متن درباره شمال (جملات زیبا درباره جاده شمال و سفر به این نواحی)

متن درباره شمال را در تک متن می‌خوانید. این متون شامل موضوعات مختلفی می‌شوند و می‌توانید در کپشن و استوری از آن‌ها استفاده کنید. پس اگر به دنبال متونی با موضوع شمال ایران هستید، با ما همراه شوید.

متن درباره شمال (جملات زیبا درباره جاده شمال و سفر به این نواحی)

جملات زیبا درباره شمال

رامسر عجب زیباست در شبان مهتابی

بیشه چون زمرد سبز رنگ آسمان آبی

در بهار مهتابی یاس از آسمان ریزد

گُل و ســــــــبزه و مـرغزارت خوش است

خزانت چنان نـــــــــــــوبهارت خوش است

نهادست سر انـــــزلی بــــــــــــــــر درت

چه زیــــــــــــــــباست مــــرداب و نیلوفرت

بود دیلمان خوش چـــــو ماسال و رشت

همه جنگل و کوه و دریــــــــــــــــا و دشت

ز یکسوی تـــالش برافراشت ســــــــــــــر

ز یـــــــــــــــــــــکسو بیاراستت رامـــــسر

دلم شمال می خواد

دلم دریا می خواد

دریا خوبه، خیلی خوبه

هرچه قدر توش گریه کنی کسی نمیفهمه

تو عطر‌ پرتقال‌ های‌ِ باغهای‌ِ مه‌ گرفته‌ ی‌ شمال‌ رو‌ داری

ته رویای من اینه که یه روز

بپیچیم بریم شمال دوتایی

باز چای من دست تو! گیر کنیم

توی- ترافیکِ قفلِ جاده ی هراز..

و کاش ندانی

تمام این سال ها

مرگبارترین فصل‌ها پاییز بوده است

که بعد از تو

رو به جاده ی شمال که میروم

نه عطرِ دریا سرشار ترم می‌‌کند

نه بوییدن ساقه‌های برنج عاشق ترم

نه اندوهِ پر ابهتِ سبز جنگل ، شاعر ترم

و کاش هرگز ندانی

مشقتِ شب‌های بی‌ تو را مانوس شدن

مرگی ‌ست هزار باره

محو شدنی غم انگیز

آرام آرام

بی‌ امان

و هزار باره …

نیکی‌ فیروزکوهی

هم از شمال

هم از جنوب

هم از چ‍‍پ ؤ

هم از راست

روزهایی می ایندؤمی روند

با هیچ ماهی

که ماهی نداشت

و تو

که گفتی

هم صیدی ؤ هم صیاد

و کاش هرگز ندانى که

بعد از تو

رو به جاده‌ی شمال که می‌روم

نه عطرِ دریا سرشارترم می‌کند

نه بوییدن ساقه‌های برنج عاشق‌ترم

نه اندوهِ پر ابهتِ سبزِ جنگل، شاعرترم…

مطلب مشابه: اشعار زیبا در وصف طبیعت / جایی که آرامش، شکوه و رازهای هستی در جریان است

جملات زیبا درباره شمال

بوی شمال

بوی شالیزار

این روزها

با عطرتو تمام من را

پرکرده است

من با تو و با هر چه

نشانی از تو دارد

رویاهایی می نویسم

که با هر بار خواندش دلم میلرزد

می خواهم هر ووز

دوست داشتنت را دوباره

یاد بگیرم

تا هر چه در این دنیا

هست و نفس دارد

آرزویی برایمان

جز نفس کشیدنمان کنار هم

نداشته باشند ……

من را بی تو نمی شود….

تـو فرض کن

ریاضی بـدون عدد

دیـوان بـدون حافظ

باغچه بـدون گل

شمال بدون درخت

پاییز بدون بـاران میشود؟

نـه نمیشود ..️

سیما امیرخانی

عکس نوشته زیبا درباره شمال

قایق های بدون پارو در کنار ساحل دریای شمال

طناب های قطوری در بین ماسه های ساحل

جنگل،

پاییز،

کلبه ای چوبی

و دودی که از دودکشش

بالا می رود

کاش با تو

در چهارچوب همین تابلو

آشنا شده شده بودم.

