متن صدای باران + اشعار فوق‌العاده زیبا و احساسی درباره صدای باران

صدای باران، موسیقی طبیعت است که تنها با زبان شعر می‌شود آن را فهمید! در این بخش از سایت ادبی و هنری تک متن قصد داریم پندین متن و شعر درباره صدای باران را برای شما دوستان قرار دهیم. در ادامه با ما باشید.

شعر زیبا صدای باران

به می طرف شدن آیین هوشیاران نیست

به قلب شعله زدن کار نی سواران نیست

به روز ابر، زر مطربان به باده دهید

که هیچ نغمه تر چون صدای باران نیست

عجب که آتش دوزخ به خویشتن گیرد

دلی که سوخته آتشین عذاران نیست

به بیقراری دل وا شده است دیده ما

سپند در نظر ما ز بیقراران نیست

چو گردباد نگردم به گرد خود، چه کنم؟

درین زمانه که گردی ز خاکساران نیست

سخن به بال هوادار اوج می گیرد

وگرنه ناله قمری کم از هزاران نیست

همیشه ابرتری هست در نظر صائب

خرابه دل ما بی هوای باران نیست

صائب تبریزی

ناودان‌ها شرشر باران بی‌ صبری ست

آسمان بی ‌حوصله، حجمِ هوا ابری ست

کفش‌هایی منتظر در چارچوب در

کوله‌ باری مختصر لبریز بی صبری ست

پشت شیشه می‌تپد پیشانی یک مرد

در تب دردی که مثل زندگی جبری ست

و سرانگشتی به روی شیشه‌های مات

بار دیگر می‌نویسد: «خانه‌ام ابری ست»

قیصر امین‌پور

مطلب مشابه: متن باران برای استوری / 50 جملات و اشعار زیبا درباره هوای بارانی

شعر زیبا صدای باران

یا رب از ابرِ هدایت بِرَسان بارانی

پیشتر زان که چو گَردی ز میان برخیزم

حافظ

صدای باران

از گوشه آوازم می آید

نه نغمه سازی

نه دلگشایی

نه دلربایی

تنها

آه غمگساری می ماند

جملات پر احساس درباره بارش باران

تار‌های بی کوک و کمان باد ولنگار

باران را گو بی آهنگ ببار

غبارآلوده از جهان تصویری واژگونه در آبگینه بی‌ قرار

باران را گو بی‌ مقصود ببار

لبخند بی‌ صدای صد هزار حباب در فرار

باران را گو به ریشخند ببار

چون تار‌ها کشیده و کمان کش باد آزموده‌ تر شود

و نجوای بی کوک به ملال انجامد

باران را رها کن و خاک را بگذار تا با همه گلویش سبز بخواند

باران را اکنون گو بازیگوشانه ببار

احمد شاملو

بعد از رفتنت

نسبت به هر چیزی دلهره دارم

به باز شدن در

زنگ تلفن

پیامک گوشی

صدای آشنا

نم باران

راه همیشگی

دلهره هایی که

هیچ کدام شان تو نیستی

مطلب مشابه: متن درباره باران [ 60 جمله دلنشین و زیبای احساسی هوای بارانی ]

جملات پر احساس درباره بارش باران

می زند آهسته باران

تق و تق بر روی شیشه

می نشیند روی خانه

باز هم مثل همیشه

من کنار شیشه هستم

می زند باران صدایم

می نشیند توی ایوان

شعر می خواند برایم

شعرهایش خوب و زیبا

مثل لالایی مادر

می نویسم شعر او را

با مدادم توی دفتر

مرا باران صدا بزن

دل تنگ که شدی

به شیشه می زنم

پشت پنجره بیا

تماشایم کن!

بر این باغ ترک‌خورده

بر این پاییز طولانی

رسول تازه‌ای بفرست

با اعجاز بارانی

مصطفی حسن‌زاده

شعر غمگین در مورد باران

کاش باران بودم و غم پنجره را می‌شستم

و به هر کس که پس پنجره غمگین مانده

از سر عشق ندا می‌د‌‌ادم:

پاک کن پنجره از دلتنگی که هوا دلخواه است

گوش کن باران را که پیامی دارد

دست از غم بردار زندگی کوتاه است

باز کن پنجره را روز نو در راه است

نزدیکت می شوم

بوی دریا می آید..

دور که می شوم

صدای باران !

بگو تکلیف ام با چشم هایت چیست ؟

لنگر بیاندازم عاشقی کنم

یا چتر بردارم و دلبری کنم ؟!

بوی بهار می‌آید

صدای باران می‌آید

ترانه ی عاشقانه قلبمان

با خاطرات نگاهمان می‌آید

این وصال عاشقانه ما

تا رسیدن به ستاره ها میماند.

متن عاشقانه صدای باران

به دل نگیر اگر این روزها کمی دو دلم

دلی کلافه که جای تو هست و جای تو نیست

‌به شیشه میخورد انگشت‌های باران… آه…

شبیهِ در زدنِ تو… ولی صدای تو نیست!

