متن درباره نوروز و بهار / زیباترین جملات و اشعار درباره عید نوروز و بهار

متن درباره نوروز و بهار را در تک متن قرار داده‌ایم. بهار در ادبیات اغلب با مفاهیمی چون تجدید حیات، امید، شادابی و آغاز دوباره همراه است. شاعران و نویسندگان از شکوفایی گل‌ها، سبزی طبیعت و بازگشت پرندگان مهاجر برای بیان احساسات مثبت و بازتاب چرخه زندگی استفاده کرده‌اند.

متن درباره نوروز و بهار / زیباترین جملات و اشعار درباره عید نوروز و بهار

متن زیبا درباره بهار و نوروز

فصل بهار، زمانی است که طبیعت پس از خواب طولانی زمستان بیدار می‌شود و زندگی دوباره در رگ‌های زمین جریان می‌یابد. درختان که ماه‌ها بی‌برگ و خاموش بودند، با شکوفه‌های رنگارنگ و جوانه‌های سبز پوشیده می‌شوند و نسیم ملایمی که بوی گل‌ها را با خود می‌آورد، روح آدمی را تازه می‌کند. آسمان آبی‌تر به نظر می‌رسد و آفتاب با مهربانی بیشتری بر زمین می‌تابد. بهار نه تنها طبیعت را دگرگون می‌کند، بلکه در دل انسان‌ها نیز حس امید و شادابی را بیدار می‌سازد و یادآوری می‌کند که پس از هر سختی، نو شدن و زیبایی در انتظار است.

نوروز، این جشن باشکوه و کهن پارسی، بیش از یک مراسم ساده است؛ آیینی است که ریشه در تاریخ و فرهنگ ایران‌زمین دارد و هر سال با فرا رسیدن بهار، شادی و همبستگی را به خانه‌ها می‌آورد. مردم در این روز با چیدن سفره هفت‌سین، که هر جزء آن نمادی از آرزوهای نیک مانند سلامتی، برکت و عشق است، خود را برای استقبال از سال نو آماده می‌کنند. دید و بازدیدها، تبریک گفتن‌ها و هدیه دادن‌ها، پیوندهای خانوادگی و دوستی را محکم‌تر می‌کند. نوروز فرصتی است برای فراموش کردن کینه‌ها، تمیز کردن خانه‌ها و دل‌ها و شروع دوباره با انرژی و انگیزه‌ای تازه.

هنگامی که بهار با قدم‌های آرام و دل‌انگیز خود از راه می‌رسد، زمین از خواب زمستانی بیدار می‌شود و طبیعت با رنگ‌ها و صداهایی جادویی زنده می‌گردد. در این میان، نوروز به‌عنوان جشنی که آغازش با لحظه تحویل سال و هم‌زمانی با بهار است، جلوه‌ای خاص دارد. این جشن، آیینه‌ای از فرهنگ غنی ایرانی است که در آن مردم با شستن گذشته و آماده شدن برای آینده، به استقبال تغییرات مثبت می‌روند. از سبزه‌های نوروزی که نماد زندگی‌اند تا آینه‌ای که حقیقت را بازتاب می‌دهد، هر عنصر در این سنت، داستانی از امید و نو شدن را روایت می‌کند.

در بهار، وقتی شکوفه‌های سفید و صورتی بر شاخه‌های درختان می‌نشینند، گویی طبیعت برای نوروز لباسی نو بر تن کرده است. این شکوفه‌ها، که با هر وزش باد ملایم در هوا می‌رقصند، پیام‌آوران شادی و سرزندگی‌اند. صدای پرندگان که در میان شاخه‌ها آواز می‌خوانند و عطر گل‌هایی که در باغچه‌ها پیچیده، همه و همه به انسان یادآوری می‌کنند که زندگی با هر چرخش فصل، فرصتی دوباره برای شاد بودن و لذت بردن از زیبایی‌های دنیا به ارمغان می‌آورد. نوروز در این میان، جشنی است که این زیبایی را با سنت‌ها و آیین‌هایش دوچندان می‌کند.

