شعر روضه ماه محرم؛ 50 اشعار شب عاشورا و شهادت مظلومانه امام حسین و یارانش

شعر روضه ماه محرم؛ 50 اشعار شب عاشورا و شهادت مظلومانه امام حسین و یارانش

به مناسبت دهه اول ماه محرم، واقعه کربلا و شهادت سرور و سالار شهیدان امام حسین (ع) و یاران با وفای ایشان، در این بخش مجموعه شعر روضه ماه محرم با اشعار زیبای سوزناک و غم انگیز مخصوص مجالس روضه را ارائه کرده ایم.

اشعار سوزناک ماه محرم

من از آتش زدن بال و پرت میترسم
شب به پایان برسد از سحرت میترسم

این جماعت همه در فکر عذابت هستند
آه از آتش روی جگرت میترسم

غم چشمان تو با قبل تفاوت دارد
بی من زار نرو از سفرت میترسم

اصلا امشب چقدر توصیه داری آقا
دارم از اینهمه اما اگرت میترسم

چشم من خورد به اکبر جگرم سوخت حسین
من ز پاشیدن جسم پسرت میترسم

تیرهایی که سه شعبست مهیا کردند
از تهاجم سوی چشم قمرت میترسم

رحم بر طفل صغیر تو ندارند اینها
خیلی از تیر و گلوی ثمرت میترسم

زنده ای و بسوی خیمه ی تو می آیند
ته گودال ز چشمان ترت میترسم

سید پوریا هاشمی

آن شب که بودی انتخاب ظلمت و نور
قومی در آغوش خدا، قومی ز حق دور

یک سو صف حق، سوی دیگر بود باطل
قومی پی دلدار و قومی بنده ی دل

آن سو خیامِ نار و این سو خیمه ی نور
آن سو سراسر دیو و دد، این سو همه حور

خلقت میان این دو خیمه ایستادند
قومی به آن قومی به این سو رو نهادند

ای دوست خود را در کدامین خیمه دیدی
یار حسینی یا طرفدار یزیدی؟

خود در چه قومی کرده ای احساس، خود را؟
بگشای چشم عبرت و بشناس خود را

آن سو زحق دل ها جدا بود و جدا بود
این سو خدا بود و خدا بود و خدا بود

آزاد مردان دور ثارالله بودند
از سرنوشت خویشتن آگاه بودند

همچون عروسان،مرگِ خون را طوق کردند
غسل شهادت در سرشک شوق کردند

بنوشته بر رخسار خود با اشک دیده
تنها حیات ما جهاد است و عقیده

در انتظار صبح فردا بی شکیبند
هر یک زهیرند و بُریرند و حبیبند

عباس گوید: وقف خاک دوست، هستم
این دیده،این پیشانی،این سر،این دو دستم!

