شعر شب یلدا از شاعران بزرگ و معروف +۵۰ شعر قشنگ شب یلدا
شب یلدا، شبی است که شاعران بزرگ و معروف ایران ، با قلم خود زیبایی های آن را به تصویر کشیده اند.این مفاهیم شب یلدا نیز در شعر شاعران بزرگ نیز نمود پیدا کردند. نه فقط غم روزگار به یلدا تشبیه شده بلکه غم دوری از معشوق و دست نیافتن به او را در برخی اشعار عاشقانه با تشبیه موی معشوق به شب یلدا میبینیم که وجه شبه این دو همان سیاهی و درازی است.اگر در جستجوی شعر شب یلدای کامل و طولانی هستید لازم است بدانید که در شعر شاعران بزرگ، برعکس شعر معاصر، یک شعر کامل در وصف شب یلدا وجود ندارد بلکه شاعر حین غزل یا قصیده در تک بیتی اشاره به این شب میکند.
این شب، شبی است که می توانیم با خواندن اشعاراین بزرگواران، به عمق احساسات انسانی پی ببریم واز زیبایی های عشق و دوستی لذت ببریم. در ادامه مجموعه ای از شعرهای تک بیتی شب یلدا، شعر دو بیتی شب یلدا، شعر نو درباره شب یلدا، شعر زیبای شب یلدا از شاعران معاصر، شعر ناب شب یلدا از شاعران معروف و شعر احساسی عاشقانه شب یلدا را برای شما عزیزان گردآوری کرده ایم با ما همراه باشید.
تک بیتی شب یلدا
شب هجرانت، ای دلبر، شب یلداست پنداری
رخت نوروز و دیدار تو عید ماست پنداری«اوحدی مراغهای»
**
زلفش به چهره چون شب یلدا بر آفتاب
یا عکس پر زاع بر اوراق یاسمین«قاآنی»
**
شب یلدا سراج ازو بودی
روز هیجا هیاج ازو بودی«سنایی»
**
روز را نیست خطر از شب یلدا چندان
که تو از زلف بر آن صبح بناگوش کنی«آشفته شیرازی»
**
اگر تو پرده بگیری زچهره در شب داج
چو روز عید شمارم شبان یلدا را«آشفته شیرازی»
**
یاد خاک مرقدت تا سجده گاه دل شده
هست نور جبههٔ صبح از شب یلدای من«جویای تبریزی»
**
تا بد شواری دهد جان خصمت از بخت سیاه
روز همر کوتهش رنگ شب یلدا گرفت«اهلی شیرازی»
**
دور است کاروان سحر زینجا
شمعی بباید این شب یلدا را«پروین اعتصامی»
**
کنج تنهایی ما را به خیالی خوش کرد
خواب خورشید به چشم شب یلدا زد و رفت«هوشنگ ابتهاج»
**
به صاحب دولتی پیوند اگر نامی همی جویی
که از یک چاکری عیسی چنان معروف شد یلدا«سنایی»
**
هنرت چیست جز این ریش که گویی به مثل
شب یلدا بود از بس که درازست و سیاه«قاآنی»
**
الا به دور زمان تا هزار طعنه رسد
به شام تیره یلدا ز صبح نورانی«قاآنی»
**
مطلب مشابه: بهترین شعر شب یلدا کودکانه / 50 اشعار شب چله برای کودک
مطلب مشابه: تبریک شب یلدا رسمی + 50 جمله و متن ادبی رسمی شب یلدا مبارک
شاهی که هول و کینه او بر عدوی ملک
تابنده روز را شب یلدا کند همی«مسعود سعد سلمان»
**
شب نیکو سگال او شده چون روز رخشنده
چنان چون روز بدخواهش شده همچون شب یلدا«مسعود سعد سلمان»
**
کرده خورشید صبح ملک تو
روز همه دشمنان شب یلدا«مسعود سعد سلمان»
**
گفتمش: با عارضت زلفت تناسب از چه یافت
گفت: ماه روشن است این و شب یلداست آن«ابن حسام خوسفی»
**
درازای شب یلدای هجران
مپرس از من از آن مشکین رسن پرس«ابن حسام خوسفی»
**
ز ظلمت شب یلدای زلف خویش مرا
به نور طلعت رخشنده روشنایی بخش«ابن حسام خوسفی»
**
تو جان لطیفی و جهان جسم کثیف است
تو شمع فروزانی و گیتی شب یلدا«امیر معزی»
**
چون هوا را تیره گرداند غبار لشکرش
روز روشن بر مَعادی چون شب یلدا بود«امیر معزی»
**
شب یلدای غمم را سحری پیدا نیست
