شعر اربعین حسینی { مجموعه 20 اشعار ویژه اربعین }

اربعین تجدید دیدار با شاه شهیدان است. شاعران بسیاری نیز در طول تاریخ درباره اربعین نوشته و این حس زیبا را ادبیاتی کرده‌اند. ما نیز در تک متن چندین شعر زیبا درباره اربعین حسینی را برای شما دوستان قرار داده‌ایم. با ما باشید و این شعرهای زیبا را مهمان دلِ حسینی خود کنید.

شعر اربعین حسینی { مجموعه 20 اشعار ویژه اربعین }

اشعار زیبای اربعین حسینی

شنیده بود که این‌بار باز دعوت نیست

کشید از ته دل آه و گفت: قسمت نیست

بیا به داد دل تنگ ما برس ای عشق!

اگر که حوصله داری، اگر که زحمت نیست

غمی است در دل جامانده ‌های کرب‌وبلا

که هرچه هست، یقین دارم از حسادت نیست

میان ما که نرفتیم و رفته‌ها، شاید

تفاوتی‌ست در آغاز و در نهایت نیست

همیشه آن‌که نرفته است، بی‌قرارتر است

همیشه آن‌که نرفته است، کم‌سعادت نیست

و آن کسی که در این راه اهل دل باشد

مدام اهل گله کردن و شکایت نیست

خودش نرفت و دلش را پیاده راهی کرد

نباید این‌همه دل‌دل کند که فرصت نیست

اشعار زیبای اربعین حسینی

از کوفه تا شمشیر عزراییل‌هایش

از کربلا تا شام با تفصیل‌هایش

بعد از چهل روز از مسیر تلخ دیروز

امروز آمد دیدن فامیل‌هایش

خود را به روی قبرهای خاکی انداخت

بانوی مکه با همان تجلیل‌هایش

حال عجیبی داشت وقتی بازمی‌گشت

بغض غریبی داشت در ترتیل‌هایش

با او چهل روز و چهل شب همسفر بود

کابوس‌هایی تلخ با تأویل‌هایش

این‌جا پذیرفت آن‌چه را باور نمی‌کرد

دل کند حوا آخر از هابیل‌هایش

زن مانده بود و یک بیابان بی‌پناهی

زن مانده بود و داغ اسماعیل‌هایش

مطلب مشابه: متن زیبا درباره اربعین / جملات کوتاه درباره اربعین حسینی امسال

شعر برای اربعین حسینی سوزناک و زیبا

ملایک گریه می‌کردند با ما اربعینش را

خدا شش‌گوشه کرد از روز عاشورا زمینش را

رسیده جبرییل از آسمان در بعثت حضرت

تسلّی می‌دهد تا روز عاشورا اَمینش را

قسم داده به عاشورا خدا در شطّی از آیات

قسم خورده اگر در سوره‌ها زیتون و تینش را

شهادت بود سهم حضرت ارباب و یارانش

زمین هم می‌کشید اطراف او دیوار چینش را

نوشته روی دجله با خطوط موج، ثارالله ‌

و می‌ساید فرات از شرم بر خاکش جبینش را

چه توفانی است، ابری با صدای رعد می‌گرید

کشیده روی صورت نازکای آستینش را

فرستاده خدا از آسمان توفان نوحش را

فرستاده خدا از آسمان حبل‌المتینش را

فرستاده خدا ارباب و وحی نهی از منکر

نگهدارد برای عالمی، ارباب، دینش را

چه قوم نازنینی می‌روند از کربلا تا عرش

فرستاده خدا این بندگان دست‌چینش را

نه تنها عاشقان حضرتش، حتّی خدا امروز

فرستاده‌ست تا کرب‌و‌بلا روح الامینش را

شگفتا راه عشق است این، که مرد جاده می‌خواهد

حریفی پاک باز و امتحان پس داده می‌خواهد

مسافر را پیاده، داغ‌دیده، صاحب دردی

ورای دردهای پیش پا افتاده می‌خواهد

دلی آرام و پر غوغا، سری شوریده و شیدا

دلی سرمست جان دادن، سری دل‌داده می‌خواهد

مسلمان و مسیحی را به حریت فراخوانده

جدا از دین و ایمان، آدمی آزاده می‌خواهد

ندارد هیچ آدابی و ترتیبی اگر عشق است

نه محرابی و نه تسبیح، نه سجاده می‌خواهد

هلا جامانده از این راه! آخر تو چه کم داری؟

مگر این جاده غیر از شوق فوق العاده می‌خواهد؟

حسین بن علی تنهاست ای یاران به پا خیزید

که اینک وارث او لشکری آماده می‌خواهد

کشانده در بیابان اندک اندک جمع مستان را

بگو ساقی بیاید! میهمانش باده می‌خواهد

اراده کن که جهانی به شوق راه بیفتد

به سینۀ همه آن شور دل‌بخواه بیفتد

پیاده‌ها همه پا در رکاب عشق تو باشند

و سایۀ عَلَمت بر سر سپاه بیفتد

بجوشد از دل سنگش هزار چشمۀ زمزم

نگاهتان که به هر خاک روسیاه بیفتد

کسی که روضه به روضه شکست پای غم تو

چطور باز در اندیشۀ گناه بیفتد؟

عجیب نیست که در گیر و دار حنجر و خنجر

گذار این همه عاشق به قتلگاه بیفتد

زمان زمان غریبی عشق نیست مبادا

دوباره لشکر دشمن به اشتباه بیفتد!

