شعر روضه ماه محرم؛ 50 اشعار شب عاشورا و شهادت مظلومانه امام حسین و یارانش
به مناسبت دهه اول ماه محرم، واقعه کربلا و شهادت سرور و سالار شهیدان امام حسین (ع) و یاران با وفای ایشان، در این بخش مجموعه شعر روضه ماه محرم با اشعار زیبای سوزناک و غم انگیز مخصوص مجالس روضه را ارائه کرده ایم.
اشعار سوزناک ماه محرم
من از آتش زدن بال و پرت میترسم
شب به پایان برسد از سحرت میترسماین جماعت همه در فکر عذابت هستند
آه از آتش روی جگرت میترسمغم چشمان تو با قبل تفاوت دارد
بی من زار نرو از سفرت میترسماصلا امشب چقدر توصیه داری آقا
دارم از اینهمه اما اگرت میترسمچشم من خورد به اکبر جگرم سوخت حسین
من ز پاشیدن جسم پسرت میترسمتیرهایی که سه شعبست مهیا کردند
از تهاجم سوی چشم قمرت میترسمرحم بر طفل صغیر تو ندارند اینها
خیلی از تیر و گلوی ثمرت میترسمزنده ای و بسوی خیمه ی تو می آیند
ته گودال ز چشمان ترت میترسمسید پوریا هاشمی
آن شب که بودی انتخاب ظلمت و نور
قومی در آغوش خدا، قومی ز حق دوریک سو صف حق، سوی دیگر بود باطل
قومی پی دلدار و قومی بنده ی دلآن سو خیامِ نار و این سو خیمه ی نور
آن سو سراسر دیو و دد، این سو همه حورخلقت میان این دو خیمه ایستادند
قومی به آن قومی به این سو رو نهادندای دوست خود را در کدامین خیمه دیدی
یار حسینی یا طرفدار یزیدی؟خود در چه قومی کرده ای احساس، خود را؟
بگشای چشم عبرت و بشناس خود راآن سو زحق دل ها جدا بود و جدا بود
این سو خدا بود و خدا بود و خدا بودآزاد مردان دور ثارالله بودند
از سرنوشت خویشتن آگاه بودندهمچون عروسان،مرگِ خون را طوق کردند
غسل شهادت در سرشک شوق کردندبنوشته بر رخسار خود با اشک دیده
تنها حیات ما جهاد است و عقیدهدر انتظار صبح فردا بی شکیبند
هر یک زهیرند و بُریرند و حبیبندعباس گوید: وقف خاک دوست، هستم
این دیده،این پیشانی،این سر،این دو دستم!من زاده ی آزاده ام البنینم
مشتاق شمشیر و عمودِ آهنینمفردا کنم دریای خون، دشت بلا را
چون روی خودگلگون کنم کرب وبلا رااکبر که از سر تا قدم پر از خدا بود
ممسوس در ذات خدا، از خود جدا بودپیش از شهادت حال با شمشیر می کرد
آیینه ی دل را نشان تیر می کرددریای خون آغوشِ مولا بود بر او
زیباتر از دامان لیلا بود بر اوقاسم عروس مرگ را در بر گرفته
گویی دوباره زندگی از سر گرفتهازبس که داردمرگِ خون را چون عسل،دوست
بر قامتِ رعنا زره پوشیده از پوستغلامرضا سازگار
امشب شب تجدید پیمان با حسین است
این آخرین شام امام عالمین استامشب حسین از کوفیان مهلت گرفته
از یک یکِ یاران خود بیعت گرفتهدلهای مشتاق شهادت بی قرارند
عشاق حق سر در گریبان ناله دارندهرکس که فردا با خدا دارد ملاقات
مشغول تسبیح است و قرآن و مناجاتدردانه جا بر زانوی بابا بگیرد
بارانِ اشک از گونه ی مولا بگیردگاهی ز صحرا خارها را می زداید
گاهی نظر بر زیور دختر نمایدزینب سرِ شب تا سحر در اضطراب است
هم فکر هجر یار، هم قحطی آب استصحبت سرِ بی سر شدن تنها نباشد
آه از دمی که معجر زنها نباشدامشب غم دل گفتن و پاسخ شنیدن
فردا اسیری رفتن و سیلی چشیدنوقتی سپاه و خیمه بی عباس گردند
آماج سیلی غنچه های یاس گردندامشب حسین تسکین دهد بر قلب خواهر
فردا میان قتلگه در خون شناورامشب حسین با خواهرش در سوز و آه است
فردا به زیر سم اسبان سپاه استمحمود ژولیده
شب است و خیمه ها از تاب رفته