من زاده ی آزاده ام البنینم
مشتاق شمشیر و عمودِ آهنینم

فردا کنم دریای خون، دشت بلا را
چون روی خودگلگون کنم کرب وبلا را

اکبر که از سر تا قدم پر از خدا بود
ممسوس در ذات خدا، از خود جدا بود

پیش از شهادت حال با شمشیر می کرد
آیینه ی دل را نشان تیر می کرد

دریای خون آغوشِ مولا بود بر او
زیباتر از دامان لیلا بود بر او

قاسم عروس مرگ را در بر گرفته
گویی دوباره زندگی از سر گرفته

ازبس که داردمرگِ خون را چون عسل،دوست
بر قامتِ رعنا زره پوشیده از پوست

غلامرضا سازگار

شعر روضه ماه محرم؛ 50 اشعار شب عاشورا و شهادت مظلومانه امام حسین و یارانش

امشب شب تجدید پیمان با حسین است
این آخرین شام امام عالمین است

امشب حسین از کوفیان مهلت گرفته
از یک یکِ یاران خود بیعت گرفته

دلهای مشتاق شهادت بی قرارند
عشاق حق سر در گریبان ناله دارند

هرکس که فردا با خدا دارد ملاقات
مشغول تسبیح است و قرآن و مناجات

دردانه جا بر زانوی بابا بگیرد
بارانِ اشک از گونه ی مولا بگیرد

گاهی ز صحرا خارها را می زداید
گاهی نظر بر زیور دختر نماید

زینب سرِ شب تا سحر در اضطراب است
هم فکر هجر یار، هم قحطی آب است

صحبت سرِ بی سر شدن تنها نباشد
آه از دمی که معجر زنها نباشد

امشب غم دل گفتن و پاسخ شنیدن
فردا اسیری رفتن و سیلی چشیدن

وقتی سپاه و خیمه بی عباس گردند
آماج سیلی غنچه های یاس گردند

امشب حسین تسکین دهد بر قلب خواهر
فردا میان قتلگه در خون شناور

امشب حسین با خواهرش در سوز و آه است
فردا به زیر سم اسبان سپاه است

محمود ژولیده

شب است و خیمه ها از تاب رفته
به پشت ابرها مهتاب رفته

صدای پای عباس است این جا

که چشم کودکان در خواب رفته

در این سو آسمان مهتاب بار است
در آن سو آسمانی تار تار است

در این سو مادری بی تاب فرزند

در آن سو حرمله فکر شکار است

رباب است و دلی در خون تپیده
پر از دلشوره، از هستی بریده

چرا می بوسد امشب حلق اصغر

بمیرم باز هم کابوس دیده

خدا در دست سقا نهر داده
به چشمش جمع ناز و قهر داده

بیاد چشم هایش حرمله باز

تمام تیرها را زهر داده

شب است و گفت کم کم خواهرش را
وصّیت های زهرا مادرش را

ز طرز خنده های شمر، پیداست

که امشب تیز کرده خنجرش را

من و راهی که پر سوز و گدازه
تو و غم های تشییع جنازه

خدایا می زنند انگار آن سو

همه بر پای مرکب نعل تازه

ببین آتش زدی خاکسترت را
تماشا کن نگاه آخرت را

مرا کشتی بیا امشب برون آر
تو از انگشت خود انگشترت را

علی کبیری

شعر روضه ماه محرم؛ 50 اشعار شب عاشورا و شهادت مظلومانه امام حسین و یارانش

بیا که گریه کنم لحظه های آخر را
بخوان ز چشم ترم حال و روز خواهر را

دلم قرار ندارد بیا که تا دم صبح
بنالم از سر شب روضه های مادر را

پرید خواب رباب از خیال حرمله باز
گرفته است به چادر گلوی اصغر را

خدا کند که بمیرم در این شب و فردا
که روی نیزه نبینم سر برادر را

خدا کند که نبیند دو چشم مبهوتم
به زیر بوسه ی نیزه تن مطهر را

خدا کند که نبینم به روی طشت طلا
جسارت نوک چوب و لبان پرپر را

خدا کند که نبینم به زیر آتش و دود
به دست قاتل تو پاره های معجر را

حسن لطفی

شعر روضه ماه محرم غمگین

اینک حسین است و شب راز و نیازش
روح تمام انبیاء محو نمازش

آوای قرآنش ز قرآن می بَرد دل
بگذشته از جان و زجانان می برد دل

بی واسطه جایش در آغوش خدا بود
تنها نه از خلقت که از خود هم جدا بود

می گفت:یارب! این من و این بود و هستم
