشن کرده است..
باز کن پنجرهها رو بهاران را باور کن!
قرارمان همین بهار زیر شکوفههای شعر
آنجا که واژهها
برای تو گل میکنند
آنجا که حرفهای زمین افتادهام
دوباره سبز میشوند
وَ دستهای عاشقمان
گره در کارِ سبزهها میاندازند
قرارمان زیرِ چشمهای تو!
بهار میشود دوباره و جوانه ها سبز میشوند،
ریشهها به آب میرسند و شاخهها شکوفه اندود میشوند دیگربار…
تو اگر بهار را صدا کنی
می آید
حتی اگر دلش
جا مانده باشد میان برف ها
بهار که رفتن اسفند و آمدن فروردین نیست !
بهار یعنی
جای بوسه های مردی که تو باشی
روی گونه های زنی که من باشمشکوفه بدهد..!
میچسبد در این بهار
کنارِ این شکوفه ها
کنارِ باران های بی قرار و ناگهانی
یک فنجان چای بهار نارنج
که کنارش آدمی از جنس عطرِ عاشقی نشسته باشد …
هزار گل اگرم هست،
هر هزار تویی
گل اند اگر همه اینان،
همه بهار تویی
دوست داشتنت مزه آلوچه تو فصل بهارو میده
همون قدر ترش
همون قدر سبز
همون قدر دلچسب
باغ در ایام بهاران خوش است
موسم گل با رخ یاران خوشست
چون گل نوروز کند نافه باز
نرگس سرمست در آید به ناز
من اگر
به فصل آغوش تو برسم
بهار میشوم
شکوفه میدهم…

مطالب مشابه: اشعار نیما یوشیج؛ مجموعه شعرهای زیبای عاشقانه این شاعر
جملات و اشعار عاشقانه ی بهاری
متن کوتاه عاشقانه بهاری
متن کوتاه عاشقانه بهاری
دستانت بهار است
زنده می کند مرا
هر کلام تو
شعر است که بر من می بارد
و نگاهت قشنگ ترین آواز جهان است
که مرا به خود می خواند عشق من
رسید موکب نوروز و چشم فتنه غنود
درود باد بر این موکب خجسته، درود
به هرکه درنگری، شادیی پزد در دل
به هرچه برگذری، اندُهی کند بدرود
سر سبزترین بهار تقدیم تو باد
آواز خوش هزار تقدیم تو باد
گویند که لحظه ایست روئیدن عشق
آن لحظه هزار بار تقدیم تو باد
من رنگ خزان دارم و تو رنگ بهار
تا این دو یکی نشد نیامد گل و خاراین خار و گل ار چه شد مخالف دیدار
بر چشم خلاف بین بخند ای گلزار
دلم هوای تازه میخواهد
بهار میخواهد
باران میخواهد
شکوفه و گل میخواهد
اینها بهانه است
دلم تو را میخواهد
کاش ما آن دو پرستو بودیم
که همه عمر سفر می کردیم
از بهاری به بهاری دیگر
بهار را ببین چگونه
از خود می تکاند برگ های فرسوده را
تو هم جوانه ای بزن
سبز شو!
بهار ادامه لبخندهای تو خواهد بود
بهار نیست،
بهشت است
فصل دیدن «تو»
گاهی
سرزده
دیوانه وار
کوتاه به دیدنم بیا
مثل رگبار بهار باش!
چه اعجازیست بهار لب هایت
با هر بوسه که میکاری
گونه هایم گل می دهد

مطالب مشابه: متن عاشقانه خاص برای عشقم / جملات و اشعار بسیار احساسی و عاشقانه
جملات و نثر های عاشقانه ی بهاری
دستانت بهار است
زنده میکند مرا
هر کلام تو
شعر است که بر من میبارد
و نگاهت قشنگترین آواز جهان است
امروز صبح دوست داشتنت را با قلبم پیوند زدم شاید این بهار جوانه زدی
این سان که با هوای تو در خویش رفتهام
گویی بهار در نفس مهربان توست
مثلا بغلم کنی و کنار گوشم آهسته بگویی:
بیخیالِ تقویمها نازخاتونم!
دامن گلدارت را که بپوشی،
بهار می شود…
روسریِ آبیت را که سر کنی، بهارتر!
مثلا سر روی شانهات بگذارم و با ناز بگویم:
فروردین و مهر و اسفندش چه فرقی دارد وقتی بهار آغوش شماست آقا، اصلا به رفت و آمدِ این فصل ها اعتباری نیست، بهار خودِ خودِ شمایی حضرت دلبر!
مثلا یک عمر بهارم باشی…
مثلا چهارفصل بهارت باشم
بهار همه با فروردین می آید
بهار من با تو
بـــهار را ببین
چگونه از خود می تــکانَد برگ های فرسوده را
تو هم جوانه ای بزن
ســبز شـــو
بـهـار
ادامه لبخندهای تو خواهد بود …
من از تأمل بهار برمیگردم
و احساسم با بوی شکوفهها گره خورده ست
بهار فلسفه ساده ایست که
بدانیم زمین عرصه کوچ ست
شراره های نور خواهد درخشید
غم کوله بارش را خواهد بست،
زخم ها بهبود می یابند
بهار همین جاست
حوالی عطر گیسویش
روی این گونه های گل کرده
و دور و بر همین دست های لطیف
می دانی بهار همین کنار هم بودن هاست
هار می تواند
نام تو باشد
وقتی که در همهمه ی سبزِ دلم
دوستت دارم هایت شکوفه می زنند…
این هوا نشانه از تو دارد
باران و عطر بهار و آرامشش
باید در این هوا عاشقانه نفس کشید
که زندگی را دلچسب تر کند
کاش با تو نسبتی داشتم
مثل بهار که با شکوفه پرتقال
بوی خاک که با قطره های باران
یا اندوه که با سکوت ماه
کاش با تو نسبتی داشتم
بهار میشود دوباره و اتفاقات خوبتری میافتد و خبرهای خوبتری میرسد از راه
و نفسهای آسوده تری خواهیم کشید
بهار میشود دوباره و آفتاب، جنوبِ پنجرههامان را در آغوش خواهد کشید و غرب افقهامان را طلوع باران خواهد کرد
بهار را برای ما ساختهاند، برای عشق پاک ما
برای مایی که در فاصلهها طعم حقیقی زمستان را میچشیم
و از سرمای جان فرسای روزگار جان سالم به در میبریم، هر بار
مطالب مشابه: انشا در مورد بهار؛ 10 انشای جدید با موضوع بهار برای پایه های مختلف