متن دلتنگی مادربزرگ / جملات و اشعار دلنوشته برای مادربزرگ

سایت «تک‌متن» در این مطلب، مجموعه‌ای از متن‌های احساسی، جملات دلتنگی و اشعار دلنشین درباره مادربزرگ را گردآوری کرده است؛ واژه‌هایی که با عطر مهربانی و خاطره‌های شیرین، جای خالی مادربزرگی نازنین را در دل زنده می‌کنند. مادربزرگ، فرشته‌ای از جنس مهر است؛ کسی که بودنش آرامش بود و نبودنش، دلتنگی همیشگی. این دلنوشته‌ها، چه برای مادربزرگ‌هایی که در کنارمان نیستند و چه برای آن‌هایی که هنوز لبخندشان روشنی خانه است، می‌توانند زبان ساده‌ای برای بیان عشق و دلتنگی باشند. اگر می‌خواهید احساسات‌تان را با جمله‌ای صمیمی یا شعری کوتاه درباره مادربزرگ ابراز کنید، این مجموعه از دل و برای دل نوشته شده است.

متن دلتنگی مادربزرگ

جملات دلتنگی مادربزرگ

پنجشنبه است و دوباره دلم
برای کسانی که ندارمشان تنگ است
پنجشنبه است و چقدر جای خالی مادر بزرگ را
زیاد احساس می کنیم

مادربزرگ عزیزم خیلی دلتنگم، دلتنگ
وداع با تو برایم سخت ترین لحظه بود
و هنوز هم چهره آرامت
نقش ذهن خسته ی من است
خداحافظ مادربزرگ مهربونم

مادر بزرگ خوبم
هرگز دنیای بدونه تو را تصور نکرده بودم
تو که همه چیز را یادم دادی
کاش زنده بودن
و زندگی کردن بعد از خودت را هم یادم داده بودی

زمین بایر دل را نهال عشق می کارم
به پایش هر شب و هرروز سیل اشک می بارم
از آن سرمست یک روزی درختی می شود سرسبز
که بر آن حک کنم مادربزرگ همیشه دوستت دارم

هرروز دلتنگی بیشتر می شود
ای کاش بودی مامان بزرگ آسمانی

اتفاق هایی هست
که حسرت آن ها تا همیشه باقی میمانند
مثل حسرت یک‌ بار دیگر بوسیدن دستان مادربرگ

مادربزرگ مهربونم
زندگی بدون تو
پر از غم شدنش حتمی بود

مامن بزرگ عزیزم امروز دلم آتش گرفت
و دوباره جای خالیت را حس کردم
میدانم جای تو خوب است
و فرشته های آسمان امروز را برایت جشن می‌گیرند

میدونی دلتنگی یعنی چی؟
دلتنگی یعنی این که بشینی
به خاطراتت با مادربزرگت فکر کنی
اونوقت یه لبخند بیاد رو لبت ولی چند لحظه بعد
شوری اشک های لعنتی
شیرینی اون خاطره ها رو از یادت ببرن

مادر بزرگ عزیز و دوست داشتنی ام بار سفر بست
و در عروجی ناباورانه سبکبال از خاک به افلاک پر گشود
و ما را در موج سهمگینی از مصیبت و اندوه فرو برد

یکی می‌ آید یکی می‌ رود
و این قانون بقای زندگیست
اما تو که رفتی هیچ کس نیامد
انگار قانون بقا هم پوچ است وقتی تو نیستی
مادربزرگ عزیزم روحت شاد

رمز من و عشق، نام زیبایت بود
جنت، فرشی به زیر پاهایت بود
روزی که تو را شناخت ناباوری ام
حيف که زندگی منهایت بود
مادربزرگم دیگه نیستی
مادربزرگم کاش بودی