بود و نبودم را گرفتم روی دستم

در عالم زر با تو بوده این قرارم
اینک تو هر چه دوست داری،دوست دارم

ز آن سرفرازم که سرم را دوست داری
گل زخم های پیکرم را دوست داری

صد لاله ی پرپر نثارت کردم ای دوست
خون علی اصغر نثارت کردم ای دوست

ایثار جان و سر مبارک باد بر من
داغ علی اکبر مبارک باد بر من

فریاد یارانم به از آوای بلبل
سم ستوران خوب تر از شاخه ی گل

سوز عطش از سردی دریاست بهتر
سنگ جبین از لاله ی حمراست بهتر

بوسم به زخم سینه نوک تیرها را
شویم به خوناب جگر، شمشیرها را

زخم زبان ها مرهم زخمند بر من
این زخم تیغ دوست، این دشنام دشمن

گودال خون بر من گلستان بهشت است
نام بهشت اینجا که جای توست،زشت است

بگذار خون جوشد ز رگ های گلویم
بگذار زیر تیغ هم ذکر تو گویم

بگذار طفلم دامنش آتش بگیرد
از ترس دشمن در دل صحرا بمیرد

بگذار تا مهمان شود سر در تنورم
بگذار از مطبخ رود تا عرش، نورم

چوب جفا و لب چه شیرین است با تو
زخم سر زینب چه شیرین است با تو

روز ازل گفتم بلا را دوست دارم
تا صبح محشر کربلا را دوست دارم

غلامرضا سازگار

شعر روضه ماه محرم؛ 50 اشعار شب عاشورا و شهادت مظلومانه امام حسین و یارانش

امشب است آن شب که بر پا شور محشر می شود
خون دل جاری ز چشم خلق یکسر می شود

امشب است آن شب که فردا از جفای ظالمان
زینب بی خانمان بی یارو یاور می شود

امشب است آن شب که فردا دختر شیر خدا
از جفای شمر کافر بی برادر می شود

امشب است آن شب که فردا از پی یک قطره آب
قطع از تن دست عباس دلاور می شود

امشب است آن شب که فردا بر سر دوش پدر
چاک از تیر ستم حلقوم اضغر می شود

امشب است آن شب که فردا شاه مظلومان حسین
سر جدا از خنجر شمر ستمگر می شود

امشب است آن شب که فردا جسم فرزند رسول
چاک چاک از نیزه و شمشیر و خنجر می شود

امشب است آن شب که فردا در بهشت جاودان
همدم آه و فغان زهرای اطهر می شود

امشب است آن شب که فردا زیر تیغ ساربان
شاه مظلومان جدا دستش ز پیکر می شود

امشب است آن شب که فردا ذاکر شوریده حال
از غم شاه شهیدان خاک بر سر می شود

شب است و بوی جدایی ز کربلا آید
‏صدای ناله ی زینب ز نینوا آید

صدای خواندن قرآن ز حنجر اکبر
‏برای دفعه ی آخر چه با صفا آید

هنوز ماه مدینه محافظ حرم است
‏کنار خیمه طفلان صدای پا آید

نشسته بانوی مظلومه با برادر خود
‏سخن ز غربت و هجران در آن سرا آید

هر آنچه داشت هراسش همیشه، خواهد دید
‏امان زلحظه ی فردا که پر بلا آید

دوباره پهلوی بشکسته را عیان بیند
‏که روی خاک به صورت غم آشنا آید

هنور یار نرفته، چنین پریشان است
‏چه می کند که سر او به نیزه ها آید

اشعار غمگین شب عاشورا

کار عطش در خیمه ها بالا گرفته
هر تشنه ای در گوشه ای احیا گرفته

امشب تمام قلبها را غم گرفته
چون دختر شیر خدا ماتم گرفته

امشب سزد گر جان عالم بر لب آید
چون یک جهان ماتم سراغ زینب آید

یکسو دو چشم خواهری بر شش برادر
یکسو دو چشم شش برادر محو خواهر

یک شمع و شش پروانه دیدن دارد امشب
هر جمله ای آنجا شنیدن دارد امشب

حرف از سنان و از خدنگ و تیر آنجاست
حرف از گلوی پاره و شمشیر آنجاست

حرف از تن بی دست و چشم تیر خورده
حرف از تن صد پاره ی شمشیر خورده

حرف از گلوی تشنه و صد پاره آنجاست
حرف از به غارت بردن گهواره آنجاست

حرف از سر ببریده و روی سنان است
حرف از غل و زنجیر و پای کودکان است

مطلب مشابه: متن نوحه ماه محرم ( 30 متن نوحه و مداحی سوزناک محرمی جدید )