گریههای سحرم را اثری پیدا نیست«محتشم کاشانی»
**
رتبه عرفان شود شام فنا روشنت
قیمت انوار شمع در شب یلدا طلب«وحشی بافقی»
**
شام هجران تو تشریف به هر جا ببرد
در پس و پیش هزاران شب یلدا ببرد«وحشی بافقی»
**
به طول طاعت ترسندگان ز صبح نشور
که روی خواب نبینند در شب یلدا«محتشم کاشانی»
**
بس درازستی ای شب یلدا
لیک با زلف دوست کوتاهی«قاآنی»
**
روی سپیدش برادر مه گردون
موی سیاهش پسر عم شب یلدا«قاآنی»
**
چون از خم زلف چهره بنمایی
خورشید برآید از شب یلدا«قاآنی»
**
دلم به زلف وی از هرطرف که روی نمود
سیاهی شب یلدا ورا زمام گرفت«قاآنی»
**
رایت شه گفت من آن آیت فتحم که هست
طره رخسار نصرت پرچم یلدای من«قاآنی»
**
شب یلداست خورشیدی در آن پنهان
ز هر چینش نماید ماه با پروین«فیض کاشانی»
**
شب یلدای هجران کشت ما را
الا ایام وصل الحب عودی«فیض کاشانی»
**
چه عجب گر دل من روز ندید
زلف تو صد شب یلدا دارد«فیض کاشانی»
**
روزهای تیره بر شبها فزود
عمر من شد یک شب یلدای عشق«فیض کاشانی»
**
قندیل فروزی به شب قدر به مسجد
مسجد شده چون روز و دلت چون شب یلدا«ناصرخسرو»
**
روز رویش چو برانداخت نقاب شب زلف
گفتی از روز قیامت شب یلدا برخاست«سعدی»
**
برآی ای صبح مشتاقان اگر نزدیک روز آمد
که بگرفت این شب یلدا ملال از ماه و پروینم«سعدی»
**
باد آسایش گیتی نزند بر دل ریش
صبح صادق ندمد تا شب یلدا نرود«سعدی»
**
هنوز با همه دردم امید درمانست
که آخری بود آخر شبان یلدا را«سعدی»
**
نظر به روی تو هر بامداد نوروزیست
شب فراق تو هر شب که هست یلداییست«سعدی»
**
به عزت شب قدر و شب حساب برات
به حرمت شب آبستن و شب یلدا«عطار»
**
چو درد من سری پیدا ندارد
شب یلدای من فردا ندارد«عطار»
**
او بر دوشنبه و تو بر آدینه
تو لیل قدر داری و او یلدا«ناصرخسرو»
**
مردان نظر سیاه به دنیا نمیکنند
روز سفید خود شب یلدا نمیکنند«صائب تبریزی»
**
روزی دل گشت از زلف دراز او مرا
آنچه بر بیمار از طول شب یلدا گذشت«صائب تبریزی»
**
بیدار شو که در شب یلدای نیستی
در پرده است چشم ترا طرفه خوابها«صائب تبریزی»
**
کوته نمیشود شب یلدای غربتم
گر دست من به دامن صبح وطن رسد«صائب تبریزی»
**
شد دام زیر خاک ز گرد و غبار خط
زلفی که بود از شب یلدا بلندتر«صائب تبریزی»
**
آه ما رعناترست از آه ماتم دیدگان
آنچنان کز جمله شبها شب یلدا یکی است«صائب تبریزی»
**
میکند زلف دراز تو به دلهای حزین
آنچه با خسته روانان شب یلدا نکند«صائب تبریزی»
**
در شب یلدای بخت من نیارد شد سفید
گر ید بیضا نماند از گل صبح آفتاب«صائب تبریزی»
**
زلف ماتم دیدگان را شانه ای در کار نیست
دست کوته دار ای مهر از شب یلدای من«صائب تبریزی»
**
در زرد و سرخ شام و شفق بودهام کنون
تن را به عودی شب یلدا برآورم“خاقانی”
**
گر آن کیخسرو ایران و تور است
چرا بیژن شد اندر چاه یلدا“خاقانی”
**
آری که افتاب مجرد به یک شعاع
بیخ کواکب شب یلدا برافکند“خاقانی”
**
همه شبهای غم آبستن روز طرب است
یوسف روز، به چاه شب یلدا بینند“خاقانی”
**
مطلب مشابه: متن شب یلدا عاشقانه برای همسر / 50 جمله رمانتیک یلدا مبارک
مطلب مشابه: زیباترین متن شب یلدا؛ 100 جمله دلنشین خاص یلدا مبارک
هست چون صبح آشکارا کاین صباحی چند را
بیم صبح رستخیز است از شب یلدای من“خاقانی”
**
شعر دوبیتی شب یلدا