مطالب مشابه: انشا مادربزرگ؛ 10 انشا جدید با موضوع خانه مادربزرگ

متن دلتنگی مادربزرگ

متن دلنوشته برای مادربزرگ

مادربزرگم، آرام بگیر، حالا پیش خدایی، حالا دیگر نه دردی مانده و نه غمی، فقط خودت هستی و خدا. یادت می آید چقدر آرزوی سفر مکه را داشتی؟ به یاد داری چقدر دوست داشتی خانه خدا را زیارت کنی؟ حالا به تو تبریک می گویم چرا که برای همیشه به پیش خدا رفته ای. اما مادربزرگ جان، این سفر تو ابدیست، به من بگو ما چگونه فراق تو را تحمل کنیم؟ چگونه باور کنیم که حالا تو شده ای جزوی از خاطرات گذشته ما و دیگر نمی توانیم روی مهربانت را ببینیم و دستان زحمت کشت را ببوسیم؟

مــــادربزرگ که بود، همه ی بودند
بند رخت پر بود از پوست زندگی

مادر بزرگ ها همه در یک جایی از قصه هایمان جا می مانند
اما یاد و خاطره شان در ذهن ها به نیکی باقی خواهند ماند
مادربزرگ عزیزم جات خیلی خالیه

ﺩﻟﻢ مادربزرگ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ
و ﺑﻮﯼ ﮔﻞ ﻫﺎﯼ ﭼﺎﺩﺭ ﻧﻤﺎﺯﺵ
ﻭ ﺻﺪﺍﯼ ﭼﺮﺧﺶ ﭼﺮﺥ ﺧﯿﺎﻃﯽ ﺍﺵ
ﮐﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﻣﯽ ﺩﻭﺧﺖ
ﺩﻟﻢ مادربزرگ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ
ﺗﺎ ﻋﻄﺮ ﯾﺎﺱ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﯾﻮﺍﻥ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﯿﻬﻤﺎﻥ ﮐﻨﺪ
ﺩﻟﻢ مادربزرگ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ
ﮐﻪ ﻻﻻﯾﯽ ﻫﺎﯾﺶ ﺧﻮﺍﺏ ﻏﻔﻠﺖ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺳﺮ ﻣﯽ ﭘﺮﺍﻧﺪ
ﺩﻟﻢ ﻫﻤﺎﻥ ﺯﻥ ﺭﺍﺳﺖ ﻗﺎﻣﺖ ﻋﺎﺷﻖ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ
ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻫﻤﻪ ﺑﻪ ﮐﻮﺩﮐﯿﻢ ﺑﺨﻨﺪﻧﺪ
ﺩﻟﻢ مادربزرگ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ

دلم کمی مادربزرگ می‌ خواهد
با لباس گل گلی و دست‌های مهربان حنا زده
و موهایی حنایی و لبخندی
که خلاصه‌ ی تمام خوشبختی‌ های جهان است
دلم کمی عشق می‌ خواهد
می‌ شود یک فنجان چای مهمانم کنی؟‌‌

تمام دنیای کودکی ام در خانه او گذشت، مادر بزرگم را می گویم. وقتی به خانه اش می رفتیم همیشه با گی و میوه هایش از ما پذیرایی می کرد. خانه او برای ما رویا شده بود، خانه او مانند آرزویی بود که هر هفته برآورده میشد. ما به آنجا می رفتیم و با مهربانی های او دنیای کودکانه مان را سپری می کردیم. اما حالا او سفر کرده، حالا او خود به منزلگاه ابدی اش رفته، جایی که نزد خداست. حالا قرار است خدا پاداش تمام مهربانی هایش به ما را بدهد، حالا او پیش خداست و خدا قرار است نقش همیشگی او در دنیا را که برای ما ایفا میکرد برایش بازی کند.