دوست داشتنت

همچو برنج گیلان است

رفته رفته

خوش طعم‌تر می‌شود

من را بی تو نمی‌شود

تـو فرض کن

ریاضی بـدون عدد

دیـوان بـدون حافظ

باغچه بـدون گل

شمال بدون درخت

پاییز بدون بـاران می‌شود؟

نـه نمی‌شود

سرمای زمستان را گرمای تو می‌باید

گرمای جنوبی تو، شرجی شمال من

یکم یاد شمال و رشته کوه‌هاش

می‌ده قوت به قلبم مثل رویاش

از اون شرقی‌ترین نگاه زیباش

می‌رم تا غربت غربی چشماش

هوایِ عاشقی با تو،

مثلِ بهارهای گیلان

غیرِ قابل پیش بینی است؛

گاه ابری است

گاه بارانی

و گاه طوفانی

آنقدر نوسان دارد…

که با آفتابی شدنِ آسمان

باید ذوق کرد!

درست مثلِ لبخندهای کمیاب تو،

بعد از چند روز دلگیری…!

چه می‌شد کل این دنیا

شبیه شهر ماسوله

پر از سرسبزی و

شور و نشاط و شاپرک باشد

و سقف خانه من

با حیاط خانه تو

مشترک باشد!

تو عطر‌ پرتقال‌‌های‌ِ باغ‌های‌ِ مه‌ گرفته‌ شمال‌ رو‌ داری

آفتاب تو

خاطره مشرق است و

خورشید من

یادگار شمال

بوی شمال

بوی شالیزار

این روزها

با عطر تو تمام من را پرکرده است

من با تو و با هر چه

نشانی از تو دارد

رویاهایی می‌نویسم

که با هر بار خواندنش دلم می‌لرزد

می‌خواهم هر روز

دوست داشتنت را دوباره

یاد بگیرم

تا هر چه در این دنیا

هست و نفس دارد

آرزویی برایمان

جز نفس کشیدنمان کنار هم

نداشته باشند

خسته‌ام

حوصله‌ام لای بادگیرهای شمال دم کشیده است

دلم هوای چای دست‌های تو را کرده

یک استکان!

پر رنگ!

ته رویای من اینه که یه روز

بپیچیم بریم شمال دوتایی

باز چای من دست تو! گیر کنیم

توی- ترافیکِ قفلِ جاده هراز

آسمان زلال است

و خیال سوار بر ابرها

می‌تازد

زمین هم

مفروش از سبزه است

بوی لیمو و

عطر شالیزار می‌آید

اینجا موطن آباد عشق است

اینجا شمال است

تو سفر خواهی کرد

با دو چشم مطمئن‌تر از نور

با دو دست راستگوتر

از همه آینه‌ها خواب دریای خزر را

به شب چشمانت می‌بخشم

موج‌ها زیر پایت همه قایق هستند

ماسه‌ها در قدمت می‌رقصند

عکس نوشته زیبا درباره شمال

متن های زیبا درباره شمال

نوازش می‌کند روح مسافران رسیده به دریای شمال

هجوم موجی از آب به سوی ساحل

روح پاکی رنگ سبزه بوی نم ناب

رمز جنگل بوی هیزم راز مرداب

موج دریا نقش ساحل بوی ماهی

رنگ کشتزار عطر نارنج بوی شالی

شادو خندان هر مسافر هر سواره

پای لرزان می روند سوی کناره

عمق جنگل مه گرفته پرمعما

راش زیبا کاج سرسبز ومصفا

کل هستی در نگاهت سبز و زیبا

هر چه هستی می‌شوی رام روی دیبا

لحظه‌ها در گردشی تند مثل آهو

عمر خوشبختی بسان سحر و جادو

هر کسی در فرصتی سوی شمال باز

تا بگیرد از طبیعت حس و حال باز

به ماسوله آمده‌ایم که از ماسوله بنویسیم

ماسوله را نمی‌توان نوشت، ماسوله را باید دید

یادم آرد روز باران:

