شعر درباره تنهایی و تنها شدن [ 50 شعر کوتاه و بلند احساسی تنهایی ]
در ادامه مجموعه ای از شعر نو درباره تنهایی، اشعار زیبا درمورد تنهایی، شعر ناب و غمگین درباره تنهایی و اشعار طولانی خاص از شاعران معروف در مورد تنهایی به همراه عکس نوشته هایی را برای شما گردآوری کرده ایم.
شعر توانایی بی نظیری در بیان احساسات عمیق انسانی دارد و تنهایی یکی از موضوعاتی است که شاعران بسیاری به آن پرداخته اند. این احساس می تواند در اشعار به صورت نمادین و با زبانی زیبا توصیف شود، جایی که شاعر به تصویر کشیدن درد و رنج ناشی از انزوا، یا حتی لذت و آرامش ناشی از خلوت می پردازد.
واژه ها و تصویرسازی های شاعرانه می توانند عمیق ترین احساسات تنهایی را به مخاطب منتقل کنند و او را در دنیای درونی شاعر شریک سازند. از این رو، بررسی شعر درباره تنهایی می تواند به درک بهتر این احساس و ابعاد مختلف آن کمک کند.
شعر نو درباره تنهایی
زندگی چون قفس است
قفسی تنگ پر از تنهایی
و چه خوب است دم غفلت آن زندان بان
و سپس بال و پر عشق گشودن
بعد از آن هم پرواز
**
تلخ است
همه فکر کنند سرت شلوغ است
و تنها خودت بدانی چقدر تنهایی
**
یاد گرفته ام تنهایی را
ماهرانه پشت روزنامه ای
پنهان کنم
اما از مهتاب
که بوی شانه های تو میداد
چیزی را نمی توان پنهان کرد
**
تنهایی
رگ تپنده ای در
جان هر آدمی ست
که با شب اخت شده
که با شب آرامش می یابد
و هم آغوش می شود
**
در پیله ی تنهایی و بی شانگی ام
بیدار شده ست حس دیوانگی ام
دوران شفیرگی، تمام است و رسید
هم رقصیِ آفتاب و پروانگی ام…
**
شب بخیر ای سبب مستی و شیدایی من
شده عشقِ تو یقین، علتِ رسوایی من
آرزویم همه این است ببینم رویت
تا به پایان برسد این غمِ تنهایی من
**
من آن گلبرگ مغرورم نمی میرم ز بی آبی
ولی بی دوست میمیرم در این مرداب تنهایی
**
باختم در عشق اما باختن تقدیر نیست
ساختم با درد تنهایی مگر تقدیر چیست؟
**
تو نباشی کنار من یعنی
دردهایی غریب در راهند
بی تو اینجا میان تنهایی
دست هایم پناه می خواهند
**
امشب
ساقه معنی را
وزش دوست تکان خواهد داد
بهت پرپر خواهد شد
ته شب یک حشره
قسمت خرم تنهایی را
تجربه خواهد کردسهراب سپهری
**
طرح چشمان قشنگت در اتاقم نقش بسته
شعر می گویم به یادت در قفس غمگین و خسته
من چه تنها و غریبم بی تو در دریای هستی
ساحلم شو غرق گشتم بی تو در شب های مستی
**
اشعارزیبا در مورد تنهایی
تا شد آشنا جانم با نوای تنهایی
عالمی دگر دارم در هوای تنهایی
بیگانه به لبخندم دل به کس نمی بندم
اشک دیده ای دارم آشنای تنهایی
**
من چه تنها و غریبم
بی تو در دریای هستی
ساحلم شو غرق گشتم
بی تو در شب های مستی
**
رفتی و لمس دستت برام یه حسرت شده
هَمه کَسَم تو هَستی دنیام چه خلوت شده
**
نرو تنهام نذار با درد و غم هام
اگر چه دلخوری از خیلی حرفام
به قرآنی که از سایه اش گذشتم
به جون هر دوتامون خیلی تنهام
**
مثل آتیش تو صحرا
یا که طوفان تو دریا
مثل ظلمت توی شب ها
جون به لب موندم و تنها
**
دلا خو کن به تنهایی
که از تن ها بلا خیزد..