‌تو نیستی دلِ این چتر وا نخواهد شد

غمیست باران… وقتی هوا، هوای تو نیست…

اصغر معاذی

شعر نو درباره صدای باران

آسان است برای من

که خیابان ها را تا کنم

و در چمدانی بگذارم

که صدای باران را به جز تو کسی نشنود

آسان است به درخت انار بگویم

انارش را خود به خانه ی من آورد

باران گفت:

هرگز اشک هایم را ندیدی.

نمی دانست،

سویی به چشم نیست …

از کودکی گوشهایم را

به ناودانی می چسباندم،

تا صدایش را بشنوم…

کاظم بهمنی

مطلب مشابه: متن درباره جاده [ 50 جمله احساسی و متن زیبا درباره جاده ]

رنگ صدای تو را دوست دارم…

رنگ صدای تو سپید است…

سپیدِ مایل به عشق

با رگه هایی از آفتاب و باران…

حرف بزن !

من به ملودی خوش آب و رنگِ

صدای تو

دل بسته ام !…

متن عاشقانه صدای باران

کاش بارانی ببارد قلب‌ها را تر کند

بگذرد از هفت بند ما، صدا را تر کند

قطره قطره رقص گیرد روی چتر لحظه‌ها

رشته رشته مویرگ‌های هوا را تر کند

بشکند در هم طلسم کهنه این باغ را

شاخه‌های خشک و بی بار دعا را تر کند

مثل طوفان بزرگ نوح در صبحی شگفت

سرزمین سینه‌ها تا ناکجا را تر کند

چترهاتان را ببندید ای به ساحل مانده‌ها

شاید این باران -که می‌بارد- شما را تر کند

جلیل صفربیگی

مثل باران خاطراتت ماندنیست

لحن پر مهر صدایت خواندنیست

گرچه ما اندک زمانی در کنارت بوده ایم

تا ابد مهر و وفایت ماندنیست

شعر دوبیتی درباره باران

در این سرما و باران یار خوشتر

نگار اندر کنار و عشق در سر

نگار اندر کنار و چون نگاری

لطیف و خوب و چست و تازه و تر

مولانا

دلنوشته صدای باران

صدایی آشنا می شنوم

صدای باران

بغض آسمان ترکید

چه با اقتدار آسمان را می خواند

چه با اقتدار فرستادگانش را می خواند

من هنوز در خوابم

چشمانم را باز می کنم

همه جا پایکوبی و جشن است

همه شادند

باد صورت همه را نوازش می کند

حتی صورت مرا

باران به صورت همه بوسه می زند

حتی به صورت من

باور نکردنی است

آفتاب با من سخن می گوید

با همان کسی که از آفتاب فرار می کرد

لبخندی متین و مهربان

مهربان همچو ساقی

متین همچو سرو

مگر موسیقی باران گوشت را نوازش نکرد ؟

مگر صدای شادی مردم این شهر را نمی شنوی ؟

مگر باد صورتت را نوازش نکرد ؟

از خواب غفلت برخیز

نمیدانم چه زمانی است ؟

فقط می دانم طلوع نزدیک است.

مطلب مشابه: متن درباره شب { 40 متن و جمله احساسی درباره آرامش شبانه }

دلنوشته صدای باران

پنجره کوچک قلبم باز است،

و نگاه من به آسمان،

دوباره صدای چکیدن،

اولین قطره‌های باران را،

در صحرای سینه‌ام احساس می‌کنم،

آری این صدای باران است،

چه صدای آشنایی،

صدایش همچو صدای نازنینی‌ست،

که روزی پا روی قلبم خواهد گذاشت،

و دیوار و در آشیانهء کوچکم،

دوباره رنگ و بوی او را خواهد گرفت،

آری این صدای باران است،

دوست دارم به زیر باران روم،

و چندی در آنجا بمانم،

تا خود از نزدیک شاهد آن باشم،

که امشب زمین به پای درد دل باران نشست،

و به صدای گریه ابرها گوش فرا داد،

ای کاش می‌توانستم پرواز کنم،

و خود را به آسمان برسانم،

ای کاش می‌توانستم،

میان ستاره‌ها بالا و پایین روم،

و دست در دست زیباترین ستاره آسمان،

به زمین باز گردم،

و برای همیشه در اینجا بمانم،

اما افسوس،

افسوس که این خود خواهیست،

ان ستاره که مدتها در آسمان می‌زیست،

اکنون می‌تواند در زمین بماند؟

هرگز،

پس چاره‌ای نیست جز آنکه اشک شوم،

و همچو باران از دل ابرها ببارم،

شاید که به این بهانه به زمین بازگردم،

از میان کوچه‌های تنهایی،

که خود را در آنجا یافته‌ام،

به خانه برگردم،

و در کنار شومینه سرد همیشه خاموش،

خود را با اشعار کودکانه خویش سر گرم سازم،

و در خیالم از لب‌های همیشه سرخش گل بوسه‌های عشق برچینم،

مطالب مشابه

دکمه بازگشت به بالا