شعر روضه ماه محرم؛ 50 اشعار شب عاشورا و شهادت مظلومانه امام حسین و یارانش

حسین امشب شکوه لافتی را
به سیمای علی اکبر بیند

به وقت راه رفتن در قفایش
خرامان رفتن مادر ببیند

ولی افسوس فردا تشنه باید
که داغ شبه پیغمبر ببیند

چه حالی می شود در خون دوباره
اگر پیشانی حیدر ببیند

میان خیمه ای زینب به حسرت
حسینش را ز پا تا سر ببیند

به سیمای پر از نور برادر
جمال حضرت داور ببیند

قد و بالای او را در تهجد
برای دفعه آخر ببیند

که فردا هست و بود خویش یکسر
به زیر نیزه و خنجر ببیند

خدایا از برادر با چه حالی
به خاک وخون تن بی سر ببیند

رباب امشب خدایا با چه حالی
به سینه طفل مه منظر ببیند

که فردا پشت خیمه وای بر دل
گلوی پاره ی اصغر ببیند

نشسته نجمه در تنهایی خویش
گل خود را به چشم تر ببیند

که فردا ظهر زیر سم مرکب
گل لب تشنه اش پرپر ببیند

سکینه منتظر تا پاسبان
حریم آل پیغمبر ببیند

برون آورده سر از خیمه گاهی
عموی خویش را بهتر ببیند

گرفته رو، لب خشکیده اش را
مبادا ساقی لشکر ببیند

ولی من ترس آن دارم که فردا
بریده دست آب آور ببیند

حسین امشب ز رخسار رقیه
تمام رأفت مادر ببیند

روی زانو برای آخرین بار
نوازش کردن دختر ببیند

حسین امشب خدایا بادل سیر
عزیز خویش در معجر ببیند

خدایا کی تواند؟ باغبانی
که باغ خویش در آذر ببیند

چگونه می تواند یاس خود را
ز سیلی رنگ نیلوفر ببیند

پدر کی می تواند از سر نی
زمین افتادن دختر ببیند

اشعار روضه شهادت امام حسین و حضرت عباس

امشب حسین دارد وداع، با اهل بیت مصطفی
فردا میان قتلگه گردد سرش از تن جدا

امشب حسین بن علی با حق کند راز و نیاز
فردا زخون خود وضو، می گیرد از بهر نماز

امشب نگهبان حرم سقای طفلان میشود
فردا کنار علقمه، لب تشنه قربان میشود

امشب بُود اندر جنان زهرا عزادار حسین
فردا کنار قتلگه آید به دیدار حسین

امشب زخیمه از حسین، آوای قرآن می رسد
فریاد هل من ناصرش، فردا زمیدان می رسد

شیعیان فردا حسین بی یار و یاور می‌شود
خون‌جگر زینب ز داغ شش برادر می‌شود

از برای جرعه آبی به شط خون جدا
از بدن دست ابوالفضل دلاور می‌شود

بر سر دست حسین از تیر ظلم حرمله
پاره حلق نازک شش‌ماهه اصغر می‌شود

حضرت نجمه نمی‌داند که فردا قاسمش
از جفای کوفیان صدپاره پیکر می‌شود

شش برادر باشد این شب زینب و کلثوم را
پیکر هر یک به خون فردا شناور می‌شود

شمر ملعون از جفا سازد جدا رأس حسین
نوحه گر زین ماجرا زهرای اطهر می‌شود

پیکر فرزند پیغمبر فتَد در آفتاب
سایبانش نیزه و شمشیر و خنجر می شود

خیمه ی آل علی در موج آتش شعله ور
از جفای ابن سعد شوم کافر می شود

می شود آل علی فردا اسیر و دستگیر
بسته بر زنجیر کین سجاد مضطر می شود

فراهی کاشانی

شعر روضه ماه محرم؛ 50 اشعار شب عاشورا و شهادت مظلومانه امام حسین و یارانش

امشب است آن شب،که بر پا شور محشر می شود
زبنب غم دیده، فردا بی برادر می شود

امشب است آن شب که فردا در یم امواج خون
غرق توفان، کشتی آل پیمبر می شود

امشب است آن شب، که فردا در زمین کربلا
حجت کبرای حق، بی یارو یاور می شود

امشب است آن شب که فردا زیر سّم اسب ها
قاسم نسرین بدن، چون لاله پرپر می شود

امشب است آن شب، که فردا در جوار قرب حق
مبتلا لیلا به داغ مرگ اکبر می شود