به پشت ابرها مهتاب رفتهصدای پای عباس است این جا
که چشم کودکان در خواب رفته
در این سو آسمان مهتاب بار است
در آن سو آسمانی تار تار استدر این سو مادری بی تاب فرزند
در آن سو حرمله فکر شکار است
رباب است و دلی در خون تپیده
پر از دلشوره، از هستی بریدهچرا می بوسد امشب حلق اصغر
بمیرم باز هم کابوس دیده
خدا در دست سقا نهر داده
به چشمش جمع ناز و قهر دادهبیاد چشم هایش حرمله باز
تمام تیرها را زهر داده
شب است و گفت کم کم خواهرش را
وصّیت های زهرا مادرش راز طرز خنده های شمر، پیداست
که امشب تیز کرده خنجرش را
من و راهی که پر سوز و گدازه
تو و غم های تشییع جنازهخدایا می زنند انگار آن سو
همه بر پای مرکب نعل تازه
ببین آتش زدی خاکسترت را
تماشا کن نگاه آخرت رامرا کشتی بیا امشب برون آر
تو از انگشت خود انگشترت راعلی کبیری
بیا که گریه کنم لحظه های آخر را
بخوان ز چشم ترم حال و روز خواهر رادلم قرار ندارد بیا که تا دم صبح
بنالم از سر شب روضه های مادر راپرید خواب رباب از خیال حرمله باز
گرفته است به چادر گلوی اصغر راخدا کند که بمیرم در این شب و فردا
که روی نیزه نبینم سر برادر راخدا کند که نبیند دو چشم مبهوتم
به زیر بوسه ی نیزه تن مطهر راخدا کند که نبینم به روی طشت طلا
جسارت نوک چوب و لبان پرپر راخدا کند که نبینم به زیر آتش و دود
به دست قاتل تو پاره های معجر راحسن لطفی
شعر روضه ماه محرم غمگین
اینک حسین است و شب راز و نیازش
روح تمام انبیاء محو نمازشآوای قرآنش ز قرآن می بَرد دل
بگذشته از جان و زجانان می برد دلبی واسطه جایش در آغوش خدا بود
تنها نه از خلقت که از خود هم جدا بودمی گفت:یارب! این من و این بود و هستم
بود و نبودم را گرفتم روی دستمدر عالم زر با تو بوده این قرارم
اینک تو هر چه دوست داری،دوست دارمز آن سرفرازم که سرم را دوست داری
گل زخم های پیکرم را دوست داریصد لاله ی پرپر نثارت کردم ای دوست
خون علی اصغر نثارت کردم ای دوستایثار جان و سر مبارک باد بر من
داغ علی اکبر مبارک باد بر منفریاد یارانم به از آوای بلبل
سم ستوران خوب تر از شاخه ی گلسوز عطش از سردی دریاست بهتر
سنگ جبین از لاله ی حمراست بهتربوسم به زخم سینه نوک تیرها را
شویم به خوناب جگر، شمشیرها رازخم زبان ها مرهم زخمند بر من
این زخم تیغ دوست، این دشنام دشمنگودال خون بر من گلستان بهشت است
نام بهشت اینجا که جای توست،زشت استبگذار خون جوشد ز رگ های گلویم
بگذار زیر تیغ هم ذکر تو گویمبگذار طفلم دامنش آتش بگیرد
از ترس دشمن در دل صحرا بمیردبگذار تا مهمان شود سر در تنورم
بگذار از مطبخ رود تا عرش، نورمچوب جفا و لب چه شیرین است با تو
زخم سر زینب چه شیرین است با توروز ازل گفتم بلا را دوست دارم
تا صبح محشر کربلا را دوست دارمغلامرضا سازگار
امشب است آن شب که بر پا شور محشر می شود
خون دل جاری ز چشم خلق یکسر می شودامشب است آن شب که فردا از جفای ظالمان
زینب بی خانمان بی یارو یاور می شودامشب است آن شب که فردا دختر شیر خدا
از جفای شمر کافر بی برادر می شودامشب است آن شب که فردا از پی یک قطره آب
قطع از تن دست عباس دلاور می شودامشب است آن شب که فردا بر سر دوش پدر
چاک از تیر ستم حلقوم اضغر می شودامشب است آن شب که فردا شاه مظلومان حسین
سر جدا از خنجر شمر ستمگر می شودامشب است آن شب که فردا جسم فرزند رسول