گردش یک روز دیرین؛

خوب و شیرین

توی جنگل‌های گیلان

ﮐﻮﺩﮐﯽ ﺩﻩ ﺳﺎﻟﻪ ﺑﻮﺩﻡ

ﺷﺎﺩ ﻭ ﺧﺮﻡ

ﻧﺮﻡ ﻭ ﻧﺎﺯﮎ

ﭼﺴﺖ ﻭ ﭼﺎﺑﮏ

ﺍﺯ ﭘﺮﻧﺪﻩ،

ﺍﺯ ﺧﺰﻧﺪﻩ،

ﺍﺯ ﭼﺮﻧﺪﻩ،

ﺑﻮﺩ ﺟﻨﮕﻞ ﮔﺮﻡ ﻭ ﺯﻧﺪﻩ

ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺁﺑﯽ، ﭼﻮ ﺩﺭﯾﺎ

ﯾﮏ ﺩﻭ ﺍﺑﺮ، ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻭ ﺁﻧﺠﺎ

ﭼﻮﻥ ﺩﻝ ﻣﻦ،

ﺭﻭﺯ ﺭﻭﺷﻦ

ﺑﻮﯼ ﺟﻨﮕﻞ،

ﺗﺎﺯﻩ ﻭ ﺗﺮ

ﻫﻤﭽﻮ ﻣﯽ ﻣﺴﺘﯽ ﺩﻫﻨﺪﻩ

ﺑﺮ ﺩﺭﺧﺘﺎﻥ ﻣﯿﺰﺩﯼ ﭘﺮ،

بس گوارا بود باران

وه چه زیبا بود باران

می‌شنیدم اندر این گوهر فشانی

رازهای جاودانی، پندهای آسمانی

بشنو از من کودک من

پیش چشم مرد فردا

زندگانی خواه تیره خواه روشن

هست زیبا هست زیبا هست زیبا

زندگی چقدر شبیه ماسوله است

سقف خیال یکی کف روزمرگی دیگریست

قایق‌های بدون پارو در کنار ساحل دریای شمال

طناب‌های قطوری در بین ماسه‌های ساحل

شمال و غروب و معمای تو

کدوم روز خوب تماشای تو

امان از نم جاده و بغض من

می‌بارم برای سبک‌تر شدن

کدوم ساحل دنج پهلو تو

بشینم پی ردی از بوی تو

صدف تا صدف اوج غم با منه

دل تنگمو صخره پس می‌زنه

کاش می‌دانستی برای داشتنت

دلی را به دریا زدم

که از آب واهمه داشت

کجایی ساحل آرامش دریای طوفانی

پریشان بودم ای دریا تو را طوفان صدا کردم

نزدیکت می‌شوم بوی دریا می‌آید

دور که می‌شوم صدای باران

بگو تکلیفم با چشمهایم چیست ؟

لنگر بیندازم و عاشقی کنم یا چتر بردارم و دلبری کنم…

تو مثل چشم دریا عاشقی و پاک و بارانی

و من یک تکه از دریا؛ ولی نمناک و طوفانی

گفتی نمی‌خواهی که دریا را بلد باشی

اما تو باید خانه ما را بلد باشی

خسته ام

حوصله ام لای بادگیرهای شمال دم کشیده است

دلم هوای چای دست های تو را کرده

یک استکان!

پر رنگ!…

آسمان زلال است

و خیال سوار بر ابرها

می تازد

زمین هم

مفروش از سبزه است

بوی لیمو و

عطر شالیزار می آید

اینجا موطن آباد عشق

است

اینجا شمال است

متن درباره شمال و رامسر

آفتاب تو

خاطره مشرق است و

خورشید من

یادگار شمال …

مطلب مشابه: متن تبریک روز جهانی محیط زیست + جملات سپاس گذاری از طبیعت

متن درباره شمال و رامسر

خسته ام

حوصله ام لای بادگیرهای شمال دم کشیده است

دلم هوای چای دست های تو را کرده

یک استکان!

پر رنگ!…

نوازش می کند روح مسافران رسیده به دریای شمال

هجوم موجی از آب به سوی ساحل

تو…

اگه رنگ بودی، می‌شدی نارنجی

اگه میوه بودی، می‌شدی پرتقال

اگه غذا بودی، می‌شدی پیتزا

اگه حس بودی، می‌شدی حس جنگلای شمال

اگه شهر بودی می‌شدی پاریس

اگه ازم بپرسن تو شبیه چی هستی؟

میگم تو همونی که شبیه هیچکسی نیستی.

دلم میخواد

با یه ون همتون بردارم

بریم شمال یه کمپ بزنیم

آتیش روشن کنیم

یکی گیتار بزنه

بقیه بخونن

یه هات چاکلت داغ تو دستمون باشه

صدا دریا بیاد و یه پتو دورمون باشه

شب تو کیسه خواب بخوابیم

صبح یه چایی آتیشی با غذا روی آتیش

بعدش بریم تو ساحل راه بریم

باد شمال آمد و عطر بهاران رسید

موسم عید آمد و غنچه ی گل بردمید

اینجا شمال است

شمال ایران

پیشانی یک کشور سر بلند

همسایه با ابر و باران

و

کوهستان

به آینه ای می ماند

که

هر بهار

تازه می شود

به شمال که می رسی

تلاقی دریا و جنگل را بیشتر

از همیشه باور می کنی

سرمای زمستان را گرمای تو می باید

گرمای جنوبی تو، شرجی شمال من

مطالب مشابه

دکمه بازگشت به بالا