وقتی که قلب سنگ ِ تو را هم شکافتم
چشمم برای دیدن ِ خون نا امید بودتقصیر عشق نیست، خداوند شاهد است
هر هندوانهای که بریدم سفید بود“یاسر قنبرلو”
**
از کوچههای زرد دگر رد نمیشود
یلدا که بردهاند دلش را به روی دستفردا تمام شهر در آغوش خواب دید
یک زن سقوط میکند از ارتفاع پست“رویا ابراهیمی”
**
هشتاد و نه حکایت سرد وسیاه را
با خواب شاعرانه به فردا رساندهامحالا به نامت این شب بالا بلند را
با چشمهای یخ زده بیدار ماندهام
**
یلدا سپید سادگیات را سیاه کن
خوابند و بیدلیل کنارت نشستهاندلابد شبیه شمع تو را فوت میکنند
وقتی به جای پسته دلت را شکستهاند“علی اکبر رشیدی”
**
من یاد تو را ز غم تمنا کردم
هجران تو را همیشه حاشا کردمیلدای ندیدنت مرا آخر کشت
شب را به گمان فدای فردا کردم“بهروز قاسمی”
**
سرسبزی زندگانی از آنت باد
گلهای انار روی دامانت بادفال خوش و حال خوب یلدا امسال
بر سفرهی تو باشد و مهمانت باد
**
هر دیو پلید و پست زندانی باد
از عشق به کویتان فراوانی بادنور و غزل و چای و انار و لبخند
آذین شب بلند ایرانی باد
**
دردش گرفته این شب و فارغ نمیشود
چشمم سفیدتر شد و پهلو به برف زداین شعر هم به حرمت امشب بلند شد
این شعر.. اگرچه پشت سر عشق حرف زد“سیده زهرا بصارتی”
**
بلندای شب یلدای من باش
طلوع روشن فردای من باشولی فردا، خدا داند کجایی
همین حالا، همین حالای من باش
**
بیا ماه من و یلدای من باش
شب بارانی دی ماه من باشبیا زیباترین مجنون این شب
یه عمری با من و لیلای من باش
**
دستی گرفته کل شبم را و بی دلیل
با برف به بلندی موی تو دوختهاین سال های جمع شده روی زندگیم
خشک و ترش به سردی عشق توسوخته
**
شب ریسه می رود ته موهای مشکی ات
آجیل می بریم به دیوانه خانه هامن چشم های سرخ توام در “بدون خواب”
که کارد می خورم بغل هندوانه ها
**
ز هر چه غم است گشته بودم آزاد
فریاد از این دام زمانه فریادناگاه کمین گشود از مشرق دل
یلدای سیاه گیسوانت در باد“وحید عمرانی”
**
زل میزنم به اینهمه یلدای ناتمام
حل میشوم تمام تو را توی هیچکسحافظ دوباره گفته نمیآیی بی دلیل
بغضی شکستهتر شده حالا نفس … نفس“مرضیه فرمانی”
**
جغرافیای توی سرم گیج میخورد
دارم دراز میشوم امشب بدون دردیلدای تلخ با تو نبودن رسیده است
ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد“مریم حقیقت”
**
بیردی از پرنده و پرواز تا هنوز
نزدیک استحالهی شبهای چشم توبا فرصتی که باز به آغاز مانده است
در عادتم عجیب به یلدای چشم تو“شیوا فرازمند”
**
در لابه لای این شب دیوانه گم شدند
آن روزهای خوب و قشنگی که داشتمیلدای پیر و خسته این سال لعنتی
برداشت آنچه را که برایت گذاشتم
**
یلدا چگونه این همه قدت بلند شد؟
طفل حقیر نازک مردادماه من!امشب برات کیک گرفتیم و چند شمع
کادو برات آمده یک شال و پیرهن“علیرضا عاشوری”
**
ساعت دقیق چند زمستان گذشته است؟
دارم تو را چه سرد به خاطر می آورم!به شعرهای یخزده کبریت می کشم
من به گواهم این همه شاعر می آورم!!
**
دلگیر، زیر چشم خدا، روی ابر غم
بی هیچ ارتباط به باران نشسته امفرقی نمیکند چه شبی چند ساعت است
از هر پلی که رد شدم آن را شکسته ام!
**
از گریه های خسته پائیز/ تر شدم
رنگش پریده شعر من از برگ های زرددلباخته یا رنگ! به آخر نمی رسد!؟…
این چارپاره که بند بندش گرفته درد!