چاک چاک از نیزه و شمشیر و خنجر می شودامشب است آن شب که فردا در بهشت جاودان
همدم آه و فغان زهرای اطهر می شودامشب است آن شب که فردا زیر تیغ ساربان
شاه مظلومان جدا دستش ز پیکر می شودامشب است آن شب که فردا ذاکر شوریده حال
از غم شاه شهیدان خاک بر سر می شود
شب است و بوی جدایی ز کربلا آید
صدای ناله ی زینب ز نینوا آیدصدای خواندن قرآن ز حنجر اکبر
برای دفعه ی آخر چه با صفا آیدهنوز ماه مدینه محافظ حرم است
کنار خیمه طفلان صدای پا آیدنشسته بانوی مظلومه با برادر خود
سخن ز غربت و هجران در آن سرا آیدهر آنچه داشت هراسش همیشه، خواهد دید
امان زلحظه ی فردا که پر بلا آیددوباره پهلوی بشکسته را عیان بیند
که روی خاک به صورت غم آشنا آیدهنور یار نرفته، چنین پریشان است
چه می کند که سر او به نیزه ها آید
اشعار غمگین شب عاشورا
کار عطش در خیمه ها بالا گرفته
هر تشنه ای در گوشه ای احیا گرفتهامشب تمام قلبها را غم گرفته
چون دختر شیر خدا ماتم گرفتهامشب سزد گر جان عالم بر لب آید
چون یک جهان ماتم سراغ زینب آیدیکسو دو چشم خواهری بر شش برادر
یکسو دو چشم شش برادر محو خواهریک شمع و شش پروانه دیدن دارد امشب
هر جمله ای آنجا شنیدن دارد امشبحرف از سنان و از خدنگ و تیر آنجاست
حرف از گلوی پاره و شمشیر آنجاستحرف از تن بی دست و چشم تیر خورده
حرف از تن صد پاره ی شمشیر خوردهحرف از گلوی تشنه و صد پاره آنجاست
حرف از به غارت بردن گهواره آنجاستحرف از سر ببریده و روی سنان است
حرف از غل و زنجیر و پای کودکان است
مطلب مشابه: متن نوحه ماه محرم ( 30 متن نوحه و مداحی سوزناک محرمی جدید )
حسین امشب شکوه لافتی را
به سیمای علی اکبر بیندبه وقت راه رفتن در قفایش
خرامان رفتن مادر ببیندولی افسوس فردا تشنه باید
که داغ شبه پیغمبر ببیندچه حالی می شود در خون دوباره
اگر پیشانی حیدر ببیندمیان خیمه ای زینب به حسرت
حسینش را ز پا تا سر ببیندبه سیمای پر از نور برادر
جمال حضرت داور ببیندقد و بالای او را در تهجد
برای دفعه آخر ببیندکه فردا هست و بود خویش یکسر
به زیر نیزه و خنجر ببیندخدایا از برادر با چه حالی
به خاک وخون تن بی سر ببیندرباب امشب خدایا با چه حالی
به سینه طفل مه منظر ببیندکه فردا پشت خیمه وای بر دل
گلوی پاره ی اصغر ببیندنشسته نجمه در تنهایی خویش
گل خود را به چشم تر ببیندکه فردا ظهر زیر سم مرکب
گل لب تشنه اش پرپر ببیندسکینه منتظر تا پاسبان
حریم آل پیغمبر ببیندبرون آورده سر از خیمه گاهی
عموی خویش را بهتر ببیندگرفته رو، لب خشکیده اش را
مبادا ساقی لشکر ببیندولی من ترس آن دارم که فردا
بریده دست آب آور ببیندحسین امشب ز رخسار رقیه
تمام رأفت مادر ببیندروی زانو برای آخرین بار
نوازش کردن دختر ببیندحسین امشب خدایا بادل سیر
عزیز خویش در معجر ببیندخدایا کی تواند؟ باغبانی
که باغ خویش در آذر ببیندچگونه می تواند یاس خود را
ز سیلی رنگ نیلوفر ببیندپدر کی می تواند از سر نی
زمین افتادن دختر ببیند
اشعار روضه شهادت امام حسین و حضرت عباس
امشب حسین دارد وداع، با اهل بیت مصطفی
فردا میان قتلگه گردد سرش از تن جداامشب حسین بن علی با حق کند راز و نیاز
فردا زخون خود وضو، می گیرد از بهر نمازامشب نگهبان حرم سقای طفلان میشود
فردا کنار علقمه، لب تشنه قربان میشودامشب بُود اندر جنان زهرا عزادار حسین
فردا کنار قتلگه آید به دیدار حسینامشب زخیمه از حسین، آوای قرآن می رسد