**
کاش میشد هیچکس تنها نبود
کاش میشد دیدنت رویا نبود
گفته بودی با تو میمانم ولی
رفتی و گفتی که اینجا جا نبود
**
نظری کن، که به جان آمدم از دلتنگی
گذری کن: که خیالی شدم از تنهاییگفته بودی که: بیایم، چو به جان آیی تو
من به جان آمدم، اینک تو چرا مینایی؟عراقی
**
کم نامه ی خاموش برایم بفرست
از حرف پرم گوش برایم بفرست
دارم خفه می شوم در این تنهایی
لطفا کمی آغوش برایم بفرست
**
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآییحافظ
**
انگشتت را هر جای
نقشه خواستی بگذار
فرقی نمی کند
تنهایی من
عمیق ترین جای جهان است
و انگشتان تو
هیچ وقت به عمق فاجعه پی نخواهند برد
**
مطلب مشابه: جملات زیبا و الهام بخش دلنشین { 90 جمله و متن قشنگ دلنشین و زیبا }
شعر ناب و غمگین درباره تنهایی
تمام جاده های جهان را
به جستجوی نگاه تو آمده ام پیاده
این تو و این پینه های پای من
حالا بگو در این تراکم تنهایی
مهمان بی چراغ نمی خواهی؟
**
بیا مثل مرغان آشفته هجرت کنیم
افق را به مهمانی پونه دعوت کنیم
بیا مثل پروانه های غریب نیاز
به مهتاب شب های تنهایی عادت کنیم
**
هیچ کس ویرانی ام را حس نکرد
وسعت تنهایی ام را حس نکرد
در میان خنده های تلخ من
گریه پنهانی ام را حس نکرد
**
مپرسم دوش چون بودی به تاریکی و تنهایی
شب هجرم چه می پرسی که روز وصل حیرانمشبان آهسته مینالم مگر دردم نهان ماند
به گوش هر که در عالم رسید آواز پنهانمسعدی
**
حالا من ماندم و میان دستانم دست تنهایی
عاشق کش ای تلفیق خنجر و خون و زیبایی
**
تو باش
نه به این خاطر که
در این دنیای بزرگ تنها نباشم
تو باش
تا در دنیای بزرگ تنهایی ام
تنهاترین باشیدر آهنگ سکوتم
فریادی ست پر از
تنهایی های صد ساله
چند تا خط روی دیوار بکشم
تا کسی پیدا شود
و بیاید به ملاقاتم؟ای تنهایی
بمان با من
بمان با من
اینجا مردم شهر بی رحم اند
اینجا سر یک تکه نان
همه باهم می جنگند
می جنگند
**
افسوس که
هیچ وقت نفهمیدی
چیزی که
انسان را
از پا در می آورد
تنهایی نیست
احساس تنهاییست
**
بی تو مرا
از روی صندلی های دو نفره
بلند میکنند
تا بتوانند
کنار هم بنشینند
**
کاش قلبم درد تنهایی نداشت
چهره ام هرگز پریشانی نداشتبرگ های آخر تقویم عشق
حرفی از یک روز بارانی نداشتکاش میشد راه سرد عشق را
بی خطر پیمود و قربانی نداشت
**
نگو که تنهایی ام را از بر می خوانی
یا شبم را از صبح می تکانی
نمی توانی…
تو دوری
مشکلی نیست
من همانم که برای دیدن لبخندت
دنیا را قلقلک میدهم
بگذار جهان به من بخندد
تماشای لبخندت
آبروی من است
آماده باش!