**
برفیست پشت پنجره ی روزهای سرد
دیماه فرصتیست برای بروز درداز شهر پرت جن زده ی ما فرار کن
دنیا سیاه چاله ی شومیست برنگرد
**
دیگر به مغز شاعری ام خون نمیرسد
این شب دل غزل زده ام را چه میکند؟با فال و قرص خواب و غزل حل نمیشود
این شعر تا سحر بشود سکته میکند
**
در کوچه های ساکت این شهر یخ زده
سرما نشانه ایست که آغوش تو به یاد…در خویش جمع میشوم وگریه میکنم
سرما به کوچه گفته تورا داده ام به باد**
…هشتاد ونه حکایت سرد وسیاه را
با خواب شاعرانه به فردا رسانده امحالا به نامت این شب بالا بلند را
با چشمهای یخ زده بیدار مانده ام**
شب قصه های پیرزنی ساده لوح بود
در “غارهای” بی خبر پر کلاغی اتیلدا شروع ساختن یک گلوله برف
در مشت های منجمد اتفاقی ات!
**
جامانده رد پای اناری سیاه بخت
بر گونه های منبسط انتحاریت…امشب پناه می برم از سرد سرنوشت
به خواب های تو , به لب اظطراریت
**
شب قد کشیده زیر بلندای چادرت
هی می نویسمش که تمامش کنم ولی…از من بزرگ تر شده تصویر آینه
دردی نشسته خیره به من روی صندلی
**
یلدای چشمهای تو برفیترین شب است
یلدای چشمهای تو طوفان میآوردامشب تمام وسوسهها در نگاه توست
ابلیس هم به دین تو ایمان میآورد“مهران حسینی”
**
یک اتفاق یخمکی عاشقانه نیست
این قرصها دلیل پشیمانی من استیلدا هنوز دو رو برم تخمه میجود
اینجا شروع خودکشی آنی من است“رقیه خدابنده اویلی”
**
دستم گرفت دست تو را توی دست خود
سرمای اولین شب غمگین سال رااحساس کرد فصل زمستان رسیده است
پیچید دور گردن عکس تو شال را“وحید نجفی”
**
یلدا دوباره شعر و غزل را بهانه کرد
با چند جمله متغیر، بدون حرفبا ساختار ذهنیتی پوچ و منحرف
مبهوت در سپیدی دستان خیس برف“رضا صحرایی”
**
یلدای بی ترانهی وقتی تو نیستی
در شعرهای یخ زده پهلو گرفته استلطفی کن و دوباره مرا یخشکن نباش
این عشق با نبودن تو خو گرفته است“امیر سنجری”
**
یلدای گیسوان من آغاز میشود
پاییز بی بهار به پایان رسیده استکاری نکن که شهر خبردارمان شود
خواب از سر تمام کلاغان پریده است“مهتاب بازوند”
**
از برگ برگ ِ دفتر من پرت میشوند
معشوقهای خستهی پایان گرفتهامیلدای چشمهای تو را گریه میکنند
موهای رنگ و بوی زمستان گرفتهام“سیدمهدی موسوی”
**
دیر آمدی دوباره زمستان رسیده است
فنجان چای و قهوهیمان سرد میشودتنهاترین ستاره یلدای سال پیش
از آسمان چشم شما طرد میشود“مقداد تکلوزاده”
**
وقتی که از نهایت شب حرف میزنی
یلدا درست مثل خودت سرد میشودامسال هم زنی که تو تنها گذاشتیش
دارد برای روح خودش مرد میشود“زهرا دهقان”
**
آتش گرفته دفتر شعرم به اسم تو
فالی نمانده تا به تو یلداییاش کنمبی خود به فال نیک نگیر این ترانه را
عشقی نمانده تا به تو لیلاییاش کنم“فاطمه شمس”
**
شوم از شام یلدا تیرهتر بی
درد دلم ز بودردا بتر بیهمه دردا رسن آخر بدرمون
درمان درد ما خود بی اثر بی«باباطاهر»
**
ای لعل لبت به دلنوازی مشهور
وی روی خوشت به ترکتازی مشهوربا زلف تو قصهایست ما را مشکل
همچون شب یلدا به درازی مشهور«عبید زاکانی»
**
دوشینه شبم بود شبیه یلدا
آن مونس غمگسار نامد عمداشب تا به سحر ز دیده دُر میسفتم
میگفتم رب لاتذرنی فردا«مهستی گنجوی»
**
مطلب مشابه: شعر شب یلدا برای مدرسه (20 شعر کودکانه شب یلدا برای دانش آموزان)
مطلب مشابه: متن عاشقانه شب یلدا {80 متن رمانتیک شب یلدا مبارک}
ز سودای جمالت عارف شهر
چو من دیوانه و شیداست امروزغنیمت دان حضور نعمت الله
که دشمن را شب یلداست امروز«شاه نعمت الله ولی»
**
در شب یلدای عشقت شب نشین بادهام
خسته از دلتنگیات با جامها جان دادهامنیستی هر لحظه اما با منی در شعر من
با خیالت مست در آغوش غم افتادهام“مینا معمارطلوعی”
**
شعر نو درباره شب یلدا
آری تو نوشتی…..