فریاد هل من ناصرش، فردا زمیدان می رسد
شیعیان فردا حسین بی یار و یاور میشود
خونجگر زینب ز داغ شش برادر میشوداز برای جرعه آبی به شط خون جدا
از بدن دست ابوالفضل دلاور میشودبر سر دست حسین از تیر ظلم حرمله
پاره حلق نازک ششماهه اصغر میشودحضرت نجمه نمیداند که فردا قاسمش
از جفای کوفیان صدپاره پیکر میشودشش برادر باشد این شب زینب و کلثوم را
پیکر هر یک به خون فردا شناور میشودشمر ملعون از جفا سازد جدا رأس حسین
نوحه گر زین ماجرا زهرای اطهر میشودپیکر فرزند پیغمبر فتَد در آفتاب
سایبانش نیزه و شمشیر و خنجر می شودخیمه ی آل علی در موج آتش شعله ور
از جفای ابن سعد شوم کافر می شودمی شود آل علی فردا اسیر و دستگیر
بسته بر زنجیر کین سجاد مضطر می شودفراهی کاشانی
امشب است آن شب،که بر پا شور محشر می شود
زبنب غم دیده، فردا بی برادر می شودامشب است آن شب که فردا در یم امواج خون
غرق توفان، کشتی آل پیمبر می شودامشب است آن شب، که فردا در زمین کربلا
حجت کبرای حق، بی یارو یاور می شودامشب است آن شب که فردا زیر سّم اسب ها
قاسم نسرین بدن، چون لاله پرپر می شودامشب است آن شب، که فردا در جوار قرب حق
مبتلا لیلا به داغ مرگ اکبر می شودامشب است آن شب، که فردا در کنار علقمه
جسم سقای حرم در خون شناور می شودامشب است آن شب که فردا از پی یک جرعه آب
چاک از تیر سه شعبه حلق اصغر می شودامشب است آن شب که فردا پیکر سلطان عشق
چاک چاک از نیزه و شمشیر و خنجر می شودامشب است آن شب که فردا از یتیمان حسین
بانگ واویلا به پا تا عرش داور می شودامشب است آن شب که فردا دختر میر عرب
بر اسیری ره سپر با قوم کافر می شودامشب است آن شب که هر چشمی بگرید بر حسین
خرم و شاداب «شرمی» روز محشر می شودشرمی کاشانی
امشب عزیز فاطمه مهمان خواهر می شود
فردا میان قتلگه در خون شناور می شودامشب درون خیمه گه دارد هزاران گفتگو
فردا در این صحرا سرش دلدار خنجر می شودامشب به سقا بس سخن گوید ز سوز تشنگی
فردا تمام باغ او لب تشنه پرپر می شودامشب چو شمعی پر شرر تا صبح می سوزد ولی
فردا ز جور کوفیان بی عون جعفر می شودامشب همه پروانه ها دور و برش پر می زنند
فردا فدای راه حق بی شیر اصغر می شودامشب یتیم مجتبی بنهاده سر دوش عمو
فردا ز سم اسبها صد پاره پیکر می شودامشب تمام دیده ها رو جانب لیلا بود
زیرا که چون فردا شود مجنون اکبر می شودامشب مناجات حسین تا عرش اعلا می رود
فردا سرش از تن جدا مهمان مادر می شودامشب کند زینب دعا هرگز نگردد صبحدم
فردا ز جور خصم دون بی یار و یاور می شودامشب ز راز دشت خون زینب حکایت می کند
فردا کنار علقمه او بی برادر می شودامشب برای روز نو در کف نمانده چاره اش
فردا سر جانان جدا از تیغ و خنجر می شودحبیب الله موحد
شبِ آخر بگذار این پَر من باز شود
بیشتر رویِ تو چشم تر من باز شودحرفِ هجران مزن این قدر مراعاتم کن
دست بردار، دلِ مضطر من باز شودجان زینب برو از کرب و بلا زود برو
مگذاری گره ی معجر من باز شودآه! راضی نشو بنشینم و گیسو بکشم
آه! راضی نشو موی سر من باز شودپای دشمن به روی پیکر تو باز شود
روی دشمن به روی معجر من باز شودجانِ من حرز بینداز به گردن مگذار
جای این بوسه ی پیغمبر من باز شودجان زینب برو مگذار غروب فردا
سمت گودال رهِ مادر من باز شودحیف ازین زیر گلو نیست خرابش بکنند؟!