امشب است آن شب، که فردا در کنار علقمه
جسم سقای حرم در خون شناور می شود

امشب است آن شب که فردا از پی یک جرعه آب
چاک از تیر سه شعبه حلق اصغر می شود

امشب است آن شب که فردا پیکر سلطان عشق
چاک چاک از نیزه و شمشیر و خنجر می شود

امشب است آن شب که فردا از یتیمان حسین
بانگ واویلا به پا تا عرش داور می شود

امشب است آن شب که فردا دختر میر عرب
بر اسیری ره سپر با قوم کافر می شود

امشب است آن شب که هر چشمی بگرید بر حسین
خرم و شاداب «شرمی» روز محشر می شود

شرمی کاشانی

امشب عزیز فاطمه مهمان خواهر می شود
فردا میان قتلگه در خون شناور می شود

امشب درون خیمه گه دارد هزاران گفتگو
فردا در این صحرا سرش دلدار خنجر می شود

امشب به سقا بس سخن گوید ز سوز تشنگی
فردا تمام باغ او لب تشنه پرپر می شود

امشب چو شمعی پر شرر تا صبح می سوزد ولی
فردا ز جور کوفیان بی عون جعفر می شود

امشب همه پروانه ها دور و برش پر می زنند
فردا فدای راه حق بی شیر اصغر می شود

امشب یتیم مجتبی بنهاده سر دوش عمو
فردا ز سم اسبها صد پاره پیکر می شود

امشب تمام دیده ها رو جانب لیلا بود
زیرا که چون فردا شود مجنون اکبر می شود

امشب مناجات حسین تا عرش اعلا می رود
فردا سرش از تن جدا مهمان مادر می شود

امشب کند زینب دعا هرگز نگردد صبحدم
فردا ز جور خصم دون بی یار و یاور می شود

امشب ز راز دشت خون زینب حکایت می کند
فردا کنار علقمه او بی برادر می شود

امشب برای روز نو در کف نمانده چاره اش
فردا سر جانان جدا از تیغ و خنجر می شود

حبیب الله موحد

شبِ آخر بگذار این پَر من باز شود
بیشتر رویِ تو چشم تر من باز شود

حرفِ هجران مزن این قدر مراعاتم کن
دست بردار، دلِ مضطر من باز شود

جان زینب برو از کرب و بلا زود برو
مگذاری گره ی معجر من باز شود

آه! راضی نشو بنشینم و گیسو بکشم
آه! راضی نشو موی سر من باز شود

پای دشمن به روی پیکر تو باز شود
روی دشمن به روی معجر من باز شود

جانِ من حرز بینداز به گردن مگذار
جای این بوسه ی پیغمبر من باز شود

جان زینب برو مگذار غروب فردا
سمت گودال رهِ مادر من باز شود

حیف ازین زیر گلو نیست خرابش بکنند؟!
پس اجازه بده تا حنجر من باز شود

لااقل قول بده زود خودت جان بدهی
بلکه راهِ نفس آخر من باز شود

علی اکبر لطیفیان

شعر روضه ماه محرم؛ 50 اشعار شب عاشورا و شهادت مظلومانه امام حسین و یارانش

از خون زمین دریا شود امشب اگر فردا شود
محشر همی برپا شود امشب اگر فردا شود

زانجم فلک لشکر کشد وز ماه نو خنجر کشد
دامن به خون اندر کشد امشب اگر فردا شود

خون از دم خنجر رود از تن به نیزه سر رود
دامن به خون اندر کشد امشب اگر فردا شود

دامن فلک پرخون کند خون عرصه را گلگون کند
دل دیده را جیحون کند امشب اگر فردا شود

از پشت زین، سلطان دین غلتد چو ماهی بر زمین
بُرَّد سرش شمر لعین امشب اگر فردا شود

از جور چرخ واژگون از ذوالجناح غرقه خون
زین می‌شود در برنگون امشب اگر فردا شود

تن جمله بی‌سر می‌شود سر بر سنان بر می‌شود
آشوب محشر می‌شود امشب اگر فردا شود

عباس از توسن فتد دستش جدا از تن فتد
چون گل در این گلشن فتد امشب اگر فردا شود

از ضرب تیر و تیغ کین اکبر فتد از پشت زین
صد پاره چون گل بر زمین امشب اگر فردا شود

