شعر زمستان (اشعار عاشقانه، غمگین و زیبای زمستانی)
شعر زمستان را در سایت ادبی تک متن بخوانید. این اشعار زیبا با موضوعاتی مختلف و خاص به سراغ فصل زیبای زمستان رفته و هرکدام در سهم خویس زمستان را به تصویر کشیدهاند. پس اگر به دنبال چنین اشعاری هستید، با ما باشید.

اشعار زیبا درباره زمستان
می شد زمستان را
ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺷﺖ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺏ ﺭﻭﻡ
ﺗـﺎ ﺑﻬﺎﺭ
ﺯﯾﺒﺎﺗﺮ ﺍﺯ ﻋﺮﯾﺎﻧﯽ ﻫﻢ ﻫﺴﺖ
ﺑﮕﻮ ﺩﺭﺧﺘﺎﻥ ﻫﯿﭻ ﻧﭙﻮﺷﻨﺪ
ﻣﻦ ﺗﺎﺯﻩ ﺍﯾﻨﺠﺎ
ﺟﺎ ﺧﻮﺵ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ
سیما قربانی
برگ میرقصد و باد از غوغا
سر بی تابی باران دارد
باغ من خستگی طولانی
از تماشای زمستان دارد
عبدالجبار کاکایی
مطالب مشابه: متن شروع فصل زمستان دل انگیز (عکس و جملات قشنگ زمستانی)

آخر پاییز شد، جوجهشماری کنید
فصل زمستان رسید، فکر بخاری کنید
عمر گرانمایهتان میگذرد مثل باد
مزرع ناکشته را مزرعهداری کنید
نامهی اعمالتان درهم و برهم شده است
نامهی اعمال را بازنگاری کنید
فیالمثل امسال اگر موج جدیدی رسید،
اهل سیاست! کمی موجسواری کنید
تاجر اگر بودهاید، در نوسانات ارز
دخل دلاری کنید، خرج دلاری کنید
کاسب اگر بودهاید، با مدد سطل رنگ
بچهی گنجشک را بچه قناری کنید
زاهد اگر بودهاید از همه اعمال دین
گریه و زاری کنید، گریه و زاری کنید
الغرض ای مردمان، آخر پاییز شد
جوجه اگر نیست، باز تخمگذاری کنید
محمدکاظم کاظمی
عکس نوشته اشعار زمستانی
بهار
تابستان
پاییز به توان صد
زمستان
زمستان
زمستان
زمان بعد از تو
اینگونه می گذرد
معشوق من؛
حواست هست
یک تنه
تمام اصل هستی را
زیر سوال برده ای
هستی خانی
الا ای برف
چه می باری بر این دنیای ناپاکی
بر این دنیا که هر جایش رد پا از خبیثی است
مبار ای برف
تو روح آسمان همراه خود داری
تو پیوندی میان عشق و پروازی
تو را حیف است باریدن به ایوان سیاهیها
تو که فصل سپیدی را سرآغازی
مبار ای برف
و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد
و برف نا امیدی بر سرم یکریز می بارد
چگونه بگذرم از عشق ، از دلبستگی هایم
چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم
کاش می شد غم دلها را نگاشت
کاش می شد ماه را صفحهً دل کرد وز خوبی و بدی در آن نگاشت
کاش می شد اشکها را بوسید و گل یاد و بوئید
کاش می شد به قناری فهماند
که زمستان زیباست
یادش بخیر
اوج زمستون
کوچه های برفی
سردی زمین
حس سرمای عجیب انگشتهای پا
عجله برای رسیدن به خونه
ولی
گرمای خونه و مادری که بهار و زمستون نداشت
چه حسی بود در قلبم شبیه کوچه برفی
به راه کوچه ی برفی تو را از خود جدا کردم
نفهمیدم که می میرم نباشی مثل پروانه
تو را من در ته این کوچه ی برفی رها کردم
دنبال من می گردی و حاصل ندارد
موجی که عاشق می شود ساحل ندارد
باید ببندم کوله بار رفتنم را
مرغ مهاجر هیچ جا منزل ندارد
من عاشقی کردم تو اما سرد گفتی
از برف اگر آدم بسازی دل ندارد
مطالب مشابه: عکس نوشته های برف (30 عکس پروفایل و متن دلنشین زمستانی)