فصل بهار با شکوفه‌های رنگارنگ و نسیم خنک، طبیعت را زنده می‌کند. این فصل، نماد تازگی و شروعی دوباره است که دل‌ها را پر از امید می‌سازد.

نوروز، جشن باستانی ایرانیان، با آمدن بهار آغاز می‌شود. این روز، لحظه‌ای است برای دور هم جمع شدن، شادی کردن و آرزوی سالی پر از سلامتی و موفقیت.

وقتی بهار از راه می‌رسد، زمین جانی دوباره می‌گیرد و نوروز، این میراث کهن، فرصتی است برای نو شدن و پاک کردن غبار از دل‌ها و خانه‌ها.

در بهار، درختان با شکوفه‌های سفید و صورتی خود، پیام‌آور نوروز می‌شوند و طبیعت را به یک تابلوی نقاشی زیبا تبدیل می‌کنند.

امروز صبح دوست

داشتنت را

با قلبم پیوند زدم

شاید این بهار

جوانه زدی ..!

پاییز جایش را به زمستان داد

زمستان جایش را به بهار

برگ‌ها جایشان را به شکوفه‌ ها دادند

در این میان جای تو همچنان خالی ست ……

متن زیبا درباره بهار و نوروز

واقعا بهار و قیامت

شبیه هم هستند

علف های هرز و گلها

هم زمان از خاک سربر می دارند

بهار به خودی خود

یک فصل است

چیزی برای گفتن ندارد

جز یک خروار شکوفه

اما تو که آمدی بهار من،

بهار شد

بهار

و این‌همه دل‌تنگی؟!

نه،

شاید فرشته‌ای

فصل‌ها را به اشتباه

ورق زده باشد!

عکس نوشته نوروز و بهار

دستانت بهار است

زنده می کند مرا

هر کلام تو

شعر است که بر من می بارد

و نگاهت قشنگ ترین آواز جهان است

میوه بی مانندت عطر توست،

شکوفه نارنج! توده یی از عطرها که از آسمانش می چینیم.

چه مثل شبنم صبحگاهان باشی

چه شکل شاخه مرجان میوه بی مانندت عطر توست.

دم نوش قوری

شکوفه های آلوچه

گنجشکی

پر نمی‌زد…

امروز صبح

دوست داشتنت را

با قلبم پیوند زدم

شاید این بهار جوانه زدی ..!

شبیه تو استْ بهار

که وقتی می‌آید

دیکتاتورها هم

لب‌خند می‌زنند!

فروردین تُ یی…

وقتی می‌آیی

شکوفه میزند

تار و پودم..

بهار که از راه می‌رسد

جوانه سر می‌زند، شکوفه می شکفد

باران نم‌نم می بارد آسمان نفس می کشد

بهار که از راه می‌رسد

زمین سبز می‌شود بلبل نغمه خوان می‌شود

روز نو می‌شود سال نکو می‌شود

اما… تو چطور؟

اگر شکوفه شکوفه بروید

و دریغ از شکوفه لبخندی که بر لبانت بنشیند چه؟

اگر زمین زمین سبز شود

و هنوز برگ‌های پاییزی سنگفرش دلت باشد چه؟

اگر باران باران طراوت ببارد

و هنوز خاکستر غم و یاس بر شیشه دلت باشد چه؟

اگر روز روز نو شود

ولی چشم‌هایت به عادت و کهنگی گشوده شود چه؟

اگر گرما گرما مهربانی با طلوع خورشید

بتابد و تو همچنان دل به سرما سپرده باشی چه؟

اگر بهار بهار بیاید و تو زمستان باشی؟

بیا و وجودت را به دست مهربان بهار بسپار تا زندگی را در تو جاری کند

تا… بهار شوی

بیا و چون بهار طراوت و شکفتن و لبخند و مهربانی و زیبایی و سبزی و تازگی را به هر که دل به زمستان سپرده هدیه کن