آتش زند بر خیمه ها شمر لعین بی‌حیا
سیلی زند بر طفل‌ها امشب اگر فردا شود

دیوان فدایی ص ۳۴

اشعار محمل
اشعار شب عاشورا

امشب سپاه حق و باطل صف کشیدند
یک دسته حق، یک دسته باطل برگزیدند

در انتظار صبح فردا می خروشند
یک دسته جان، یک دسته جانان می فروشند

یک دسته راه نار را در پیش دارند
یک دسته عشق یار را با خویش دارند

امشب حسینیون نمی گنجند در پوست
فردا بود معراجشان از دوست تا دوست

امشب بلا جویان عاشق در نمازند
فردا به نوک نیزه سرها سر فرازند

امشب دهد آل علی را پاس، عباس
فردا کنند اهل حرم عباس، عباس

امشب عدو دارد هراس از خشم عباس
فردا به میدان خون رود از چشم عباس

امشب شود از شرمِ سقا آب، دریا
فردا شود از اشک او سیراب، دریا

امشب شود وقف ولایت هستِ عباس
فردا جدا گردد ز پیکر دست عباس

امشب به جای آب، سقا اشک دارد
فردا نه دست و نه عَلَم نه مشک دارد

امشب شب است و نغمه ی قرآن اکبر
فردا عطش بازی کند با جان اکبر

امشب علی دور پدر گردد هماره
فردا بود زخمش به پیکر بی شماره

امشب فلک بازی کند با جان لیلا
فردا شود نقش زمین قرآن لیلا

امشب علی اصغر کند شب زنده داری
فردا شود خونش ز حلق تشنه جاری

امشب سکینه چون کبوتر می زند بال
فردا زیارت نامه می خواند به گودال

امشب شب است و زینب و اشک شبانه
فردا بگیرد اجر خود از تازیانه

امشب چو گل زینب گریبان را دریده
فردا شود زوارِ رگ های بریده

امشب سرشک از چشم پیغمبر روان است
فردا سر فرزند زهرا بر سنان است

امشب حسین است و شب و چشم تر او
فردا زند فواره خون از حنجر او

ای کاش امشب آسمان از ره بماند
مه جای نور از دیده با ما خون فشاند

ای کاش خورشید از افق بیرون نیاید
تا جانب گودال شمر دون نیاید

ای کاش عمر آسمان پایان پذیرد
تا خیمه های فاطمه آتش نگیرد

ای اسب ها خون جای اشک از دیده بارید
فردا مبادا روی قرآن پا گذارید

ای سنگ دشمن نشکنی آیینه اش را
ای نیزه نشکافی به مقتل سینه اش را

ای اشک امشب مونس چشم ترش باش
ای فاطمه فردا تو بالای سرش باش

ای جان عالم بال زن از تن برون شو
ای چشم “میثم” گریه کن دریای خون شو

مطلب مشابه: اشعار ماه محرم سوزناک (40 متن و شعر غمگین ماه محرم)