**
مطلب مشابه: متن دریا | 30 جمله احساسی دریا | عکس نوشته درباره دریای زیبا
اشعارطولانی خاص از شاعران معروف در مورد تنهایی
ساعت همیشه
به وقت تنهایی کند نمی گذرد
گاهی به وقت انتظار
جان به لب می رسدیاد بگذشته به دل ماند و دریغ
نیست یاری که مرا یاد کند
دیده ام خیره به ره ماند و نداد
نامه ای تا دل من شاد کندخود ندانم چه خطایی کردم
که ز من رشته ی الفت بگسست
در دلش جایی اگر بود مرا
پس چرا دیده به دیدارم بستهر کجا می نگرم، باز هم اوست
که به چشمان ترم خیره شده
درد عشقست که با حسرت و سوز
بر دل پر شررم چیره شدهگفتم از دیده چو دورش سازم
بیگمان زودتر از دل برود
مرگ باید که مرا در یابد
ورنه دردیست که مشکل برودمی کشندم چو در آغوش به مهر
پرسم از خود که چه شد آغوشش
چه شد آن آتش سوزنده که بود
شعله ور در نفس خاموشششعر گفتم که ز دل بردارم
بار سنگین غم عشقش را
شعر خود جلوه یی از رویش شد
با که گویم ستم عشقش رامادر، این شانه ز مویم بردار
سرمه را پاک کن از چشمانم
بکن این پیرهنم را از تن
زندگی نیست بجز زندانمتا دو چشمش به رخم حیران نیست
به چکار آیدم این زیبایی
بشکن این آینه را ای مادر
حاصلم چیست ز خود آرائیدر ببندید و بگویید که من
جز از او از همه کس بگسستم
کس اگر گفت چرا؟ باکم نیست
فاش گویید که عاشق هستمقاصدی آمد اگر از ره دور
زود پرسید که پیغام از کیست
گر از او نیست، بگویید آن زن
دیرگاهیست، در این منزل نیستفروغ فرخزاد
**
غمخوار من! به خانهی غم ها خوش آمدی
با من به جمع مردم تنها خوش آمدیبین جماعتی که مرا سنگ می زنند
می بینمت، برای تماشا خوش آمدیراه نجات از شب گیسوی دوست نیست
ای من! به آخرین شب دنیا خوش آمدیپایان ماجرای دل و عشق روشن است
ای قایق شکسته به دریا خوش آمدیبا برف پیری ام سخنی بیش از این نبود
منت گذاشتی به سر ما خوش آمدیای عشق، ای عزیز ترین میهمان عمر
دیر آمدی به دیدنم اما خوش آمدیفاضل نظری
**
مطلب مشابه: متن دکلمه غمگین (50 متن و دلنوشته طولانی غم انگیز خاص)
چند اندر میان غوغایی
خوی کن پاره پاره تنهاییخلوتی را لطیف سوداییست
رو بپرسش که در چه سوداییخلوت آنست که در پناه کسی
خوش بخسپی و خوش بیاساییزیر سایه درخت بخت آور
زود منزل کنی فرود آییور تو خواهی که بخت بگشاید
زیر هر سایه رخت نگشاییسوی انبان ما و من نروی
گر چه او گویدت که از ماییرو به خود آر هر کجا باشی
روسیاهست مرد هرجاییخود تو چیست بیخودی زان کس
که از او در چنین تماشاییچون رسیدی به شه صلاح الدین
گر فسادی سوی صلاح آییمولوی
**
از غمت روز و شب به تنهایی
مونس عاشقان سوداییعاشقان را ز بیخ و بن برکند
آتش عشقت از تواناییعشق با نام و ننگ ناید راست
ندهد عشق دست رعناییعشق را سر برهنه باید کرد
بر سر چارسوی رسواییبس که خفتند عاشقان در خون
تا تو از رخ نقاب بگشاییتا ز ما ذره ای همی ماند
تو ز غیرت جمال ننماییدر حجابیم ما ز هستی خویش
ما نهانیم و تو هویداییهستی ما به پیش هستی تو
ذره ای هستی است هر جاییهستی ما و هستی تو دویی است
راست ناید دویی و یکتایینیست عطار را درین تک و پوی
هیچ راهی به جز شکیباییعطار