مطالب مشابه: متن تسلیت فوت پدربزرگ و مادربزرگ {جملات احساسی و همدردی}

متن دلتنگی مادربزرگ

متن دلتنگی مادربزرگ

چشم من بیا من رو یاری بکن
گونه‌هام خشکیده شد کاری بکن
غیر گریه مگه کاری می‌شه کرد
کاری از ما نمیاد زاری بکن
اون که رفته دیگه هیچ وقت نمیاد
تا قیامت دل من گریه می‌خواد
روحت شاد مادربزرگ خوبم

مادر بزرگ قسم به تو که تویی نور کردگار
یزدان تو را ز نور وفا آفریده است
نازم به آن شکوه و به آن عزت و مقام
جنت به زیر پای تو خوش آرمیده است

بزارین بگم از اون صبح دردناک
از اون گریه هاي توی خانه
از اون چهرۀ رنگ پریده پدرو مادرم
غم تمام خانه را در برگرفته بود
مگر کسی باورش می‌شد؟
آری، دیگر چهره اش را نمی‌بینم
دیگر آغوشی گرم برای بغل کردن نبود
او رفته بود پیش خدا
آروم در بغل خاک بی رحم خوابیده بود
برای آخرینبار ندیدمش
انگار کسی نمی خواست
رفت او برای همیشه
میدونم تـو آسمونا اون بالا بالاها
زندگی آروم داری پیش خدا
نگی فراموشم کردن
تـو توی وجودمی
اي بهترین مادر بزرگ دنیا

مادربزرگ مادر بزرگ کجایی
نگو که توی خواب قصه هایی
چشمای ما به راه تو نشسته
تو این هزارو یک شب جدایی

لمس دوباره دستانت آرزوست…
کاش بودی سرم را روی شانه هایت می گذاشتم و می بوسیدمت
وقتی بودی آن قدر بزرگ نبودم
وقتی هم که رفتی بزرگ نشدم
دستهایم سرد است
کاش بودی دستم را می گرفتی
کجایی؟
شنیدم بهشت هم برایت کم است
خوش به حالت
کاش من را هم میبردی
دلم برایت تنگ است
همیشه عاشقت هستم
شب ها به خوابم بیا مثل هر شب
دوستت دارم مادربزرگ روحت شاد

وقتی بجای کلاغ در آن بازی کودکانه گفتم:
مامان بزرگ پـر؛
خندیدی و گفتی: من که پر ندارم!
بزرگ تر که شدم فهمیدم، تو هم پر داشتی…

مادربزرگ عزیزم خیلی دلتنگم، دلتنگ..
وداع با تو برایم سخت ترین لحظه بود
و هنوز هم چهره آرامت
نقش ذهن خسته ی من است …

موی سپید و کمر خمیده ات
حکایت از پیری وجودت دارد
ولی دلت زنده است و امیدوار از پیمودن موفقیت آمیز راه های پرپیچ و خم زندگی

تک تک قصه های مادربزرگ به حقیقت پیوست!
او راست می گفت:
همیشه “یک بود یکی نبود”
گــــاهی “رسیدن به هم قسمت نیست”
“بالا رفتیم ماست بود” “بودنمان راست بود”
“پایین آمدیم دوغ بود” “عشق همش دروغ بود”
نمی دانم آن پیر زن
این روزها را ازکجا دیده بود؟

کاش باشی و بتوان شامه پر کرد از بوی تو،
ای شب بوی شبهای بی بوی من
کجایی ای منِ من؟
کجایی ای من تا جانی دوباره بخشی این من را؟
بی تو این من تهی است، هیچ است و پوچ
با تو این من، من است
آری با تو ای مادر بزرگم…

تو ای مادربزرگ من کجا رفتی دلم تنگ است
دگر لبهای خشکم را به روی خنده خواهم بست
دلم میخواهد ای مهرو به سویت پربگیرم من
کنار قبر تو امروز همین حالا بمیرم من

مطالب مشابه: متن تسلیت رسمی به همکار (100 تسلیت فوت پدر، مادر، برادر، خواهر و فرزند)

مطالب مشابه

دکمه بازگشت به بالا