پاسبان خیمه ی ناموس دین
کیست امشب جز یل ام البنین

هم علمدار سپاه عشق و اوست
هم امید خیمه گاه عشق اوست

خیمه خیمه عرق عطر یاس و سیب
خواهریذکر لبش امن یجیب

در دل زینب فغان و زمزمه است
آخر کار حسین فاطمه است

ام کلثوم و سکینه خون جگر
این شده محو برادر آن پدر

دختری مست گل روی حسین
خواب رفته روی زانوی حسین

خواهر معصومه ای مضطر شده
محو قد و قامت اکبر شده

مادری در گوشه ی زانو بغل
از پسر بشنیده احلی من عسل

بوسه می گیرد زرویش ای دریغ
می زند شانه به رویش ای دریغ

خیمه بی آب و لالایی خواب
اصغر بی شیر و آغوش رباب

خنده ی تلخی به رویش می زند
بوسه بر زیر گلویش می زند

از این کویر چرا عطر سیب می آید؟
نسیم رایحه ای دل فریب می آید؟

صدای نیزه و شمشیر اگر اجازه دهد
صدای ناله ی مردی غریب می آید

گمان کنم که مسیح است داخل گودال
صدای میخ زدن بر صلیب می آید

درست پشت سر رد خون یک دشنه
زنی خمیده به این سوی شیب می آید

خبر دهید به زینب-که چشم تان روشن
جناب حضرت شیب الخضیب می آید

شب است و بوی جدایی ز کربلا آید
‏صدای ناله زینب ز نینوا آید

صدای خواندن قرآن ز حنجر اکبر
‏برای دفعه آخر چه با صفا آید

هنوز ماه مدینه محافظ حرم است
‏کنار خیمه طفلان صدای پا آید

نشسته بانوی مظلومه با برادر خود
‏سخن ز غربت و هجران در آن سرا آید

هر آنچه دشت هراسش همیشه، خواهد دید
‏امان زلحظه فرداکه پر بلا آید

دوباره پهلوی بشکسته را عیان بیند
‏که روی خاک به صورت غم آشنا آید

هنور یار نرفته، چنین پریشان است
‏چه می کند که سر او به نیزه ها آید

جواد حیدری

هر که سرباز خدا نیست نماند، برود
وان که پابند وفا نیست نماند، برود

مى کشد پرده تاریک شبانگاه به دشت
هر که را شرم و حیا نیست نماند، برود

رود آهسته چنان موج سیاهى در شب
هر که را ترس خدا نیست نماند، برود

دجله آغشته به خوناب پریشانى ماست
هر که آشفته ما نیست نماند، برود

تشنه دشت بلا هیچ نمى جوید آب
آن که سیراب بلا نیست نماند، برود

رشته نازک پنهان تعلّق دارد
آن که آزاد و رها نیست نماند، برود

هر که آیینه خود را به تماشا نشکست
محرم اهل ولا نیست نماند، برود

بر سر تربت ما لاله شفا مى گیرد
هر که در فکر شفا نیست نماند، برود

آخرین سجده عشق است به محراب نیاز
هر که هم بال دعا نیست نماند، برود

حبیب چایچیان (حسان)