پس اجازه بده تا حنجر من باز شودلااقل قول بده زود خودت جان بدهی
بلکه راهِ نفس آخر من باز شودعلی اکبر لطیفیان
از خون زمین دریا شود امشب اگر فردا شود
محشر همی برپا شود امشب اگر فردا شودزانجم فلک لشکر کشد وز ماه نو خنجر کشد
دامن به خون اندر کشد امشب اگر فردا شودخون از دم خنجر رود از تن به نیزه سر رود
دامن به خون اندر کشد امشب اگر فردا شوددامن فلک پرخون کند خون عرصه را گلگون کند
دل دیده را جیحون کند امشب اگر فردا شوداز پشت زین، سلطان دین غلتد چو ماهی بر زمین
بُرَّد سرش شمر لعین امشب اگر فردا شوداز جور چرخ واژگون از ذوالجناح غرقه خون
زین میشود در برنگون امشب اگر فردا شودتن جمله بیسر میشود سر بر سنان بر میشود
آشوب محشر میشود امشب اگر فردا شودعباس از توسن فتد دستش جدا از تن فتد
چون گل در این گلشن فتد امشب اگر فردا شوداز ضرب تیر و تیغ کین اکبر فتد از پشت زین
صد پاره چون گل بر زمین امشب اگر فردا شودآتش زند بر خیمه ها شمر لعین بیحیا
سیلی زند بر طفلها امشب اگر فردا شوددیوان فدایی ص ۳۴
اشعار محمل
اشعار شب عاشوراامشب سپاه حق و باطل صف کشیدند
یک دسته حق، یک دسته باطل برگزیدنددر انتظار صبح فردا می خروشند
یک دسته جان، یک دسته جانان می فروشندیک دسته راه نار را در پیش دارند
یک دسته عشق یار را با خویش دارندامشب حسینیون نمی گنجند در پوست
فردا بود معراجشان از دوست تا دوستامشب بلا جویان عاشق در نمازند
فردا به نوک نیزه سرها سر فرازندامشب دهد آل علی را پاس، عباس
فردا کنند اهل حرم عباس، عباسامشب عدو دارد هراس از خشم عباس
فردا به میدان خون رود از چشم عباسامشب شود از شرمِ سقا آب، دریا
فردا شود از اشک او سیراب، دریاامشب شود وقف ولایت هستِ عباس
فردا جدا گردد ز پیکر دست عباسامشب به جای آب، سقا اشک دارد
فردا نه دست و نه عَلَم نه مشک داردامشب شب است و نغمه ی قرآن اکبر
فردا عطش بازی کند با جان اکبرامشب علی دور پدر گردد هماره
فردا بود زخمش به پیکر بی شمارهامشب فلک بازی کند با جان لیلا
فردا شود نقش زمین قرآن لیلاامشب علی اصغر کند شب زنده داری
فردا شود خونش ز حلق تشنه جاریامشب سکینه چون کبوتر می زند بال
فردا زیارت نامه می خواند به گودالامشب شب است و زینب و اشک شبانه
فردا بگیرد اجر خود از تازیانهامشب چو گل زینب گریبان را دریده
فردا شود زوارِ رگ های بریدهامشب سرشک از چشم پیغمبر روان است
فردا سر فرزند زهرا بر سنان استامشب حسین است و شب و چشم تر او
فردا زند فواره خون از حنجر اوای کاش امشب آسمان از ره بماند
مه جای نور از دیده با ما خون فشاندای کاش خورشید از افق بیرون نیاید
تا جانب گودال شمر دون نیایدای کاش عمر آسمان پایان پذیرد
تا خیمه های فاطمه آتش نگیردای اسب ها خون جای اشک از دیده بارید
فردا مبادا روی قرآن پا گذاریدای سنگ دشمن نشکنی آیینه اش را
ای نیزه نشکافی به مقتل سینه اش راای اشک امشب مونس چشم ترش باش
ای فاطمه فردا تو بالای سرش باشای جان عالم بال زن از تن برون شو
ای چشم “میثم” گریه کن دریای خون شو
مطلب مشابه: اشعار ماه محرم سوزناک (40 متن و شعر غمگین ماه محرم)