من خواندم…..
تو خواندی من گوش سپردم
تو بودی و من نگاهت می کردم
تو بودی و عشق بود
وعشق و عشق…..
تو بودی مهربانی بود و امید
چشمان تو بود و یک دنیا زندگی
آری عزیزم…..
آری امشب شب یلدا است…..
شب فال…..
شب عشق…..
شب هندوانه…..
وشب آزادی وشب رهایی
چیزی به یادم نمی آید
جز اینکه
امشب شب تنهایی من است …
**
آخرین برگ را
به موهایت سنجاق کن
یلدا
تمام برگها را
به لحاف برف خواهد سپرد
و گیسوان تو
آذرماهیترین درخت زمستان
خواهد ماند
**
شاید عجیب به نظر برسد اما
زنی که در شبهای کوتاه تابستان
گوشه دنج رویاهایش مینشیند؛
خیالت را میبافد
نگاهت را میبافد
و از عطر بینظیر آغوشت
گره کوری بر آرزوهایش میزند
میخواهد در یلدای بلند زمستان،
تو را به تن کند
تو را در آغوش بگیرد
تو را نفس بکشد
راستش را بخواهی رفیق!
خیالبافی
تقدیر عاشقان است؛
وگرنه این را همه میدانند
هیچ زن عاقلی با
بافتنیهایش به بدرقه تیرماه نمیرود“ستایش رشیدی”
**
لبخند که میزنی
توی دلم انگار اناری ترک بر میدارد
با نگاه تو
ناتمام می مانند تمام شعرهای دنیا
میدانی!
همه این قصهها
از شهرزاد چشمهای تو شروع شد
و الا عاشقها
عقلشان به این چیزها قد نمیدهد
حالا دیگر
تقصیر یلدای موهای توست
اگر این شبها خوابشان نمیبرد
آخر بهار را
به زمستان گره زدهای
راستی
یک امشب پشت پنجره بایست
بگذار حواس فردا پرت بشود
شاید به اندازه یک دقیقه
بیشتر خواب ببینمات“میلاد کاشانی”
**
سلام
علاقه جان
حالَت کجایِ شب یلداست؟
جایت خالی باحافظ نشسته ایم داریم گپ میزنیم و
از علاقهیِ هم میگوییم
چه دردی دارد این
اگر بدانی چهقدر دلش پر استچه اندازه دلتنگ است
بیا!
تو هم بیا
داریم حرف میزنیم
بیا
میرویم کنار سفره یلدا مینشینیم بر شانههایِ شب تکیه میدهیم وُحافظ را صدا میزنیم
سلام حافظ جان!
حالِ علاقهات چهگونه است
خوب است؟!
مراقباش باش، شعرهایَت هواییش کرده
آنقدر که نه با سمرقند برمیگردد
نه با بخارا
میدانم درد داری
میدانم که عاشقانههات عاشقَش کرده
حالا چه فرقی میکند وقتی کنارِ تو نیست فاصله تا سمرقند باشد یا
بخارا
چه فرقی میکنارِ همین کوچهیِ پشتی باشدیا در کوچه ای آنوَرِ جهان
بخوان حافظ جان!
حرف بزن
ما رازدار واژهگانِ دردیم
میفهمیم!