بگذار تا بمیرم و تنها نبینمت
تنها به روی سینه صحرا نبینمت

امشب بیا که بوسه زنم بر گلوی تو
شاید بمیرم از غم و فردا نبینمت

می ترسم از نگاه به گودال آن طرف
دارم دعا به زیر لب آنجا نبینمت

غم نیست گرچه بر بدنم کعب نی خورد
من نذر کرده ام که به نیها نبینمت

امشب برای من تو دعا کن که شام بعد
بی سر به روی دامن زهرا نبینمت

حسن لطفی

منای عشق را حال و هوای دیگر است امشب
شب عاشورا یا غوغای روز محشر است امشب

کنار یکدگر جمعند هفتادو دو قربانی
سخن از بذل جان و صحبت از ترک سر است امشب

برادر را مباد از خواب بیدارش کنی زینب
که او را سر به روی دامن پیغمبر است امشب

زجا خیز و سپند دل به مجمر دود کن لیلا
که بر پا صوت قرآن علیِّ اکبر است امشب

زنان هاشمی آن سو روید از دور گهواره
شب شب زنده دارّی علّی اصغر است امشب

گمانم بوی عطر فاطمه پیچیده در صحرا
که زینب تا سحر در ذکر مادر مادر است امشب

غزالان حریم آل طاها، العطش کمتر
خدا داند که سقّا از شما تشنه تر است امشب

اذان گوئید بر گلدسته های عشق ای یاران
که قاسم را سحرگاه نماز آخر است امشب

حرم چون لاله ی آتش زده از سوز بی آبی
سکینه از عطش چون مرغ بی بال و پر است امشب

بیا ام البنین حال بنینت را تماشا کن
که هر یک را به سر شور و هوای دیگر است امشب

عبادالله را دعوت به آه و ناله کن (میثم)
که عبدالله را شور شهادت بر سر است امشب

غلام رضا سازگار

خدا کند نرود امشب و سحر نشود
که روز ما زشب تار تیره تر نشود

چه فتنه ها که به دنبال این سحر نبود
خدا کند نرود امشب و سحر نشود

خدا کند که بــه حشر انتها شود امشب
که حشر واقعه کربلا دگر نشود

شب اسارت پرده نشین خاص خداست
چه می شود که اگر صبح پرده در نشود

شب شهادت نوباوگان فاطمه است
خدا کند که سحر گاه جلوه گر نشود

خدا کند نرود امشب و نیاید صبح
که داغ زینب مظلومه تازه تر نشود

خدا کند نشود صبح باز تا زینب
زداغ مرگ دو فرزند خون جگر نشود

خدا کند نشود صبح این شب عاشور
که یادگار حسن را کفن ببر نشود

خدا کند نشود صبح تا گلوی علی
نشان تیر دستم در کف پدر نشود

خدا کندکه فتد تیر حرمله از کار
ویا هرانچه زند تیر کارگر نشود

شب وداع علی اکبر است با لیلی
وداع مادر و فرزند مختصر نشود

گمان به مردن لیلی بود زداغ علی
خدا کند که زداغ پسر خبر نشود

خدا کند نشود صبح تا به دشت بلا
به خاک و خون تن عباس غوطه ور نشود

سر حسین ز پیکر جدا شود فردا
خوش است ظلمت امشب بگو بسر نشود

خدا کند ندمد صبح تا که فردا شب
خیام ال علی طعمه شرر نشود

ولی اگر نبود آب خون این شهدا
نهال دین خداوند بارور نشود

قیام حق به قیام حسین پیوند است
قیام حق نشود این قیام اگر نشود

فراق کربلامی کشد مؤید را
مگر جوار پدر قسمت پسر نشود

سید رضامؤید

امشب شهادت نامه ی عشاق، امضا می‌شود
فردا ز خون عاشقان، این دشت دریا می‌شود

امشب کنار یکدگر،بنشسته آل مصطفی
فردا پریشان جمع‌شان، چون قلب زهرا می‌شود

امشب بود برپا اگر، این خیمه ی ثاراللهی
فردا به دست دشمنان، برکنده از جا می‌شود

امشب صدای خواندن قرآن به گوش آید ولی
فردا صدای الامان، زین دشت بر پا می‌شود

امشب کنار مادرش، لب تشنه اصغر خفته است
فردا خدایا بسترش، آغوش صحرا می‌شود

امشب که جمع کودکان، در خواب ناز آسوده اند
فردا به زیر خارها، گمگشته پیدا می‌شود

امشب رقیه حلقه ء زرین اگر دارد به گوش
فردا دریغ این گوشوار از گوش او وا می‌شود

امشب به خیل تشنگان، عباس باشد پاسبان
فردا کنار علقمه، بی دست سقّا می‌شود

امشب که قاسم، زینت گلزار آل مصطفاست
فردا ز مرکب، سرنگون، این سرو رعنا می‌شود

امشب گرفته در میان، اصحاب، ثارالله را
فردا عزیز فاطمه، بی یار و تنها می‌شود

امشب به دست شاه دشت،باشد سلیمانی نگین
فردا به دست ساربان، این حلقه یغما می‌شود

امشب سر سِرّ خدا بر دامن زینب بود
فردا انیس خولی و دیر نصاری می‌شود

ترسم زمین وآسمان، زیر و زبر گردد “حسان”
فردا اسارت نامه ی زینب چو اجرا می‌شود

حسان چایچیان

مطلب مشابه: شعر کودکانه ماه محرم (20 اشعار محرمی کودکانه کربلا و امام حسین)

مطالب مشابه

دکمه بازگشت به بالا