دیدی که چه بی رنگ و ریا بود زمستان
مظلوم ترین فصل خدا بود زمستان
دیدیم فقط سردی او را و ندیدیم
از هر چه دو رنگی است رها بود زمستان
بود هرچه فقط بود سپیدی و سپیدی
اسمی که به او بود سزا بود زمستان
گرمای هر آغوش تب عشق دم گرم
یکبار نگفتند چرا بود زمستان
بی معرفتی بود که هر بار ز ما دید
با این همه باز اهل وفا بود زمستان
غرق گل و بلبل شد اگر فصل بهاران
بوی گل یخ هم به هوا بود زمستان
با برف بپوشاند تن لخت درختان
لبریز و پر از شرم و حیا بود زمستان
در فصل خودش ، شهر خودش ، بود غریبه
مظلوم ترین فصل خدا بود زمستان
شعر زیبای زمستانی
زمستان آمد و من بی هوا چاییدیم
سرما که به عمر خود ندیدم ،دیدیم
یارانه وصول شد ولیکن امروز
یک قبض رسید و زیر آن زاییدیم
دستم به دامانت در این آغاز فصل سرد
آخر سکوت تو غزل را می کشد برگرد
آوار غم بر شانه های شهر را بنگر
شعری بخوان آرامشی پیدا کند این درد
کاش میشد بر جدایی خشم کرد
شاخه های نسترن را با تواضع پخش کرد
کاش میشد خانه ای از مهر ساخت
مهربانی را در آن سرمشق کرد
پیش رویم چهره تلخ زمستان جوانی
پشت سر، آشوب تابستان عشقی ناگهانی
سینه ام منزلگه اندوه و درد و بد گمانی،
کاش چون پاییز بودم
به گوش ام خش خش پاییز زرد است
دل ام میعادگاه زخم و درد است
نمی آید صدایی از در و دشت
هوا بس ناجوانمردانه سرد است
مطالب مشابه: تبریک تولد بابای بهمن ماهی / متن صمیمانه و عاشقانه برای پدر بهمنی
دستی که به انتظار دستانی بود
چشمی که نیازش لب خندانی بود
بیچاره ترین گدای این شهر منم
در پیرهنم عجب زمستانی بود
گل یخ زمستان تو هستم
اسیر ناز چشمان تو هستم
مرا پرپر مکن ای جانم ای دوست
که من مشتاق دیدار تو هستم
دعا میکنم غرق باران شوی
چو بوی خوش یاس و ریحان شوی
دعا میکنم در زمستان عشق
بهاری ترین فصل ایمان شوی
به که گویم که تو منزلگه چشمان منی
به که گویم که تو گرمای دستان منی
گرچه پاییز نشد همدم و همسایه ی من
به که گویم که تو باران زمستان منی
عشق یعنی آن نخستین حرفها
عشق یعنی در میان برفها
عشق یعنی یاد آن روز نخست
عشق یعنی هر چه در آن یاد توست

مثل یک پوپک سرمازده در بارش برف
سخت محتاج به گرمای پر و بال توام
تو اگر باز کنی پنجره ای سمت دلت
میتوان گفت که من چلچله لال توام
اشعار عاشقانه زمستان
برف آمد و پاییز فراموشت شد
آن گریه ی یک ریز فراموشت شد
انگار نه انگار که با هم بودیم
چه زود همه چیز فراموشت شد
مثل یک درنای زیبا تا افق پرواز کن ، نغمه ای دیگر
برای فصل سرما ساز کن ، زندگی تکرار زخم کهنه
دیروز نیست ، بالهای خسته ات را رو به فردا باز کن
زمستان بهانه است برف از آسمون خسته می شه
پاییز بهانه است برگ از درخت خسته می شه
اس ام اس بهانه است دلم برات تنگ می شه
برف بارید و خدا پاکی خود را به زمین هدیه کرد
زمین مغرور شد که سفید است، پاک است چون دل خدا
و خدا با آفتابی، اشتباه زمین را به وی گوشزد کرد
برف که حالا کم کم آب می شود ، سفید ، همرنگ آرزوهای تو بود
شعر نو زمستان
به شقایق سوگند که تو بر خواهی گشت ، من به این معجزه
ایمان دارم ، منتظر باید بود تا زمستان برود ، غنچه ها گل بکنند
سوزی که برف داره ، بارون نداره
معرفتی که تو داری ، هیچ کــس نداره
در این کویر برف
هیچ کاشفی با سورتمۀ احساس
به من دست نخواهد یافت . . .
بی تو سالهاست که هوای من
صد درجه زیر عشق است
یخ، آب می شود
در روح من، در اندیشه های من
بهار حضور توست
بودن توست
مارگوت بیکل
بدون چترو پرسه در خیابان
هوای ابری و من زیر باران
از آن روزی که رفتی شد بهارم
زمستان در زمستان در زمستان
تمام راه های نرفته
در من
به پاییز ختم می شوند
در تو
به زمستان …
کجای قصّه
بهار را گم کردیم ؟
که این همه
زرد و سردیم …!
مهتا پناه
زنانِ عاشق
پاییز را بهانه می کنند
مردانِ عاشق ، باران را.. آذر که می رسد
شهر به یک باره شاعر می شود
باران و پاییز و عاشقانه ها
دلت را گرم میکند
تا آخرِ زمستان
هر چند که یخ زده ست دستانم
هر چند که من خودِ زمستانم
چون آتشِ دوردستِ چوپانان
اندوهِ تو
روشن است
در جانم
عبدالحمید ضیایی

شعر زمستانی
زمستان
یک تو میخواهد
یک تو که دستانش را بشود
بی هیچ دلهرهای گرفت
یک تو که بشود
این خیابانهای یخ زده را
گرم قدم زد…
عادل دانتیسم
پیش ترها ، تنها اتفاق سرد سال
زمستان بود
اما اکنون
هم انسان ها سرد اند و هم دل های شان
جاهد ظریف اوغلو
زمستان خودش
به اندازه کافی
سرد هست
تو با رفتنت
سرد ترش نکن
محمد شیرین زاده
عاشق شدن در زمستان فکر چندان خوبی نیست
در این فصل علائم بیشتر و دردناکترند
روشنایی بینقص سرما لذت اندوهگین انتظار را تشدید میکند
لرزش از سرما تبوتاب و هیجان را چندبرابر میکند
کسی که اول فصل سرما عاشق میشود
باید خطر سه ماه لرزیدن را به جان بخرد
تابستان که رفتی
داغ بودم ؛ نفهمیدم
حالا که زمستان آمده
تازه می فهمم
چقدر سوز دارد
نداشتنت…
مینا آقازاده
از رفتن پاییز غصه نخور
زمستان برای ما دلتنگها
فصل زیباتری ست
باران نمی بارد
تا بوی هیچ خاطره ای بلند نشود
فرید صارمی
لباس های زمستانی
جیب های بزرگتری دارند
خیاط ها خوب میدانند
دو دست در یک جیب
آدم را بیشتر گرم میکند
آبا عابدین
در این بازی چهار نفره
چه کسی تقلب کرد
که برگی به زمستان نرسید
سینا بهمنش