متن دکلمه غمگین (50 متن و دلنوشته طولانی غم انگیز خاص)

در این بخش سایت تک متن، مجموعه ای از قشنگ ترین متن دکلمه غمگین احساسی با موضوعات بغض آور و گریه دار را گردآوری کرده ایم. این دلنوشته های طولانی و غم انگیز خاص را می توانید به عنوان متن دلکمه به کار ببرید.

زیباترید دلنوشته های غمگین

این روزها …
دروغ گفتن را خوب یاد گرفته ام
حال من خوب است
خوب خوب
فقط زیاد تا قسمتی هوای دلم طوفانی
همراه با غبارهای خستگی ست


چه زیبا گفت
ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﺧﺘﻪ ﺍﻡ …!!ﮔﺎﻫـــــﯽ ﺑﺎ ﮐﺴانی ﺳﺎﺧﺘﻪ!
ﮔﺎﻫــــــــﯽ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ …!! ﮔﺎﻫــــــــــﯽ ﺑﺨﺸﯿﺪﻩ؛
ﮔﺎﻫـــــــــــﯽ ﻓﺮﯾﺐ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﻡ …!! ﮔﺎﻫـــــــــــــﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ!
ﮔﺎﻫـــــــــــــــﯽ ﺩﺭ ﺗﻨـــــــﻬﺎﯾﯽ ﻣﺮﺩﻩ ﺍﻡ …!!
ﺍﻣﺎ ﺣﺎﻝ؛
ﺯﻣﺎﻧﺶ ﺭﺳــــــﯿﺪﻩ ﮐﻪ ﺑﮕــــــــﻮﯾﻢ : ﻣﻦ ﺍﺯ ﺗﻤــــــــﺎﻡ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﺩﺭﺱ “
ﺁﻣﻮﺧــــــــﺘﻪ ﺍﻡ “…!!
ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺧﻮﺷﺤـــــﺎﻟﻢ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﻡ
ﻫﺴﺘﻢ …!!
ﺷﺎﯾﺪﺳﺎﺩﻩ ﺑﺎﺷﻢ …!
اﻣﺎ ﺻﺎﺩﻗﻢ ..ﻣـــــــــــــﻦ ﺧﻮﺩﻡ
ﻫﺴﺘﻢ …!!
ﻭ ﺍﯾﻦ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﮐﺎﻓﯿﺴﺖ …


ﺗـــﻮ ﺭﺍ
ﺩﻭﺳـــت ﺩﺍﺭم…
ﭼﻪ ﻓـﺮﻕ ﻣﻰ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﭼــــﺮﺍ…؟
ﯾـــﺎ ﺍﺯ ﭼــــﻪ ﻭﻗـﺖ…!
ﯾـﺎ ﭼﻄـﻮﺭ ﺷـﺪ ﮐﻪ…!
ﭼﻪ ﻓـــــﺮﻕ ﻣﯿﮑـﻨﺪ…؟!
ﻭﻗﺘﻰ …
ﺗــﻮ ﺑـﺎﯾـﺪ ﺑـــﺎﻭﺭ ﮐﻨـﻰ،
ﮐـﻪ می کنـــﻰ…!

ﻣــﻦ نبـﺎﯾـﺪ ﻓـﺮﺍﻣــــﻮﺵ ﮐــﻨﻢ،
ﮐـﻪ ﻧﻤـﻰ ﮐــــﻨﻢ…!


باور کن

آنقدر ها هم سخت نیست فهمیدن اینکه بعضی ها می آیند

که نمانند

نباشند

نبینند

و تــو اگر تمامی دنیا را هم حتی به پایشان بریزی

آنها تمامی بهانه های دنیا را جمع می کنند

تا از بین آنها بهانه ای پیدا کنند که بروند دور شوند
که نمانند اصلا

پس به دلت بسپار وقتی از خستگی های روزگار پناه بردی به هر کسی

لااقل خوب فکر کن ببین از سر علاقه آمده، یا از سر … !

تا دنیایت پر نشود از دوست داشتن هایِ پر بغض

که دمار از روزگارت درآورد !


متن دلکمه غمگین و سوزناک

حالا که دلم را نمی خواهی
ساده می روم
اما
عکس هایم را پاره نکن
من در آن عکس ها
کنار ِ تو
لبخند نزدم
با تمام ِ جانم خندیدم …


مادرم می گفت :

به دیوار تکیه کن

ولى به مردها ، نه …!

که دیوار اگر پشتت را خالى کرد

سنگ است و گچ، نهایت سرت می شکند …!

ولى اگر مردى رهایت کرد

دلت میشکند

روح و تمام زندگیت میشکند

و زنى که بشکند

سنگ می شود، سرد و سخت

که نه می خندد، و نه میگرید …!

و این یعنى فاجعه…!
فاجعه زنیست که از دلدادگى ترسیده


باز “جمعه” با همان منوی همیشگی اش!
چشمانی که ولگرد خیابانهای بی تو شده اند
خاطراتی که بهانه های تنهاییم را دست به ڪمر زده اند
شاید جمعه منم!
که زماڹ روی دستم باد ڪرده
و تا ابد تاریخ انقضا خورده
که صبح تا شب جای خالیت را دوره ڪنم
و در آزمون هر شب نبودنت
چناڹ بیفتم ڪه
بمیرم!
جمعه منم!
که ملودی خنده هایت در دلم تاب می خورد
دردت به جانم:
تو هم که نیستی
اصلا بگذار ساده اش ڪنم
عجب زهر ماری ست جمــــــــــعه .


وقتی دلت مثل من ترک برداشت
دیگر آمدن یا رفتن
بودن یا نبودن
هیچ فرقی نمی کند
آدم یک روز به جایی می رسد
که دلش می خواهد همیشه بخوابد
خواب چقدر خوب است
برای نداشتن ها …


عشق تو
شوخی زیبایی بود که خداوند با قلب من کرد !
زیبا بود امّا شوخی!!!!
حالا . . .
تو بی تقصیری !
خدای تو هم بی تقصیر است !
من تاوان اشتباه خود را پس میدهم . . . !
تمام این تنهایی
تاوان « جدّی گرفتن آن شوخی » بود


شوق دیدار تو را دارم نمی آیی چرا؟
مثل باران ، تند میبارم نمی آیی چرا؟
خسته ام از درد ، از آهنگ های بیکلام
خسته از آهنگ گیتارم نمی آیی چرا
غرق در کابوس میمانم مجال خواب نیست..
من چرا تا صبح بیدارم؟ نمی آیی چرا؟
رفته ای! با خاطراتت اشک میریزم هنوز
باز غم در سینه میکارم نمی آیی چرا؟
ای دوای درد قلبم، خسته ام از زندگی
بی تو در بستر گرفتارم نمی آیی چرا
نسخه ای پیچیده دکتر بوسه بر لبهای عشق
آه، محتاج پرستارم نمی آیی چرا
هیچ کس من را پرستاری به جز روی تو نیست
از تب این عشق، بیمارم نمی ایی چرا


دوستت دارم
و همین غمگین‌ترم می‌کند
وقتی که نمی‌توانم چهار فصل جهان را
بر شانه‌های تو آواز بخوانم
وقتی که بادی
برگ‌هایت را از من می‌گیرد…
درخت بالابلند من!
باور کن این همه خواستن غمگین است
برای پرنده‌ای که از کوچی به کوچ دیگر پرواز می‌کند


گاهی خوابت را می‌ بینم
بی‌ صدا بی‌ تصویر
مثلِ ماهی در آب‌های تاریک که لب می‌ زند
و معلوم نیست حباب‌ها کلمه‌اند یا بوسه‌ هایی از دلتنگی


دلم روشن است می آیی و هوا دوباره خوب می شود،
دلم دوباره پر می گیرد، دوباره هزار بار عاشقت می شوم،
تو یک بار می گویی دوستت دارم و من از شوق هزار بار می میرم.
دلم روشن است دوباره عاشقم خواهی شد…


باد لاى موهایت مى پیچد
موهایت موج بر مى دارد
و در کرانه اى دوردست
اسب هاى ترکمن رم مى کنند!
چشم هاى تو ارتباطِ مستقیمِ باد و باران است
چشم هاى تو پیامبر باغچه و ناودان است
چشم هاى تو معجزه
چشم های تو ابر
چشم های تو..
آه اى معشوق!
عادت کرده ام به تنهایى
عادت کرده ام به سکوت
کمى نگاهم کن
تا صداى دریا بدهم!


یادته میگفتی: من واسه دستام حرمت قائلم
یادته میگفتی: دستام فقط مال توه
یادته میگفتی: زندگیم تویی
یادته میگفتی: به چشم من تو از همه دنیا خوشگل تری
پس چی شد؟
من همه حرفاتو خوب یادمه ها
حالا نیستی و از سرمای نبودنت دستام یخ زدن
کجایی بی معرفت
دستاتو جز من به کی سپردی؟


جملات گریه آور خاص و دلنوشته زیبا

می دانم…
تو دست نیافتنی ترین معشوق زمین باش!
حتی دور از دستانِ من،
ولی باش..!
اینجا میان شعرهای من
دست کسی به تو نخواهد رسید…
از میان انبوه زخم ها
سکوت بغض ها
و خاموشی واژه ها
“تـو”
بی بهانه سر ذوقم می آوری …
پس بمااان


کابوس می بینم
کابوس نبودن تو
کابوس از دست دادن خنده های مردانه ات
کابوس سرقت ناباورانه دلت
سراسیمه و لبریز از ترس
از خواب بر می خیزم تا به آغوشت پناه بیاورم
اما افسوس
از یاد برده ام که از ترس نبودنت به خواب پناه برده بودم.


دلم؛ برای خودم تنگ می شود
روزهایی که بیشتر می خندیدم
روزهایی که اتاق
هوای بیشتری داشت ،
روزهایی که تو را داشتم …


دیدمت انگار چیزى بر دلم تأثیر کرد
با نگاه ساده ات دنیاى من تغییر کرد
دیدمت با لحن آرامى صدایم کردى و
این دل مغرور در لحن صدایت گیر کرد
غرق آرامش مرا خواندى و گفتى میشود
با سوالم ذهنتان را هم کمى درگیر کرد؟
میشود با من بمانى! ساده… میخواهم تو را
جمله ای ساده دلم را بردو در زنجیر کرد
اندکی با شوق، بی وقفه نگاهت کردمو
در دلم گفتم که چشمانت دلم را پیر کرد!
رفتى و از دور میدیدم پر از دلشوره ای
تو نفهمیدى که عشقت در دلم تکثیر کرد
تیر اخر را زدی وقتی که گفتی عاشقم
عاشقت بودن مرا از هر تجرد سیر کرد


شب است
تمام فضای اتاقم
تمام فضای مغزم
پر شده از فکر او
کلنجار میروم با خودم با دلتنگی هایم با قلب له شده ام با غرور شکسته ام
سراغش را بگیرم؟ نگیرم؟ …بگیرم؟ …نگیرم؟
نزدیک صبح است
دل را به دریا زدم اما
“مشترک مورد نظر در حال مکالمه می باشد، لطفا بعدا تماس بگیرید”
بغضم ترکید، چشمانم گریست و من درون اشک هایم ذره ذره غرق شدم


گاهی دست خودت نیست
دوست داشتن کسی
که می دانی نمی شود او را داشت
اما مطمئنی تا ابد
دوست داشتنش
تکه تکه ات می کند …


کاش یک شب مهمان هق هق من بودی
کاش می دیدی چگونه وجودم از نبودنت ذره ذره در نیستی حل می شود
کاش می شد عشقت را با یک کلیک از حافظه مغزم پاک می کردم
کاش دردهایم را در کیسه می ریختم و شب پشت در اتاقم می گذاشتم
کاش کاش کاش
تمام زندگی من پر شده از کاش های خیالی خودم و نبودن واقعی تو که ولم نمی کنند


رفتی؟
به سلامت..!
من خدا نیستم که بگویم صدبار اگر توبه شکستی باز آی..
آنکه رفت به حرمت آنچه با خود برد حق بازگشت ندارد..
رفتنش مردانه نبود لااقل مرد باشد برنگردد..
خط زدن برمن پایان من نیست,بلکه آغاز بی لیاقتی توست..
همیشه بهترینها مال من بوده و هست..
اگر مال من نشدی قطعا بهترین نبودی و نیستی..
این تو نیستی که مرا فراموش کردی..
این منم که به یادم اجازه نمیدهم حتی از نزدیکی ذهن تو عبور کند..
صحبت از لیاقت است..
محکمتر از آنم که برای تنها نبودنم آنچه را که اسمش را غرور گذاشته ام برایت به زمین بکوبم..
احساس من قیمتی داشت که تو برای پرداخت آن فقیر بودی..


اهل شعرم… اهل تنهایی و درد…
پیشه ام فریاد است!! کاسبم… کاسب دل…
صادراتم شادی.و.. وارداتم غم ودرد…
دوستانی دارم سردتر از سردی برف…
گاه گاهی یخشان میشکند…
گاه گاهی دلشان می سوزد… ولی از روی ترحم…
سر زمینی دارم مردمانش همه دوست. ولی از روی ریا…
خنده ام می گیرد!!!
دلشان مرده ولی، لبشان خندان است…
گله از اهل تماشا دارم… گله از این همه حاشا دارم…
خنده ام می گیرد!!!
من خودم اهل تماشا هستم…
گاه گاهی دلی میسازم، میفروشم به شما…
تا به آواز صداقت که در آن زندانیست دل بی مهر شما تازه شود…
چه خیالی… چه خیالی…
خوب میدانم دلتان بی مهر است..


دکلمه احساسی غمگین خاص

آنقدر دیر آمدی تا عاقبت پاییز شد
کاسه ی صبرم از این دیر آمدن لبریز شد
تیر دیوانه شد و مرداد هم از شهر رفت
از غمت شهریورِ بیچاره حلق آویز شد
مهر با بی مهری و نامهربانی میرسد
مهربانی در نبودت اندک و ناچیز شد
بی تو یک پاییز ابرم، نم نمِ باران کجاست؟
بی تو حتّی فکر باران هم خیال انگیز شد
کاش میشد رفت و گم شد در دل پاییز سرد
بوی باران را تنفّس کرد و عطر آمیز شد


چشمانت را بستی و رفتی
اما نمی دانستی در پس این رفتن تو چه غم ها و غصه هایی که بر سر ما خراب نشد
نمی دانستی با رفتنت سیاه شد تمام نقطه های رنگی درون دنیایمان.
نمی دانستی همان هنگام که چشمانت را بستی و فروغ نگاهت را از دنیای ما گرفتی، ما هم در تاریکی محض محو شدیم.
تو نور دنیای ما بودی، تو امید خشت خشت این کاشانه بودی و نمی دانستی
نمی دانستی چه آواری چه مصیبتی و چه سرگذشت شومی را با رفتنت به ما تحمیل میکنی


بی تو
من با بدن لخت خیابان
چه کنم؟
با غم انگیزترین حالت تهران
چه کنم


چمدان دست تو و ترس به چشمان من است
این غم انگیزترین حالت غمگین شدن است
قبل رفتن دو سه خط فحش بده،داد بکش
هی تکانم بده،نفرین کن و فریاد بکش
قبل رفتن بگذار از تهِ دل آه شوم
طوری از ریشه بکش ارّه که کوتاه شوم


متن غمگین طولانی دلم گرفته
دلم گرفته است …
دلم اندازه ی حجم قفس تنگ است،
سکوت از کوچه لبریز است،
صدایم خیس و بارانی ست،
نمی دانم چرا؟
در قلب من پاییز طولانی ست …!


قیامت را ندیده ام اما رفتنت قیامتی را در دنیایمان به وجود آورده که هیچ چیز و هیچ کس رنگ و بوی زندگی ندارد. مدت ها در ایوان خانه مان حتی پرنده ای آواز نمی خواند. همانند ما و کاشانه مان که ریشه هایمان خشکید، دیگر هیچ گیاه یا درختی در باغچه مان غنچه نمی دهد. کاش یک روز بیایی، دستانم را محکم بگیری و آهسته آهسته مرا از زندان زندگی نجات دهی. بی تو من زندانی حبس ابدی هستم با یک عمر هم صحبتی با کوله بار غم و اندوه.


تو معاشقه نمی دانی
اندام مرا پادشاهان بزرگ دنیا لمس کرده اند
موهایم درون تمام شعرهای تاریخ جاری ست
لب هایم آنقدر خون ریخته است تاکنون که بارها پیامبران منعش کرده اند
وخدا درهرپیامش آن را گناه کبیره دانسته است
آویزان شدن را در چوبه دار آموخته ای
چه می دانی چطور می شود برگردنم آویزان شوی
سینه هایم بزرگترین شیاطین را فرشته کرده است
ماه را کشیده روی زمین
قیصر را خواب ربوده است ….
تو معاشقه نمی دانی
دستی بزن به این موهایم
ببین کفر مطلق است
بنوش کمی از لبانم
جهنمی ست از حرارت ودرد
تو معاشقه نمی دانی


بهار آمد
طبیعت زیبا و بهشتی باز رخ نمود و تمام موجودات زمین گذر از زمستان و آغاز روحبخش بهار جانانه را به هم نوید می دهند. گل بار دیگر دلربایی می کند و بلبل از شراب عشق او مجنون صحراگردی شده است. و اما در این هیاهوی زیبای بهاری، پدر چگونه باور کنم آنقد رعنا و با شکوه تو در تلی از خاک آرمیده است. چگونه باور کنم بهار و زیبایی هایش را بدون لبخندهای تو بگذرانم. کاش از مزارت گلی می رویید و بوی دستان پرمهر تو را برایمان به ارمغان می آورد. پدر بهار بی تو تا ابد زمستان است.


عاشق نباشی حس باران را نمی فهمی
فرق قفس با یک خیابان را نمی فهمی
عاشق نباشی می روی در جاده ها،اما
معنای فصل برگ ریزان را نمی فهمی
عاشق نباشی،زندگی بی رنگ و بی معناست
درد درون چشم انسان را نمی فهمی
در شعرها دنیایی از اسرار پنهان است
عاشق نباشی،درد پنهان را نمی فهمی
عاشق نباشی فصل پاییز و بهار،حتی
زیبایی فصل زمستان را نمی فهمی


پشت حرف های یک مرد …
پشت نوازش ها …
سرزنش ها …
پشت تمام نگاه های معنی دارش …
پشت سکوتش …
پشت لبخند های پراز رازش …
عشقی است پنهان تر از محبت زنانه …


وقتی تو رفتی
تکیه گاه زندگی مان، ستون سقف آرزوهایمان و تمام بود و نبود دلخوشی هایمان با سونامی رفتنت فروریخت. حال ما مانده ایم، کشتی طوفان زده ای که تلاطم امواج بی رحم روزگار بند بند وجودمان را از هم می پاشد. پدر بودنت با اینکه عادت شده بود، تمام خوشبختی روزگارمان بود. کاش بودی و بار دیگر به نگاه پر از مهری یا به لبخند برآمده از جانی مهمان مان می کردی.


متن غمگین جدید
روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد
و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت
روزی که کمترین سرود
بوسه است
و هر انسان
برای هر انسان
برادری ست
روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند
قفل
افسانه ای است
و قلب
برای زندگی بس است


روزگاری بود که می گفتی تنها مرگ است که ما را از هم جدا می کند و من با لبخند می گفتم: هیسسس!
حال آن واقعیت تلخ رخ نمود و بر پهنه زندگی مان سایه شوم ش منزل کرد.
تو رفتی اما قلب من فهمید حتی مرگ هم قدرت این را ندارد تا فراموشی تو را به من غالب کند. تو چنان در روح و جان منی که هیچ اتفاقی قوی تر از بودنت نیست، حتی مرگ.


سکوت درمانی
ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻦ !..
ﻫﻨﮕﺎﻣﯿﮑﻪ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﯽ ﭼﻪ ﺑﮕﻮﯾﯽ، ﭼﻪ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﻫﯽ ﻭ ﯾﺎ ﭼﻄﻮﺭ ﺑﮕﻮﯾﯽ, ﻓﻘﻂ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻦ!
ﮔﺎﻫﯽ ﻧﮕﻔﺘﻦ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺗﺮ ﺍﺯ ﮔﻔﺘﻦِ ﺳﺨﻨﺎﻥِ ﺁﺷﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻟﺤﻈﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ
ﺳﺒﮏ ﻣﯿﮑﻨﺪ … ﺩﺭ ﺁﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻦ .
ﯾﮏ ﻭﻗﺘﻬﺎﯾﯽ ﺳﻌﯽ ﮐﻦ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﺑﺒﻨﺪﯼ ﺑﺮ ﺣﺮﻓﻬﺎﯼ ﻧﯿﺶ ﺩﺍﺭ، ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻨﯽ
ﻭ ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻧﺖ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺩﻫﯽ ﺳﮑﻮﺕ ﺭﺍ ﺗﻤﺮﯾﻦ ﮐﻨﺪ …
ﺁﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﮐﻪ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﯼ ﭼﻪ ﺷﺪ ﻭ ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﺑﺮ ﺳﺮﺕ ﺁﻭﺍﺭِ ﻣﺼﯿﺒﺖ ﺁﻣﺪ، ﮐﺴﯽ ﺭﺍ
ﻣﻘﺼﺮ ﻧﮑﻦ, ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻦ ﺗﺎ ﺩﻟﯿﻞِ ﺍﺻﻠﯽ ﺭﺍ، ﺩﺭ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺑﯿﺎﺑﯽ !
ﺩﻗﯿﻘﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺣﺲِ ﺍﻧﻔﺠﺎﺭ ﺩﺭ ﺳﻠﻮﻟﻬﺎﯾﺖ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺭﻭﻥ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩ, ﺳﮑﻮﺕ
ﺭﺍ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﮐﻦ, ﮐﻪ ﺫﻫﻨﺖ ﺑﺎ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺑﺎ ﻗﻠﺒﺖ ﻣﺸﻮﺭﺕ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺗﺼﻤﯿﻤﯽ ﺩﺭﺳﺖ ﺑﮕﯿﺮﺩ .
ﯾﮏ ﻭﻗﺖ ﻫﺎﯾﯽ ” ﺳﮑﻮﺕ” ﭘﺎﺳﺦِ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺩﺭﺩﻫﺎﺳﺖ

دکمه بازگشت به بالا