چرا ساکتی علاقهیِ عزیز؟
حافظ استغریبه که نیست بیا
اناری شکافته میشود وُ سرخی اش به گونههایِ تو میخورد
(ای جان! یعنی میشود ببوسمت!)کاردی تیز بر جان هندوانهای میکشیم و سرخیاش را بر سرخی انار میافزاییم و
هی گاز میزنیم و گاز میزنیمدانه هایش را آرام آرام بیرون میدهیم وُ یکی را زیر دندانهامان بازی میگیریم
کنار حیاط آتشی با هیمه های فراوان به پا میکنیم
آخر شروع فصلی سرد است و تو حتمن سردت میشود
انارها را دانه دانه کرده گلپریش میکنیم
(تو همیشه از عطر آن خوشحال میشدی همیشه)
کنار آتش شرابی هفت ساله را گیلاسی میکنیم و
کنار هم نبودَن را میسوزیم
میترا را صدا میکنیم وُ از الهه مهر، مهربانی دعا میکنیم
سلام میترایِ خوب
تو را به جان یلدا عاشقانههایمان را آرامشی دِه رویایی
تو را به جان رویا شادیهامان را بلندتر از یلدا وُ
بزرگتر از نامَت کن
تو را به جان باران
سهم ما را از آسمان سایه نکن
راه مان را به بیراهی مکشان
راه خانه را خوب
وَ واژهگانِمان را آلوده به نادانی نگردان
هرکو نکند فهمی زین کلک خیال انگیز…
زمستان مبارک علاقهجان“افشین صالحی”
**
در یلداهای بی نهایت هر روزمان
آنقدر به دنبال
آرزوهای گم شده خودمان گشتیم
که روزهایمان
به کوتاهی نگاهمان شدآرزویم ماندگاری یلدا
در نگاهت است؛
نه فقط در شبهایت“علیرضا اسفندیاری”
**
بیا! جاى خالىات با هیچ پر نمیشود
بیا! بهترین شب یلدا را براى تو کنار گذاشتهام
پاییز را معطل میکنم که سر عقل بیایى و بیایى
یلدایى با عطر خوش تو
یلدا را با نفس گرم تو باید شروع کرد
تا شب یلداست بیا!
مرا یک غزل حافظ مهمان کن“مصطفى شنبه پور”
**
شعر زیبای شب یلدا از شاعران معاصر
مینشینم با غمم تنها، شب یلدا من
زیر این سقف پر از تزویر، ناپیدا منمیزنم بوسه بر آن دیوان حافظ، که او
فاش گوید غیب و از گفته او شیدا منآن ترنمهای ناب و دلکش لوءلوءها
آسمانها میبرندم، مست و بیپروا منآن دلی کو نیست دیوانه حافظ دل نیست
این سخن را زیر لبها میکنم نجوا من“علی خدادادی”
**
شب یلدا همیشه جاودانی است
زمستان را بهار زندگانی استشب یلدا شب فر و کیان است
نشان ازسنت ایرانیان استشب یلد ا و وصف بی مثالش
خداوندا مخواه،هرگز زوالششب یلدا فراتر از همه شب
نبینم هیچ کس افتاده در تبشب یلدا زحزن و غم مبراست
بساط شادمانی ها مهیاستشب یلدا بیا روشن روان شو
به نزد شاعران همزبان شوشب یلدا شب سال است ای دل
مرا در انجمن، شعراست محملشب یلدا بلند است و یگانه
نمی گیرد دلم هرگز بهانهشب یلدا کنار دوستان باش
برای ما گلی ازبوستان باششب یلدا به آجیل و ترانه
بساط میوه ها در کنج خانهشب یلدا، انار و هندوانه
غذا سبزی پلو، ماهی بهانهشب یلدا کتاب قصهها باز
تمام کودکان همراه و همسازشب یلدا پدر در خانواده
به مادر هدیهای با عشق دادهشب یلدا برای من همیشه
شبی با برف و یخ از پشت شیشهشب یلدا برای هر خردمند
بود نیکو شبی، سرشار از پند
**
شب یلدا شد و میلاد خوش ایزد مهر
زایش نور از این ظلمت تاریک سپهرشب یلدا شد وآمد مه دی, سوی مدار
چو گل آویخته بر طره گیسوی نگارشب یلدا شد و بر سفره دل باده عشق
رخ معشوقه و مدهوشی دلداه عشقشب یلدا شد و گرمست تب ناز و نیاز
عشوه از دلبر و عاشق, بمیان سوز و گدازدل عاشق شده خون چون دل یاقوت انار
تا بدیده لب چون پسته گلخنده یار“محسن رودگری”
**
یلدا شب بلند غزلهای مشرقیست
میلاد هر ترانه زیبای مشرقیستآهسته میرسند به مقصد ستارهها
