شعر شب قدر ( شعرهای مذهبی و زیبای شب‌های قدر )

شعر شب قدر را در تک متن به صورت گلچین قرار داده‌ایم. تمام مسلمانان و افرادی که حتی چندین آیه از قرآن کریم را خوانده باشند به خوبی متوجه شده‌اند که قرآن کریم بیش از هر کتابی در دنیا باعث بهره‌مندی و سعادت آن‌ها شده‌است. پس می‌توان اینگونه گفت که شب قدر در تاریخ ما و تمام مسلمانان سراسر جهان یک شب مبارک و در عین حال بزرگ تلقی می‌شود. چرا که در طی آن، قرآن که تمام سعادت دنیا و آخرت را برای انسان‌های جهان به همراه دارد، نازل شده‌است.

شعر شب قدر ( شعرهای مذهبی و زیبای شب‌های قدر )

شعرهای زییای شب قدر

امشب شب قدر است و من هستم گرفتار

مولا ببین من آمدم با چشم خونبار

من آمدم تا که براتم را بگیرم

شاید برم امسال پابوس علمدار

پروانه غریبی

شبهای قدر افضل اعمال یاعلی ست

اشک به حال غربت مولای ما علی ست

شبهای قدر اعظم شبهای ماتم است

باور کنید حال خدا نیز درهم است

یارب العفو که این بنده ی فرّار آمد

از گنه خسته شد و بر در تو زار آمد

شب قدر است ببین عبد گنهکار آمد

عاشق و در به در حیدر کرار آمد

ای کاش ازین خاک، صدا برخیزد

یا دستی باز بر دعا برخیزد

ای کاش دل فتاده در دام گناه

با گفتن یا علی ز جا برخیزد

مطالب مشابه: متن و جملات شب قدر / اشعار و متن‌های غمگین شب قدر

شعرهای زییای شب قدر

امشب این دل یاد مولا می کند

لیله القـدر است و احیا می کند

بشنو ای گـوش دلها بی صدا

نغمه ی فـزت و رب الکعبه را

شب قدر است جسم تو کز او یابند دولت‌ها

مه بدرست روح تو کز او بشکافت ظلمت‌ها

مگر تقویم یزدانی که طالع‌ها در او باشد

مگر دریای غفرانی کز او شویند زلت‌ها

باز کن فالی و آیات غزل را بنگر

آنکه استاد عَزل گفت همان می آید

اینهمه آیه تجلی شده دریک شب قدر

آسمان راه نجات است از آن می آید

عکس نوشته اشعار شب قدر

دعا میکنم غرق باران شوی

چو بوی خوش ریحان شوی

دعا میکنم در زمستان عشق

بهاری ترین فصل ایمان شوی

باز قدر آمد و شور دگری برپا شد

نور قرآن ببارید ، شرری برپا شد

شب قدر آمد و چشمان دلم شهلا شد

شبنم عشق ببارید و شبم ، یلدا شد

در شب قدر تمام آینه ها را صدا کنید

گاه اجابت است رو به سوی خداکنید

ای دوستــان آبــرودار در نزد حق

در نیمـه شب قــدر مرا هم دعا کنید

مهمان توام ای جان زنهار مخسب امشب

ای جان و دل مهمان زنهار مخسب امشب

روی تو چو بدر آمد امشب شب قدر آمد

ای شاه همه خوبان زنهار مخسب امشب

ای سرو دو صد بستان آرام دل مستان

بردی دل و جان بستان زنهار مخسب امشب

ای باغ خوش خندان بی تو دو جهان زندان

آنی تو و صد چندان زنهار مخسب امشب

امشب عجبست ای جان گر خواب رهی یابد

وان چشم کجا خسپد کو چون تو شهی یابد

ای عاشق خوش مذهب زنهار مخسب امشب

کان یار بهانه جو بر تو گنهی یابد

من بنده آن عاشق کو نر بود و صادق

کز چستی و شبخیزی از مه کلهی یابد

در خدمت شه باشد شب همره مه باشد

تا از ملاء اعلا چون مه سپهی یابد

بر زلف شب آن غازی چون دلو رسن بازی

آموخت که یوسف را در قعر چهی یابد

آن اشتر بیچاره نومید شدست از جو

می گردد در خرمن تا مشت کهی یابد

بالش چو نمی یابد از اطلس روی تو

باشد ز شب قدرت سال سیهی یابد

زان نعل تو در آتش کردند در این سودا

تا هر دل سودایی در خود شرهی یابد

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند

و اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند

چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی

آن شب قدر که این تازه براتم دادند

در شب قدر ار صبوحی کرده ام عیبم مکن

سرخوش آمد یار و جامی بر کنار طاق بود

شعر حافظ در زمان آدم اندر باغ خلد

