جملاتی از کتاب پسرک، موش کور، روباه و اسب نوشته ی چارلی مکسی (کتاب آموزشی)
کتاب پسرک، موش کور، روباه و اسب کتابی پرفروش است که توسط چارلی مکسی نوشته و تصویرگری شده است. موضوع کتاب سفر پسرک جوانی را روایت میکند که با موش کور سخنگو، روباه دانا و اسبی مهربان روبهرو میشود. آنها با هم وارد یک سری گفتگوها و ماجراجویی میشوند که موضوعات و درسهای مختلفی را به آنها یادآور میشود.

خلاصه ای از کتاب:
کتاب پسرک، موش کور، روباه و اسب از چارلی مکسی کتابی است که داستان آن حول تعامل بین چهار شخصیت اصلی میچرخد: پسر، موش کور، روباه و اسب. هر شخصیت دیدگاه و خرد منحصربهفرد خود را به روایت میآورد و بینشها و درسهای عمیقی را در طول مسیر ارائه میدهد.آنها درباره موضوعاتی مانند اهمیت مهربانی، زیبایی طبیعت، اهمیت پذیرفتن عیوب و شجاعت رویارویی با چالشهای زندگی بحث میکنند.
بریده هایی از کتاب پسرک، موش کور، روباه و اسب
«بهنظرت بزرگترین راه هدردادن وقت چیه؟» موش کور گفت: «اینه که خودت رو با بقیه مقایسه کنی.»
پسرک پرسید: «نصیحت دیگهای هم داری؟» اسب گفت: «اینکه بقیه چطور باهات رفتار میکنن نباید معیار ارزش تو باشه.»
«اغلب بخشیدن خودت سختترین نوع بخشیدنه.»
«هرکی یه دلیل و قوت قلبی نیاز داره تا باهاش به راهش ادامه بده. دلیل شما چیه؟»
پسرک پرسید: «اگه قلبمون زخمی شد چیکار کنیم؟» «با دوستی و همدردی و زمان باندپیچیش میکنیم، تا اینکه دوباره با امید و خوشحالی بیدار بشه.»
مطلب مشابه: جملاتی از کتاب بیندیشید و ثروتمند شوید / کتابی درباره ثروت و موفقیت
وقتی داشتم این کتاب را مینوشتم و نقاشیهایش را میکشیدم، اغلب به خودم میگفتم: «من کیام که این کار رو بکنم؟» ولی بهقول اسب: «حقیقت اینه که هیچکس توی زندگی استاد نیست و همه همینجوری میرن جلو.»
اسب گفت: «بعضی وقتها.» پسرک پرسید: «بعضی وقتها چی؟» «بعضی وقتها بلندشدن و ادامهدادن کار شجاعانه و شکوهمندیه.»
بهنظرت عجیب نیست؟ ما فقط میتونیم بیرونِ خودمون رو ببینیم، ولی تقریباً همهٔ چیزهای مهم درونمون اتفاق میافتن.»
موش کور پرسید: «بهترین کشفت توی زندگی چی بوده؟» پسرک جواب داد: «اینکه من کافیام، همین جوری که هستم.»
موش کور پرسید: «لیوانِ تو نصفش پره یا نصفش خالیه؟» پسرک گفت: «فکر کنم فقط از این خوشحالم که یه لیوان دارم.»

موش کور گفت: «برات یه کیک خوشمزه گرفتهم.» «جدی؟» «آره.» «خب کجاست؟» موش کور گفت: «خوردمش.» «آهان.» «ولی یکی دیگه برات گرفتم.» «جدی؟ خب اون کجاست؟» «گویا دوباره همون اتفاق براش افتاد.»
اسب گفت: «درخواست کمک بهمعنی تسلیمشدن نیست.» «بهمعنی اینه که حاضر نیستی تسلیم بشی.»
«همیشه یادت باشه که تو ارزش داری، تو مهمی، تو عزیزی، و چیزی رو به دنیا اضافه میکنی که هیچکس دیگهای از پسش برنمیآد.»
بیشتر موشِکورهای پیری که میشناسم آرزو میکنن کاش کمتر به ترسهاشون گوش میکردن و بیشتر به رؤیاهاشون توجه میکردن.»
پسرک پرسید: «کِی از همیشه قویتر بودی؟» «وقتی جرئت کردم ضعفهام رو نشون بدم.»
«من بلدم پرواز کنم. ولی از خیلی وقت پیش دیگه پرواز نکردهم، چون بقیهٔ اسبها رو ناراحت میکنه.»
موش کور پرسید: «بهترین کشفت توی زندگی چی بوده؟» پسرک جواب داد: «اینکه من کافیام، همین جوری که هستم.»
وقتی دارد برف میبارد و ثانیهای بعد هوا آفتابی میشود. زندگی هم یک جورهایی همینجوری است، چشم به هم بزنی همهچیز برعکس میشود
موش کور گفت: «من خیلی کوچیکم.» پسرک گفت: «آره، ولی با بودنت تغییر بزرگی ایجاد میکنی.»
بهنظرت عجیب نیست؟ ما فقط میتونیم بیرونِ خودمون رو ببینیم، ولی تقریباً همهٔ چیزهای مهم درونمون اتفاق میافتن
مطلب مشابه: بریدههایی از کتاب سووشون اثر سیمین دانشور با داستانی خواندنی
«فکرش رو بکن اگه کمتر میترسیدیم چهجوری بودیم.»
«وقتی ابرهای تاریک پیداشون میشه… … به راهت ادامه بده.»
«یکی از بزرگترین آزادیهای ما اینه که انتخاب میکنیم چطور به چیزهای مختلف واکنش نشون بدیم.»
موش کور گفت: «اینکه با خودت مهربون باشی از بهترین انواع مهربونیه.»
پسرک پرسید: «ضربالمثلی هست که موردعلاقهت باشه؟» موش کور گفت: «آره.» «چیه؟» «اگه دفعهٔ اول موفق نشدی، یه کم کیک بخور.» «هوم، مؤثره؟» «هر دفعه، بلااستثنا.»
پسرک پرسید: «شجاعانهترین حرفی که تا حالا زدهای چی بوده؟» اسب گفت: «کمک.»
اسب گفت: «هرکی یه دلیل و قوت قلبی نیاز داره تا باهاش به راهش ادامه بده. دلیل شما چیه؟»
به نظر من طبیعت قدری شبیه زندگی است: گاهی ترسناک، اما همیشه قشنگ.
«فقط همین یک قدم را بردار…» «افق خودش مراقب خودش است.»
موش کور گفت: «عشق و علاقه نیازی به خاصبودن نداره.»
اسب گفت: «هیچی بهتر از مهربونی نیست. آروم و بیصدا فراتر از همهٔ چیزهای دیگهست.»
وقتی احساس میکنی کنترل چیزهای بزرگ از دستت خارج شده … روی چیزی که عاشقشی و صاف جلوته تمرکز کن.
این کتاب برای همه است. چه هشتاد سالتان باشد، چه هشت سال.

«گاهی تمام چیزی که میشنوی فقط تنفره. ولی توی این دنیا بیشتر از چیزی که بتونی تصور کنی عشق هست.»
با خود و اطرافیانتان مهربانتر باشید، و موقع نیاز، درخواست کمک کنید، که خودش خیلی کار شجاعانهای است.
پسرک گفت: «بعضی وقتها میترسم شماها بفهمین من معمولیام.» موش کور گفت: «عشق و علاقه نیازی به خاصبودن نداره.»
«چقدر زیبایی هست که باید مراقبشون باشیم.»
موش کور گفت: «معمولاً منتظر مهربونی میمونیم… ولی مهربونی با خودمون رو میشه همین الان شروع کنیم.»
من در کتابها احتیاج به عکس دارم. مثل جزیرهای که وسط دریایی از کلمهها میتوان در آن توقف کرد.
روباه گفت: «راستش رو بگم، اغلب فکر میکنم چیز جالبی برای گفتن ندارم.» اسب گفت: «راستش رو گفتن همیشه کار جالبیه.»
«افتادی، ولی من گرفتمت.»
بالهات رو باز کن و برو دنبال رؤیاهات
«یه چیزی کشف کردم که از کیک بهتره.» پسرک گفت: «خالی نبند.» موش کور جواب داد: «راست میگم.» «خب، چیه؟» «بغل. موندگاریش بیشتره.»
مطلب مشابه: بریده هایی از کتاب اثر مرکب نوشته ی دارن هاردی {جزو پرفروشترین کتابهای مجلهی نیویورک تایمز}