مهتاب گاهواره رویای مشرقی ستسرما حریف قصه مادربزرگ نیست
دستش لحاف کرسی گرمای مشرقی ست«از هرچه بگذری سخن دوست خوشتر است»
حافظ دوای روح و مسیحای مشرقی ستسیب و انار و پسته،شیرین و ترش و شور
طعم اصیل یک شب یلدای مشرقیستحالا که دوستان همه جمعند دف بیار
چشم انتظار صد دل شیدای مشرقیستیلدا شب یکی شدن آفتاب و ماه
میلاد هر ترانه زیبای مشرقی ست“نغمه مستشار نظامی”
**
شب یلدا شب بزم و سرور است
شبی طولانی و غمها به دور استشباهنگام تا وقت سحرگاه
بساط خنده و شادی چه جور استبنا بر اعتقادات گذشته
نبردی بین تاریکی و نور استنماد نیکی و مهر است خورشید
خدای عشق و برکت در سطور استبه پایان گر بیاید ماه آذر
سرآغاز زمستان ماه خور استصفا و رونق بعضی محافل
کتاب حافظ این گنج حضور استبه نیکی هم تفأل کن در این شب
که امید گشایش در امور است“سیما (مهرآذر)”
**
شب یلدا ز راه آمد دوباره
بگیر ای دوست! از غمها کنارهشب شادی وشور و مهربانی است
زمان همدلی و همزبانی استدر آن دیدارها تا تازه گردد
محبت نیز بیاندازه گرددبه هرجا محفلی گرم و صمیمی است
که مهمانی درآن رسمی قدیمی استبه دور هم تمام اهل فامیل
شده بر پا بساط میوه، آجیلز خوردن خوردنِ این شام چلّه
شود مهمان حسابی چاق و چلّههمه با انتظاری عاشقانه
نظر دارند سوی هندوانه!نشسته با تفاخر توی سینی
کنارش چاقویی را هم ببینیچو گردد قاچ قاچ آن هندوانه
شود آب از لب و لوچه روانه!بساط خنده و شادی فراهم
اس ام اس میرسد پشت سر همجوانان آن طرف تر جوک بگویند
دل از گرد و غبار غم بشویندکسی را گر صدایی نیم دانگ است
در این محفل پی تولید بانگ استزند با “ای دل ای دل” زیر آواز
ز بعد آن “هاهاها”یی کند ساز!ببندد چشم و جنباند سرش را
بخواند شعرهای از برش را!چنین با شور و نغمه شعر و دستان
خرامان میرسد از ره زمستانشمردم من ز چلّه تا به نوروز
نمانده هیچ؛ جز هشتاد و نه روز!کنون معکوس بشمارید یاران
که در راه است فصل نوبهاران…
**
شعر ناب شب یلدا از شاعران معروف
به صبح رخ همچون شب تار
ز مو ریختی مشک تاتاردرازی و تاریکی ای یار
ای پری روی عنبرین مویزلف از شام یلدا گرفته
کارم آشفتگی ها گرفتهعشقت اندر سراپا گرفته
عشقت اندر سراپا گرفتهچشم مستت همچو چنگیز
ترک خونخوار است و خونریز«عارف قزوینی»
**
بر سر آنم که گر ز دست برآید
دست به کاری زنم که غصه سر آیدخلوت دل نیست جای صحبت اضداد
دیو چو بیرون رود فرشته درآیدصحبت حکام ظلمت شـب یلداست
نور ز خورشید جوی بو که برآیدبر در ارباب بیمروت دنیا
چند نشینی که خواجه کی به درآیدترک گدایی مکن که گنج بیابی
از نظر ره روی که در گذر آیدصالح و طالح متاع خویش نمودند
تا که قبول افتد و که در نظر آیدبلبل عاشق تو عمر خواه که آخر
باغ شود سبز و شاخ گل به بر آیدغفلت حافظ در این سراچه عجب نیست
هر که به میخانه رفت بیخبر آیدغزل شماره ۲۳۲ حافظ
**
چنین بود تا بود گردان سپهر
گهی پر ز درد و گهی پر ز مهرتو گر باهشی مشمر او را به دوست
کجا دست یابد بدردت پوستشب اورمزد آمد و ماه دی
ز گفتن بیاسای و بردار میکنون کار دیهیم بهرام ساز
که در پادشاهی نماند دراز«فردوسی»
**
شعر احساسی عاشقانه شب یلدا
در همین حسرت که یک شب را کنارت، مانده ام
در همان پس کوچه ها در انتظارت مانده امکوچه اما انتهایش بی کسی بن بست اوست
کوچه ای از بی کسی را بیقرارت مانده اممثل دردی مبهم از بیدار بودن خسته ام
در بلنداهای یلدا خسته، زارت مانده امدر همان یلدا مرا تا صبح،دل زد فال عشق
فال آمد خسته ای از این که یارت مانده امفــــــــال تا آمد مرا گفتی که دیگر،مرده دل
وز همان جا تا به امشب، داغدارت مانده امخوب می دانم قماری بیش این دنیا نـبود
من ولی در حسرت بُردی،خمارت مانده امسرد می آید به چشم مست من چشمت و باز
از همین یلدا به عشق آن بهارت مانده ام
**
به صبح رخ همچون شب تار
ز مو ریختی مشک تاتاردرازی و تاریکی ای یار
ای پری روی عنبرین مویزلف از شام یلدا گرفته
کارم آشفتگی ها گرفتهعشقت اندر سراپا گرفته
عشقت اندر سراپا گرفتهچشم مستت همچو چنگیز
ترک خونخوار است و خونریز«عارف قزوینی»
**
شب یلداست شب از تو به دلگیریهاست
شب دیوانگی اغلب زنجیریهاستشب تا صبح به زلف تو توکل کردن
شب در دامن تنهایی شب، گل کردنشب درد است شب خاطره بارانیهاست
شب تا نیمه شب شعر و غزلخوانیهاستشب یلداست شب با غم تو سر کردن
شب تقدیر خود اینگونه مقدر کردنکاش یک شب برسد یک شب یلدا با هم
بنشینیم زمان را به تماشا با همبنشینیم و ز هم دفع ملالی بکنیم
این هم از عمر شبی باشد و حالی بکنیمشب یلدا شده خود را برسانی بد نیست
امشبی را اگر ای عشق بمانی بد نیستسیب سرخی و اناری و شرابی بزنیم
پشت پا تا سحرالدهر به خوابی بزنیمموی تو باشد و شب را به درازا بکشد
وای اگر کار من و عشق به یلدا بکشدچه شود اوج پریشانیمان جا بخوریم
بین یک عالمه شب صاف به یلدا بخوریممیشود خوبترین قسمت دنیا با تو
گر که توفیق شود یک شب یلدا با توبا تو ای خوبترین خاطره رویایی
ای که عمر تو الهی بشود یلداییمیشوی از همه شهر تماشاییتر
گر شود عشق تو از عمر تو یلداییترحیف شد نیستی امشب شب خاموشیها
کوه غم آمده پیشم به هم آغوشیهانیستی شمع شب تار مرا فوت کنی
بدرخشی همه را واله و مبهوت کنیبی تماشای تو با اینهمه غمها چه کنم؟
تو نباشی گل من با شب یلدا چه کنم؟“فرامرز عرب عامری”
**
با تو من عزیز عشقم دیگه هیچ غمی ندارم
واسه ی همیشه ی عمر،عاشقونه دل میذارمبا تو شادیه نگاهم رنگ دیگه ای میگیره
توی ای زمونه غصه میره و شادی میشینهآخ که با تو بودنه دل،پره آرامش هر روز
مث رقص شاپرکها توی باغ بی رنج و سوزبا تو یلدا پره عشقه،عشقی از جنس عزیزش
که نمیتونه بگیره کسی از دل،عشق پاکش
**
جواب آرزو فقط رسیدنم به طرف کو
رسیدنم به طرف کو فقط جواب آرزونمیشود گذشتنم شوم به رنگ دیگری
کدام جاده بگذرم؟ کدام ره؟ کدام سو؟سبو شکسته مینهم به هر کجا که یاد تو
تو یاد من در این خزان چگونه میکنی؟ بگوشکوه این شبی گران به رفتنت چه بیشکوه
چه باشکوه بزمتان بدون من به های و هوچه بادهها به جام زر چه اشکهای بیثمر
نخواندنم چه مختصر غریبهای به رسم و خودریغ کز شبم دگر توقعی نداشتن
دریغ کز خزان که شد دوباره یاد هجر اوانار را شکستهام به دانه دانه چون دلم
شکست رسم رفتنت به دانه خون به خانه جوبه آخرین شبش رسید فصل دل شکستگان
چه دی رسیدنی شده به اشکهای مو به مو“سامان فخارزاده کرمانی”
**
امشب دوباره با تو صد قصه حرف دارم
باید بمانی امشب دست از تو بر ندارمبا هم کنار آتش کلی ترانه داریم
دو استکان چای و یک هندوانه داریمامشب اگر بمانی رؤیا به خانه آید
مهتاب رقص گیرد شب در ترانه آیدمن روبروی رویت تو رو به سوی مهتاب
تو غرق در ترانه من غرق در تو بیتابگاهی به خاطراتی گاهی به قصههایی
یک لحظه چای خوردن همراه یادهاییامشب هزار شعله از مهر گشته روشن
باید بمانی امشب در گوشه دل منتا صبح در کنارت حرف از دوباره دارم
از غصه با تو امشب یکسر کناره دارم
**