پاسبان خیمه ی ناموس دین
کیست امشب جز یل ام البنینهم علمدار سپاه عشق و اوست
هم امید خیمه گاه عشق اوستخیمه خیمه عرق عطر یاس و سیب
خواهریذکر لبش امن یجیبدر دل زینب فغان و زمزمه است
آخر کار حسین فاطمه استام کلثوم و سکینه خون جگر
این شده محو برادر آن پدردختری مست گل روی حسین
خواب رفته روی زانوی حسینخواهر معصومه ای مضطر شده
محو قد و قامت اکبر شدهمادری در گوشه ی زانو بغل
از پسر بشنیده احلی من عسلبوسه می گیرد زرویش ای دریغ
می زند شانه به رویش ای دریغخیمه بی آب و لالایی خواب
اصغر بی شیر و آغوش ربابخنده ی تلخی به رویش می زند
بوسه بر زیر گلویش می زند
از این کویر چرا عطر سیب می آید؟
نسیم رایحه ای دل فریب می آید؟صدای نیزه و شمشیر اگر اجازه دهد
صدای ناله ی مردی غریب می آیدگمان کنم که مسیح است داخل گودال
صدای میخ زدن بر صلیب می آیددرست پشت سر رد خون یک دشنه
زنی خمیده به این سوی شیب می آیدخبر دهید به زینب-که چشم تان روشن
جناب حضرت شیب الخضیب می آید
شب است و بوی جدایی ز کربلا آید
صدای ناله زینب ز نینوا آیدصدای خواندن قرآن ز حنجر اکبر
برای دفعه آخر چه با صفا آیدهنوز ماه مدینه محافظ حرم است
کنار خیمه طفلان صدای پا آیدنشسته بانوی مظلومه با برادر خود
سخن ز غربت و هجران در آن سرا آیدهر آنچه دشت هراسش همیشه، خواهد دید
امان زلحظه فرداکه پر بلا آیددوباره پهلوی بشکسته را عیان بیند
که روی خاک به صورت غم آشنا آیدهنور یار نرفته، چنین پریشان است
چه می کند که سر او به نیزه ها آیدجواد حیدری
هر که سرباز خدا نیست نماند، برود
وان که پابند وفا نیست نماند، برودمى کشد پرده تاریک شبانگاه به دشت
هر که را شرم و حیا نیست نماند، برودرود آهسته چنان موج سیاهى در شب
هر که را ترس خدا نیست نماند، بروددجله آغشته به خوناب پریشانى ماست
هر که آشفته ما نیست نماند، برودتشنه دشت بلا هیچ نمى جوید آب
آن که سیراب بلا نیست نماند، برودرشته نازک پنهان تعلّق دارد
آن که آزاد و رها نیست نماند، برودهر که آیینه خود را به تماشا نشکست
محرم اهل ولا نیست نماند، برودبر سر تربت ما لاله شفا مى گیرد
هر که در فکر شفا نیست نماند، برودآخرین سجده عشق است به محراب نیاز
هر که هم بال دعا نیست نماند، برودحبیب چایچیان (حسان)
بگذار تا بمیرم و تنها نبینمت
تنها به روی سینه صحرا نبینمتامشب بیا که بوسه زنم بر گلوی تو
شاید بمیرم از غم و فردا نبینمتمی ترسم از نگاه به گودال آن طرف
دارم دعا به زیر لب آنجا نبینمتغم نیست گرچه بر بدنم کعب نی خورد
من نذر کرده ام که به نیها نبینمتامشب برای من تو دعا کن که شام بعد
بی سر به روی دامن زهرا نبینمتحسن لطفی
منای عشق را حال و هوای دیگر است امشب
شب عاشورا یا غوغای روز محشر است امشبکنار یکدگر جمعند هفتادو دو قربانی
سخن از بذل جان و صحبت از ترک سر است امشببرادر را مباد از خواب بیدارش کنی زینب
که او را سر به روی دامن پیغمبر است امشبزجا خیز و سپند دل به مجمر دود کن لیلا
که بر پا صوت قرآن علیِّ اکبر است امشبزنان هاشمی آن سو روید از دور گهواره
شب شب زنده دارّی علّی اصغر است امشبگمانم بوی عطر فاطمه پیچیده در صحرا