دفتر نسرین و گل را زینت اوراق بود

شب قدر است و طی شد نامه ی هجر

سلام فیه حتی مطلع الفجر

عکس نوشته اشعار شب قدر

شب قدر است امشب مست مستم ای خدا با تو

شدم تا مست دانستم که هستم ای خدا با تو

در این خلوت تو من یا من تو، انصاف از تو می خواهم

تو با من مست یا من مست هستم ای خدا با تو

خواه از من که هرگز راه عقل و عافیت پویم

که من دیوانه از روز الستم ای خدا با تو

دویدم سال ها اما به دور افتادم از کویت

چو افتادم ز پا در خود نشستم ای خدا با تو

سر از خاک زمین تا برگرفتم عشق ورزیدم

ولی آزاد از هر بند و بستم ای خدا با تو

تو هر جا جلوه کردی من تو را دیدم پرستیدم

به هر صورت جمالی می پرستم ای خدا با تو

چه شب هایی که پرپر شد چه روزانی که شب کردم

نه عبرت را فراخواندم نه غفلت را ادب کردم

برات من شبی آمد که در آیینه لرزیدم

شب قدرم همان شب شد که در زلف تو تب کردم

شب تنهایی دل بود، چرخیدم، غزل گفتم

شب افتادن جان بود رقصیدم، طرب کردم

تمام من همین دل بود دل را خون دل دادم

تمام من همین جان بود جان را جان به لب کردم

دعایی بود و تحسینی، درودی بود و آمینی

اگر دستی بر آوردم، اگر چیزی طلب کردم

تو بودی هر چه اوتادم اگر از پیر دل کندم

تو بودی هر چه اسبابم اگر ترک سبب کردم

نظر برداشتن از خویش بود و خویش او بودن

اگر چیزی به چشم از علم انساب و نسب کردم

الهی عشق در من چلچراغی تازه روشن کن

ببخشا گر خطا رفتم، ببخشا گر غضب کردم

خانه ویران شده ام غُصه ی بابا سخت است

حرفِ دیگر بزن امشب غمِ فردا سخت است

دیدنِ رویِ تو و لَخته یِ خون ها سخت است

سوختم از نَفَسَت سوختن، اما سخت است

باز هم روضه نخوان روضه یِ زهرا سخت است

شعله هایِ نَفَسِ شعله وَرَت جمع نشد

زهرِ این تیغ چه کرده جگرت جمع نشد

لکه خون های رویِ بال و پَرَت جمع نشد

بسته ام روسری ام را به سَرَت جمع نشد

زخمِ پیشانیِ تو وقتِ تماشا سخت است

آه ای چشمِ به خون خسته تو بیدار بمان

حرفِ ناگفته بگو پیشِ پرستار بمان

پشتِ در بودم و گُفتی به علمدار بمان

گرچه بی دست، ولی آب نگهدار بمان

از سرِ رو به زمین خوردن سقا سخت است

شبِ آخر شده ای کوکبِ اِقبال مَرو

روضه ی باز مخوان این همه از حال مَرو

سَرِ آن پیکرِ اُفتاده ی پامال مَرو

جانِ بابا جگرم سوخت به گودال مَرو

بینِ گودال مَیا دیدنم آنجا سخت است

کاش میشُد که بگویی بدنش را نکشید

پنجه ها از همه سو پیرهنش را نکشید

تیر در کتف فرو کرده تنش را نکشید

نیزه ها شرم کنید و دهنش را نکشید

پیشِ مادر زدنِ سنگ به لب ها سخت است

منم و دیدنِ او لحظه ی اُفتادنِ او

منم و ضربه ی سرنیزه به روی تنِ او

وقتِ ضربه زدن و خَم شدنِ دشمن او

منم و کُندی خنجر به رویِ گردنِ او

زدن ضربه به سینه، ولی با پا سخت است

مطالب مشابه: عکس نوشته شب قدر / مجموعه عکس پروفایل مخصوص شب قدر

اشعار مذهبی و معنوی شب قدر

لیلة القدر است و من نامه سیاهم ربّنا

کن عنایت بار اِلها سائل این خانه را

این منم در میزنم بگشا در کاشانه را

خدای من….

آمدم پیش تو با فرط گناهم ربّنا

لیلة القدر است و من نامه سیاهم ربّنا

خدای من….

آمدم تا بگذری از جرم بی پایان من

حیّ من معبود من یکتای من یزدان من

خدای من….

نامه ی اعمال من با تباهی ها قرین

کن گذر از بنده ات حقّ امیرالمومنین

خدای من…

کن گذر از ما به حقّ ناله های حیدری

که نمی آید دگر سوز صدای حیدری

علی جانم…

مسجد کوفه بگو مولای مظلومان چه شد

حُجّت الَّه،جانِ احمد،ناطق قرآن چه شد

علی جانم….

مسجد کوفه بگو از فرق مجرح علی(ع)

پر زده از بام تن تا به خدا روح علی(ع)

علی جانم…

مطالب مشابه

دکمه بازگشت به بالا