که بهار می‌آید و می‌رود اما تو در تابستان و پاییز و زمستان هم که بمانی بهار آفرین خواهی شد

بیا و تو بهار آفرین باش

تا دشت دشت مهربانی بروید

هزار هزار خنده بشکفد

باران باران محبت ببارد

تـــــو بــــهار آفریـــن بـــــاش

عکس نوشته نوروز و بهار

شعر زیبای بهار و نوروز

دوباره آمد از راه

بهار سبز و زیبا

جوانه زد درختان

در ده کوچک ما

پروانه‌‏های رنگی

می‏‌رقصند روی گل‌ها

در دشت و در بیابان

در باغ‌های زیبا

مادربزرگ خوبم

دوباره سفره چیده

هفت سین سفره گوید

که سال نو رسیده

ملیحه آقاجانی

عید نوروز می‌‏رسد از راه

شادی از روی خانه می‏‌بارد

پدرم با چه دقتی دارد

بوته‌‏های بنفشه می‏‌کارد

مادر مهربان من از صبح

شستشو کرده هر چه را بوده

پرده را شسته، شیشه را شسته

نیست در خانه، ذره‌ای دوده

تازه وقت غروب هم مادر

خسته، اما برای شادی ما

می‏‌نشیند لباس می‌‏دوزد

تا بپوشیم روز عید آن را

سپیده رحیمی

مبارک‌تر شب و خرم‌ترین روز

به استقبالم آمد بخت پیروز

دهلزن گو دو نوبت زن بشارت

که دوشم قدر بود امروز نوروز

سعدی

دو قدم مانده به خندیدن برگ

یک نفس مانده به ذوق گل سرخ

چشم در چشم بهاری دیگر

تحفه‌ای یافت نکردم که کنم هدیه‌تان

یک سبد عاطفه دارم

همه ارزانی‌تان…

عید نوروز بر شما مبارک

این عید به نور فاطمیه زیباست

روزیه تمام سال من با زهراست

با بردن نام فاطمه فهمیدم

سالی که نکوست از بهارش پیداست

در پناه مهدی فاطمه باشید..

جهان از باد نوروزي جوان شد

زهي زيبا كه اين ساعت جهان شد

شمال صبحدم مشكين نفس گشت

صباي گرم رو، عنبر فشان شد

عطار

سالی

نوروز

بی چلچله بی بنفشه می‌آید،

بی گردش مرغانه رنگین

بر آینه

و جنبش ِ سردِ برگِ نارنج

برآب.

سالی

نوروز

بی گندم سبز و سُفره می‌آید،

بی رقص عفیفِ شعله

در مَردَنگی

بی پیغام ِ خموش ِ ماهی‌ها

از تُنگ:

سالی

نوروز

بی خبر می‌آید.

با مردانی که سنگینی انتظار

بر شانه‌های خمیده ایشان است:

لاله‌های سوخته

نام‌های ممنوع خود را باز می‌یابند

و تاقچه

با کتاب‌ها

تقدیس می‌شود.

در گذرگاه‌های شهادت

شمع‌های خاطره افروخته خواهد شد،

دروازه‌های بسته

به ناگاه

فراز خواهد شد،

دستان اشتیاق از دریچه‌ها دراز خواهد شد

لبان فراموشی

به خنده باز خواهد شد

و نوروز در معبری از غریو

تا شهر خسته

پیشباز خواهد شد.

سالی

آری

بی گاهان

نوروز

چنین آغاز خواهد شد

شعر زیبای بهار و نوروز

آمد بهار خرم با رنگ و بوی طیب

با صد هزار نزهت و آرایش عجیب

اکنون خورید باده و اکنون زیید شاد

کاکنون برد نصیب حبیب از بر حبیب

ساقی گزین و باده و می‌خور به بانگ زیر

کز کشت سار نالد و از باغ عندلیب

هر چند نوبهار جهان است به چشم خوب

دیدار خواجه خوبتر، آن مهتر حسیب

رودکی

مطالب مشابه

دکمه بازگشت به بالا