شعر برای اربعین حسینی سوزناک و زیبا

باز شد پنجره‌ای سمت زمستان در باد

فصل سرما شد و پایان درختان در باد

گرد باد غزلی در نفسم می‌پیچد

باید از بال بگویم که چه آسان در باد…

آسمان بود و کبوتر، و قفس پشت قفس

پرچم تشنگی و خیمه هراسان در باد

دستی از شط عطش آینه برداشت، شکست!

تا بماند نفس روشن انسان در باد

آسمان هم نتوانست که جاری باشد

سرخ شد، شرم شد از کشته باران در باد

فصل پرواز ابابیل که تکرار نشد

نبض تاریخ رهاماند پشیمان در باد

دفتر قافله از داغ شکفتن پر شد

تا چهل بار ورق خورد، پریشان در باد

شعر اربعین حسینی دلنشین

نشد که پر بزنم عشق آن حوالی را

ببخش بر من مسکین شکسته‌بالی را

نشد که پای پیاده به درگهت برسم

و تحفه آورم این دستهای خالی را

منی که  چلّه‌نشین غم توام مولا

نشدکه همدل و همره شوم موالی را

نشد عراقِ غمت را بگریم  از دل  و جان

بدل به آه کنم این شکسته‌حالی را

دوباره چشمۀ جان‌بخش اربعین جوشید

نشد که درک کنم  حال آن  زلالی را

بگو بگو «به کدامین دعات خواهم یافت»؟1

بگو کجا برم این حسرت سوالی را؟

ببار حضرت باران به شوره‌زار دلم

ببر ز سینۀ من داغ  خشکسالی را

چکید قطره اشکی و از غم تو سرود

قبول کن ز من این شعر ارتجالی‌ را

استاد علی معلم دامغانی

کوری چشم مشرکان کوری چشم کافران

کوری چشم شبدلان کوری چشم منکران

شعر اربعین حسینی دلنشین

زائرش، از ستاره بیش سوی خورشید، او روان

چشم مول عنود کور، کید غول حسود دور

تا بگیرد ولای او این جهان را کران کران

آید از روس و از فرنگ خویش و بیگانه رنگ رنگ

بهر طوف ضریح او کاروان پشت کاروان

نافه را عطر و بو نکاست یافه او را اگر نخواست

حرمت عالم یقین نشود ضایع از گمان

خسته در خاک شد یزید مور و مارش جگر گزید

لعنت حق بر او مزید اینچنین مزد آنچنان

خلق را مبتلا سرشت خاک را کربلا نوشت

تا حرم را تهی کند آسمان از حرامیان

ای معادت شده معاش قصه وارونه بود کاش

تا نبودی به عاقبت تشنه و گشنه و نوان

ای غم قوت و قوتت کسر دین و مروتت

نیست پندار شوکتت غیر اضغاث ناتوان

چند روزت به کام شد لیک نوبت تمام شد

از نظر کاروان گذشت نه تو ماندی نه دیگران

بار دوغ و دغل بماند جرم فعل و عمل بماند

در مثل بوته بر فروخت غلب در کوی زرگران

لطف ما معین بماند حرمت اربعین بماند

گر تو باور نمی‌کنی حالی این خط و این نشان

زیباترین شعر اربعین حسینی کوتاه

ای بهانۀ عزیز!

فرصت دوباره‌ام!

ای دل، ‌ای دل، ‌ای دلِ شکسته‌ام!

تکّه‌پاره‌ام!

گریه کن کمی سبک شوی

دست واژه‌های قد خمیدۀ مرا بگیر

با خودت ببر کنار قتلگاه

پیش دختری یتیم

پیش خواهری که لب نهاده بر گلوی آیه‌های منتشر

نزد مادری که…

ای دلِ شکسته در مسیر اربعین

این ‌همه بهانه هست

چشم وا کن و ببین:

دسته‌های سینه‌زن

ذکرهای زیر لب

روضه‌های خانوادگی

آستانۀ تحمّلت اگر کم است

تکیه کن به اشک و آه

ایستادگی کن، ایستادگی!

زیباترین شعر اربعین حسینی کوتاه

پل، بهانه‌ای معلّق است

تا به اتّفاق هم از آن گذر کنیم

راه، پیش روست

تا من و تو بیشتر سفر کنیم

کوله‌پشتی من و تو در سفر پر از بهانه‌های عاشقانه است

انتخاب ما در این مسیر، پابرهنگی‌ست

ریگ‌های ناله‌خیز و خارهای تند و تیز

ردّ پای سرخ را به ارمغان می‌آورند

این‌چنین ادامه‌دادنی

خون‌بهای رفتن است!

زخم‌های ساده‌ای از این قبیل

   وصله‌ی تن است!

می‌رویم و می رویم

تا حقیقت مسیر برملا شود

کم، درنگ می‌کنیم

تا گلیمِ زبر جاده، نخ‌نما شود

ردّ پای سرخ‌مان

تار و پودِ فرش قرمزی شده که دستباف نیست

دار قالیِ مسافرانِ این دیار

لَنگِ نقشه و نخ و کلاف نیست

نقشه‌های دیگران اگر کشیدنی‌ست

نقشه‌های ما چشیدنی‌ست

طبق نقشه پیش می‌رویم:

راه، پیش روست

در سفر«صدای پای آب» هست

در کنار جاده، قوتِ راه هست

ـ گریه‌های شوقِ گاه‌گاه هست!ـ

می‌چشیم و می‌رویم…

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا