انشا زیبا درمورد کفش؛ ۸ انشای زیبا برای تمامی مقاطع
امروز در تک متن به انشا درمورد کفش پرداخته ایم.کفشی که از نیاکان ما تا امروز همیشه کفش وسیله ایی برای راحتی پا و محافظت از پا در برابر اجسام خارجی بوده و تاکنون نیز از نقش پر رنگی در زندگی ما بهرمند است.انشا در مورد کفش را میتوان به روشهای مختلفی از جمله توصیفی،طنزآلود، خیالانگیز و انتقادی نوشت و یا از زبان کفش به توصیف شرایط موجود در نگاه آن پرداخت.
فهرست انشاها

انشای کفش های زیبا من
هر جا که می رویم با ما می آید و هر جا که قدم می گذاریم جور پای ما را می کشد. در سختی و سرما و گرما. محافظی بی زبان که پایم را به او سپردم. برایش دلم می سوزد گاهی پاره می شود و دم بر نمی آورد. از قلب دوم من محافظت می کند تا سنگی و شیشه ای و چوبی به پایم فرو نرود.
کفش خوبم مرا ببخش که حواسم به تو نیست، در برف و زمستان و گرما، ناراحتی و خوشی و درد، مرا ببخش که نمی توانم جای تو باشم. تو برای من بهترین همراه بودی و من بی تو قدم از قدم نمی توانم بردارم. رفیق تنهایی و همدم روزهای بی قراری، هرجا که به راه می افتم تو با منی و در کنارم. قلب دومم را به دست تو سپردم و قلب اول را به خدایم. تو که نباشی پاهایم زخمی می شوند و تاب راه رفتن ندارم.
کفش خوب و همراه من، گاهی که خوب فکر می کنم تو اولین وسیله ای هستی که من باید هنگام سفر با خود داشته باشم تا بتوانم حرکت کنم. دردهایم را تو تسکین می دهی و زخمهایم را تو درمان می کنی، پاهای من به قدرت استقامت و توانایی تو نای رفتن دارند و مرا به هدف می رسانند. کفش خوبم مرا ببخش که گاهی در نگه داری تو کوتاهی می کنم و نمی توانم صاحب خوبی برایت باشم. گاهی کتانی هستی و زمانی مجلسی، گاهی دمپایی می شوی و زمانی هم کفش زمستانی، برای هر فصل و هر لحظه از تو ممنونم که خوب از پاهایم مراقبت کردی.
پا قلب دوم انسان است و بهتر است برای نگه داری و محافظت از کمر و پای خود در انتخاب کفش دقت کافی داشته باشیم تا در طی مدتی که از کفش استفاده می کنیم، هیچ آسیبی به پای ما نرسد.
انشا تشکر از کفش
همسفر خوبم سلام، رنگ های خوب و زیبایی داری، محکم و شیک هستی، برای هر فصل جداگانه در بازار یافت می شوی، هربار که می پوشمت حالم خوب می شود و عزم رفتن می کنم. تو ای رفیق شفیق و همراه جاوید فصل ها تو را دوست می دارم.
زندگی انسان به قلب و پایش وابسته است همانا اگر قلب از کار بیفتد تمام بدن از کار می افتد. پا هم عضوی حساس است که بدن با کمک ان سرپا ایستاده و به زندگی ادامه می دهد. پا برای اینکه بتواند در زمانهای طولانی روی زمین قرار گیرد، نیاز به محافظ و پاپوش دارد که به آن کفش می گویند. در گذشته از پوست حیوانات دوخته می شد و امروزه با جنس ها و مدل های متفاوت در دنیا دیده می شود و مردم طبق سلیقه خود آن را تهیه کرده و می پوشند.
کفش خوبم من را ببخش که گاهی تو را یادم می رود، تو همدم راه های طولانی و گرما و سرمای منی، من تو را چون همدمی و مرهمی بر خستگیهایم دوست می دارم.هرچند تو هم گاهی خسته و درمانده می شوی، هرچند تو هم گاهی عمرت تمام می شود. من چاره ای جز تعویضت ندارم و مجبورم. ولی بسیاری از موفقیت های خودم را مدیون تو هستم که در کنارم بودی و هیچ کس نمی تواند قدر زحمات تو را بداند.
تو ان قدر خوب و مهم هستی که لنگهات هم در بیابان نعمت است. اگر تو نبودی پای رفتنم نبود و کسی به مقصد نمی رسید. یار قدیمی و کودکی و پیری، از اولین روزهایی که شروع به راه رفتن می کنم، اولین کادویی که می گیرم تویی، صدا دار و جذاب، خواستنی و زیبا، با هر صدایش می خندم و تاتی تاتی راه می روم و مادر هم کنارم می خندد و خوشحال می شود. بزرگتر که می شوم برای مدرسه و ورزش هم کفش می خرم.
تو همانی هستی که بی دلیل و بی هوا خوشحالم می کنی، کنارم می آیی و گاهی هم دستی به سر و رویت می کشم و می دانم که تو همان رفیق خاموشی که در هر خوشی در کنارم هستی و دوستت دارم. من در کودکی حس تعصبی به تو داشتم که دوست ندارم هیچ کس حتی به تو نگاه کند.
مراقبت از پا و کفش موجب بهتر شدن حالم شده و هر بار که کفش تمیز می پوشم، احساس خوشایندی دارم و احساس غرور می کنم. تو کفش خوبم را چون همه لوازم شخصی دوست دارم و از تو مراقبت می کنم.

مطلب مشابه:انشا در مورد دوست خوب (۱۰ انشا زیبا درباره دوستان خوب)
انشا توصیف کردن کفش
در ایستگاه اتوبوس نشسته بودم، خیابان شلوغ و انتظار ما برای رسیدن ماشین، طولانی و کسالتآور شده بود. سرم را پایین انداخته و ناخودآگاه چشمانم به کفشهای پسرکی افتاد که یک صندلی آن طرفتر نشسته بود. پسرک پاهایش را از سر بیحوصلگی و یا شاید هم شیطنت تاب میداد و من نمیتوانستم با دقت کفشهایش را ببینم. اما در همان حالت، متوجه کهنگی و بدرنگی کفشها شدم.
رنگ کفشهای پسرک، طوسی چرک و ناخوشایندی دیده میشد؛ اما به نظر میرسید که پیشتر و در روزگار نونواری، سفید بودهاند. بندهایش هم چرک و بدرنگ شده و به حالت نزار و وارفتهای با بیحوصلگی گره خورده بود. در قسمت جلوی کفشها، زبانه از لژ زیرین کمی فاصله گرفته و یک چاک خوردگی عمیق در آن قسمت دیده میشد.
اگر به دیگر جهات کفشهای پسرک، به خصوص کنارهها نگاه میکردید، باز هم میشد همان شکاف و جداشدگی را مشاهده کرد. از خود میپرسیدم چرا این کفشها را تعمیر نکرده و یا حتی در خانه با چسبی، چاک خوردگیهایش را نبستهاند. پسرک همچنان پاهایش را تکان تکان میداد و توجهی به کثیفی و کهنگی کفشهایش نداشت. او میتوانست همان قدر که بزرگترها رنجهای خود را پنهان میکنند، نازیبایی کفشهایش را از نگاه خود پنهان سازد. با خودم گفتم کثیفی و خرابی کفشهای وی، به جز این که ناشی از فقر و نداری باشد، به بیاهمیتی نیز مربوط است. مادر یا پدر این پسرک، احتمالا کمترین اهمیت را به نظافت وی داده و توجهی به شکل ظاهری او نداشتند.
او که همچنان پاهایش را تکان میداد، ناگهان قلوه سنگی کوچک را مقابل پای خود یافته و شروع به بازی کردن با آن نمود. بخش جلویی کفشهایش را روی قلوه سنگ غلطانده و در هر بار رفت و برگشت، دهانه شکاف خورده کفش، بیشتر باز میشد. دوباره پاشنه کفش را روی سنگفرش ایستگاه اتوبوس کوبانده و باز روی سنگ میغلطاند و من در کمال یأس میدیدیم که لبه شکاف خورده کفش، اوضاع وخیمتری به خود میگیرد.
به راحتی میشد حدس زد که پسرک در خانوادهای فقیر و با سطح مالی ضعیف زندگی میکند. کفشهایش به راستی غم انگیز نشان میداد و دلم برای پاهایش کوچکش که در آنها قدم زدن در این جهان را تجربه میکرد، به درد آمد. شاید او که با آن بیخیالی پاهایش را تکان تکان میداد، خود نمیدانست چه تصویر غم انگیزی را رقم زده است و در دنیای کودکیاش غوطهور بود.
انشا انتقادی از کفش
معلم از ما خواسته تا انشایی در مورد کفش بنویسیم و من شاید سختترین راه را برای نوشتن آن انتخاب کردهام. نوشتن انشا در مورد کفش با نگاه انتقادی، عجیب به نظر میرسد؛ اما من میخواهم با یک ذره بین بدبینانه به کفشها بنگرم. به راستی چه رسم عجیبی است که باید برای راه رفتن، کفش به پا کنیم! اگر چیزی به نام کفش وجود نداشت، حتما نظافت خیابانها به شکلی جدیتر رعایت می شد و میتوانستیم با خیال راحت روی آسفالت خیابان و کوچهها و خاک باغچهها قدم بزنیم.
درست نمیدانم از چه زمانی چیزی به نام کفش به زندگی بشر وارد شد، اما احتمالا پیش از آن روزگار جذابتری را سپری میکردیم. زمانی که کف پا به عنوان یکی از گیرندهترین سطح حواسی بدن انسان، قادر به حس گرمای زمین پس از ساعتها تابش نور خورشید بود. اگر میتوانستم به گرمترین نقطه زمین سفر کنم، قطعا علاقهای نداشتم که کفشهای کسالت آور، مانعی میان کف پاهای من و گرمای زمین باشند.
حالتی را تصور کنید که یک روز صبح از خواب بیدار شده و دیگر چیزی به نام کفش در جهان وجود نداشته باشد! در این صورت چه خواهیم کرد؟ بدیهی است که هیچ یک از ما از بیکفشی نخواهیم مرد، تنها دقت میکنیم که هیچ زباله یا شیء بُرنده و تیزی در کف خیابانها نریزیم. ظرف مدت چند روز چهره شهرها به مراتب تمیزتر و زیباتر شده و هر یک از ما برای حفظ سلامت خود و عزیزانمان، به شهروندانی منضبط تبدیل خواهیم شد.
حل مساله پیچیده بستن بندهای کفش یا چسبهایی که پس از مدتی خاصیت خود را از دست میدهند، با کنار گذاشتن همیشگی کفشها، برطرف خواهد شد. از طرفی دیگر صورت مساله بوی پای عرق کرده نیز برای همیشه منتفی شده و دیگر قرار نیست به فکر شستن مداوم جورابها یا استفاده از اسپریهای خوشبوکننده باشیم.
کاش میتوانستیم در جهان یک هفته بدون کفش را تجربه کرده و کوچهها و خیابانهای ما، مملو از پاهای برهنهای میشد که بیمحابا مادر زمین را لمس میکنند. لذت زندگی کردن و تبدیل شدن به جزئی از طبیعت، چیزی است که به این شکل به آن دست خواهیم یافت.

مطلب مشابه: انشا درباره سفر خانوادگی (۱۰ انشا جدید کوتاه و بلند)
انشا رویایی درمورد کفش
برای مدتی طولانی در ویترین یک مغازه لوکس بالای شهر جای داشتم. افراد زیادی از صبح تا ساعات پایانی شب مقابل این ویترین ایستاده و نگاه بسیاری از آنها نیز در نگاه من گره میخورد. اما در واقع کمتر کسی علاقهای به امتحان کردن من داشت. فکر میکنم قیمت بالایی که فروشنده بر پایه ویترینی من نصب کرده بود، باعث میشد که حتی متمولان شهر کمتر درخواست امتحان و خرید من را بدهند. قبول دارم، این قیمت زیادی برای خرید یک جفت کفش محسوب میشد.
سرانجام روزی نگاه زن جوان و زیبایی روی من ثابت ماند و همان لحظه دریافتم که علیرغم گران قیمتیام، برای خرید من وسوسه شده است. او از مقابل ویترین عبور کرده و من آهی از سر ناامیدی کشیدم؛ اما بلافاصله پس از چند ثانیه دوباره بازگشت و نگاه دیگری به من انداخت. یک، دو و سه! زن جوان داخل مغازه شد و از آقای مغازهدار خواست تا یک جفت از مدل من را به او بدهد تا در پاهایش امتحان کند. مغازهدار متوجه نبود، اما من میدانستم که تنها نمونه باقی مانده از مدل من، خودم بودم که در ویترین جای داشتم.
جناب آقای مغازهدار در قفسهها به دنبال نمونهای از من گشته و وقتی کاملا مایوس شد، به سراغ ویترین آمد. او درب ویترین مغازه کفش فروشی را از داخل باز کرده و با احتیاط هر دو لنگه من را بیرون آورد. ذرهای گرد و غبار بر تن من ننشسته و کاملا تمیز و براق بودم. مرد فروشنده لنگه راست من را به زن جوان داد. او با احتیاط پایش را در قالب راحت و شیک من فرو برده و جالب است بدانید که کاملا اندازه پایش بودم. به همین ترتیب لنگه چپ را نیز گرفته و به پا کرد. لنگه چپ من نیز به راستی برازنده و سایز پای او بود.
او قدمی مقابل آینه مغازه کفش فروشی زده و به گامهای خود در آینه نگریست. از نگاهش مشخص بود که از شمایل و ترکیب من در پاهای خود، راضی است و مورد پسندش قرار گرفتهام. او بی آن که چانهای بزند، قیمت من را پرداخت کرده و کفشهای قدیمیاش را در کیسهای گذاشته و از مغازه خارج شد. احساس فوق العاده ای داشتم. زن جوان با احتیاط و با نرمش گام برمیداشت و گویی در قدمهایش آهنگ موزونی جریان داشت. با هم به مغازه کیف فروشی رفتیم و در آن جا نیز کیفی ست و هماهنگ با رنگ و ساختار من خریداری کرد. من بسیار هیجانزده بودم و در تمام طول مسیر نیم نگاهی به کیف دستیاش داشتم که در هماهنگی با من خریداری شده بود.
دوران خوش گذرانی من همراه با رفت و آمدها و گردشهای زن جوان، چندان دیر نپایید. او خیلی زود از من دلزده شده و جایی در جاکفشی برایم پیدا کرد! هر روز که قصد بیرون رفتن از خانه را داشت، آرزو میکردم که من را از میان کفشهایش انتخاب کند تا با هم به گردش برویم، اما او دیگر من را نمیدید. یاد اوضاع سابقم در ویترین مغازه افتادم، اما اینجا به راستی تلختر و بدتر بود. دوران حضورم در ویترین مغازه، امیدی به فروش رفتن همراه داشتم و هر روز با دهها چشم مشتاق و جستجوگر روبرو میشدم. اما اینجا، داخل این جاکفشی تنگ و تاریک، نه امیدی همراهیام میکند و نه سرگرمی با دیدن مردم دارم. همه جا تاریک و دنیا سرد و بیروح به نظر میرسد.

انشا خنده دار کفش
به یاد دارم که کلاس سوم دبستان را گذرانده و با عدهای دوست بودم که از انجام کارهای طنز و خندهدار، سیر نمیشدند. روزی گروه دوستانم تصمیم گرفتند که دیگر بچههای کلاس را در یک شوخی گیر بیندازند. قرار شد تا سر زنگ ریاضی که حواس بیشتر بچهها به معلم و تخته سیاه بود، بند کفشهای همه را به هم گره بزنیم. تصور این که با تمام شدن کلاس، چه وضعی بین بچهها به وجود می آمد، به راستی خندهدار و البته تا حدودی خطرناک بود!
کلاس ریاضی شروع شد و هر یک از ما مامور گره زدن بند کفش یک ردیف شدیم. باید بگویم که کلاس ما سه ردیف داشت که در هر ردیف، هشت نیمکت جای گرفته بود. من مسئول گره زدن کفش دانش آموزان ردیف وسط شدم و دو دوست دیگرم هر یک مسئولیت گره زدن کفش یکی از ردیفهای کناری را برعهده گرفتند. کار آنها به مراتب سادهتر بود و احتمال دیده شدنشان توسط معلم پایینتر به نظر میرسید. من باید با دقت و ظرافت بیشتری این کار را انجام میدادم تا به هیچ وجه دیده نشده و کارم به جای باریک نکشد.
خیلی آرام و آهسته به زیر نیمکت رفته و همان طور دولا دولا خود را به نیمکت جلویی رساندم. دوستانم غرق در گوش دادن به درس و توضیحات معلم بودند. به آرامی بند کفش هر یک از دو دانش آموزی که در این نیمکت نشسته بودند را به یکدیگر گره زدم. کار سادهای بود، هر دوی آنها آرام نشسته و من به راحتی لنگه کفشهایشان را به هم گره زدم. به همین شکل روی میز خزیده و به نیمکت جلویی رفته و همان کار را تکرار کردم.از گوشه چشم میدیدم که دو دوست دیگرم نیز در ردیفهای کناری، مشغول گره زدن لنگه کفش بچهها به یکدیگر هستند. سختترین بخش کار، گره زدن لنگه کفش دانش آموزانی بود که در ردیف اول نشسته بودند، اما طبق قرار باید این مرحله را نیز انجام میدادیم. برای انجام ایمن این کار به جای آن که به طور کامل به نیمکت اول بروم، زیر همان نیمکت دوم روی زمین خوابیده و دستانم را تا جایی که امکان داشت به سمت نیمکت اول کشاندم. با کمی کش و قوس و در حالی که نفسم را در سینه حبس کرده بودم، دو گره نه چندان محکم به هر یک از دو لنگه کفش زدم. این کار به تمیزی گرههایی که در نیمکتهای دیگر زده بودم، نبود؛ اما شرایط برای چیزی بهتر از آن مهیا نشد.
همان طور به آرامی به نیمکت خود بازگشتیم و سر جایمان نشستیم. منتظر بودیم تا زنگ تعطیلی به صدا درآمده و دانش آموزان از جای خود برخیزند. این محصول کاری بود که با آن ظرافت و دقت انجام داده و باید با خونسردی به تماشایش مینشستیم. سرانجام ساعت پیش رفته و روی رأس ۱۲، صدای زنگ به گوش رسید. دانش آموزان با عجله دفتر و کتابها را جمع کرده و یکی پس از دیگری از جای برخاستند. یک، دو و سه؛ همان اتفاقی که میخواستیم رخ داد… پاهای دانش آموزان در هم گره خورده و برخی نیز زمین افتادند. صحنه خندهداری بود و ما که ماموریت خود را با موفقیت به پایان رسانده بودیم، از خلق چنین صحنهای نیشمان تا بناگوش باز بود!
مطلب مشابه: انشا درباره حیوانات؛ انشا درباره حیوان وحشی و اهلی جدید
انشا درمورد کفش
کفشها یکی از مهمترین و کاربردیترین وسایل زندگی روزمره ما هستند. آنها نه تنها به عنوان
پوشش محافظتی برای پا عمل میکنند، بلکه در بیان شخصیت و سبک زندگی ما نیز نقش بسزایی دارند. از زمانهای قدیم تا به امروز، کفشها دچار تغییرات زیادی شدهاند و هر کدام از آنها داستان خاص خود را دارند. در این انشا به بررسی اهمیت کفشها، انواع آنها و تأثیرشان بر زندگی روزمره خواهیم پرداخت.
کفشها به عنوان اولین خط دفاعی در برابر آسیبهای محیطی عمل میکنند. آنها از پا در برابر سنگریزهها، آب و هوای نامساعد و سایر خطرات محافظت میکنند. علاوه بر این، انتخاب کفش مناسب میتواند تأثیر زیادی بر سلامت پا و کل بدن داشته باشد. کفشهای نامناسب ممکن است منجر به مشکلاتی مانند درد پا، کمر درد و حتی اختلالات حرکتی شوند.
کفشها در انواع مختلفی طراحی و تولید میشوند که هر کدام برای مقاصد خاصی مناسب هستند. به عنوان مثال، کفشهای ورزشی برای فعالیتهای بدنی و ورزش طراحی شدهاند و معمولاً دارای ویژگیهایی مانند سبکی و قابلیت تنفس هستند. از سوی دیگر، کفشهای رسمی برای موقعیتهای اجتماعی یا کاری مناسباند و معمولاً از مواد باکیفیتتری ساخته میشوند. همچنین، کفشهای روزمره یا راحتی برای استفاده روزانه طراحی شدهاند که راحتی را در اولویت قرار میدهند.
کفشها نه تنها بر راحتی ما تأثیر میگذارند بلکه بر روی اعتماد به نفس و تصویر شخصی ما نیز نقش دارند. انتخاب یک جفت کفش زیبا و متناسب میتواند احساس خوبی به ما بدهد و در موقعیتهای اجتماعی به ما اعتماد به نفس بیشتری ببخشد. علاوه بر این، با توجه به تنوع موجود در بازار، هر فرد میتواند با توجه به سلیقه و نیازهای خود، کفشی مناسب انتخاب کند.
در نهایت، کفشها جزء جداییناپذیر زندگی ما هستند که تأثیرات فراوانی بر سلامت جسمی و روانی ما دارند. از محافظت پاهایمان گرفته تا افزایش اعتماد به نفس، کفشها نقش مهمی در کیفیت زندگی ما ایفا میکنند. بنابراین، باید در انتخاب کفش مناسب دقت کنیم تا بتوانیم بهترین تجربه را از آنچه که پاهای ما نیاز دارند، کسب کنیم. با توجه به این نکات، میتوان گفت که کفشها فراتر از یک وسیله ساده هستند و باید به آنها توجه ویژهای داشته باشیم.

انشا درمورد تاریخ کفش
کفش یکی از مهمترین و کاربردیترین وسایل زندگی روزمره ماست. این وسیله نه تنها به ما کمک میکند تا به راحتی و با امنیت حرکت کنیم، بلکه نماد شخصیت و سلیقه ما نیز به شمار میآید.
تاریخ کفش به هزاران سال قبل برمیگردد. انسانها از دیرباز برای محافظت از پاهای خود در برابر عوامل محیطی، اقدام به ساخت کفش کردند. از کفشهای ابتدایی که از چرم یا گیاهان ساخته میشدند، تا کفشهای مدرن امروزی که با استفاده از تکنولوژیهای پیشرفته طراحی و تولید میشوند، این وسیله دستخوش تغییرات زیادی شده است.
کفشها انواع مختلفی دارند که هر کدام برای موقعیت خاصی طراحی شدهاند. از کفشهای ورزشی که برای فعالیتهای بدنی مناسب هستند، تا کفشهای رسمی که در مجالس و مراسمات مورد استفاده قرار میگیرند. همچنین، کفشهای روزمره و راحتی نیز وجود دارند که برای استفاده در طول روز طراحی شدهاند.
انتخاب کفش مناسب بسیار مهم است. یک کفش خوب میتواند تأثیر زیادی بر روی سلامت پاها و حتی کل بدن داشته باشد. کفشهایی که به خوبی اندازه پا هستند و از مواد با کیفیت ساخته شدهاند، میتوانند از بروز مشکلاتی مانند درد پا، زانو و کمر جلوگیری کنند.
در نهایت، کفش نه تنها یک وسیله ضروری برای حرکت است، بلکه بخشی از هویت ما را نیز تشکیل میدهد. بنابراین، باید در انتخاب و خرید آن دقت کنیم تا هم راحتی و هم زیبایی را در نظر داشته باشیم. با توجه به اهمیت این وسیله، بهتر است همیشه به کیفیت و طراحی آن توجه کنیم تا بهترین تجربه را از هر قدم خود داشته باشیم.
مطلب مشابه: انشا در مورد بهار؛ 10 انشای جدید با موضوع بهار برای پایه های مختلف