که زینب تا سحر در ذکر مادر مادر است امشبغزالان حریم آل طاها، العطش کمتر
خدا داند که سقّا از شما تشنه تر است امشباذان گوئید بر گلدسته های عشق ای یاران
که قاسم را سحرگاه نماز آخر است امشبحرم چون لاله ی آتش زده از سوز بی آبی
سکینه از عطش چون مرغ بی بال و پر است امشببیا ام البنین حال بنینت را تماشا کن
که هر یک را به سر شور و هوای دیگر است امشبعبادالله را دعوت به آه و ناله کن (میثم)
که عبدالله را شور شهادت بر سر است امشبغلام رضا سازگار
خدا کند نرود امشب و سحر نشود
که روز ما زشب تار تیره تر نشودچه فتنه ها که به دنبال این سحر نبود
خدا کند نرود امشب و سحر نشودخدا کند که بــه حشر انتها شود امشب
که حشر واقعه کربلا دگر نشودشب اسارت پرده نشین خاص خداست
چه می شود که اگر صبح پرده در نشودشب شهادت نوباوگان فاطمه است
خدا کند که سحر گاه جلوه گر نشودخدا کند نرود امشب و نیاید صبح
که داغ زینب مظلومه تازه تر نشودخدا کند نشود صبح باز تا زینب
زداغ مرگ دو فرزند خون جگر نشودخدا کند نشود صبح این شب عاشور
که یادگار حسن را کفن ببر نشودخدا کند نشود صبح تا گلوی علی
نشان تیر دستم در کف پدر نشودخدا کندکه فتد تیر حرمله از کار
ویا هرانچه زند تیر کارگر نشودشب وداع علی اکبر است با لیلی
وداع مادر و فرزند مختصر نشودگمان به مردن لیلی بود زداغ علی
خدا کند که زداغ پسر خبر نشودخدا کند نشود صبح تا به دشت بلا
به خاک و خون تن عباس غوطه ور نشودسر حسین ز پیکر جدا شود فردا
خوش است ظلمت امشب بگو بسر نشودخدا کند ندمد صبح تا که فردا شب
خیام ال علی طعمه شرر نشودولی اگر نبود آب خون این شهدا
نهال دین خداوند بارور نشودقیام حق به قیام حسین پیوند است
قیام حق نشود این قیام اگر نشودفراق کربلامی کشد مؤید را
مگر جوار پدر قسمت پسر نشودسید رضامؤید
امشب شهادت نامه ی عشاق، امضا میشود
فردا ز خون عاشقان، این دشت دریا میشودامشب کنار یکدگر،بنشسته آل مصطفی
فردا پریشان جمعشان، چون قلب زهرا میشودامشب بود برپا اگر، این خیمه ی ثاراللهی
فردا به دست دشمنان، برکنده از جا میشودامشب صدای خواندن قرآن به گوش آید ولی
فردا صدای الامان، زین دشت بر پا میشودامشب کنار مادرش، لب تشنه اصغر خفته است
فردا خدایا بسترش، آغوش صحرا میشودامشب که جمع کودکان، در خواب ناز آسوده اند
فردا به زیر خارها، گمگشته پیدا میشودامشب رقیه حلقه ء زرین اگر دارد به گوش
فردا دریغ این گوشوار از گوش او وا میشودامشب به خیل تشنگان، عباس باشد پاسبان
فردا کنار علقمه، بی دست سقّا میشودامشب که قاسم، زینت گلزار آل مصطفاست
فردا ز مرکب، سرنگون، این سرو رعنا میشودامشب گرفته در میان، اصحاب، ثارالله را
فردا عزیز فاطمه، بی یار و تنها میشودامشب به دست شاه دشت،باشد سلیمانی نگین
فردا به دست ساربان، این حلقه یغما میشودامشب سر سِرّ خدا بر دامن زینب بود
فردا انیس خولی و دیر نصاری میشودترسم زمین وآسمان، زیر و زبر گردد “حسان”
فردا اسارت نامه ی زینب چو اجرا میشودحسان چایچیان
مطلب مشابه: شعر کودکانه ماه محرم (20 اشعار محرمی کودکانه کربلا و امام حسین)