انشا در مورد غروب خورشید {۸ انشا توصیفی زیبا برای همه ی پایه}
غروب خورشید، یکی از زیباترین و شاعرانهترین لحظههای طبیعت است؛ لحظهای که خورشید با آرامش از آسمان خداحافظی میکند و جای خود را به سکوت شب میسپارد. رنگهای سرخ، نارنجی و طلایی که بر پهنهی آسمان پاشیده میشوند، احساسی از آرامش، اندوه شیرین و امید را در دل بیننده زنده میکنند. در مجموعه انشاهای سایت «تکمتن»، تلاش کردهایم غروب را از نگاههای متفاوت دانشآموزان توصیف کنیم؛ گاهی با نگاهی عاشقانه، گاهی با احساسی شاعرانه و گاهی با دقتی علمی. این انشاها برای پایههای مختلف تحصیلی نوشته شدهاند تا الهامبخش توصیف زیباییهای این پدیده طبیعی باشند.
فهرست انشاها

انشا غروب تداعی چیست
غروب را دیدم که با همه ی سرخ فامی فریاد می زد :
امروز نیز گذشت ، پس در انتظار بمانید فردارا . من خیلی وقت ها نظاره گر غروب آفتاب بوده ام و چه معانی زیبایی از این طبیعت جمیل خدا در ک کرده ام .
غروب آفتاب به یاد می آورد که هر آمدنی را رفتنی است .
بالاخره پس از جوانی پیری فرا می رسد ، غروب انسان را به یاد رفتن می اندازد و انسان را بر می انگیزاند تا کوله بار خود را از زاد و توشه ی سفری که در پیش دارد پر سازد .
هر گاه غروب آفتاب را نگریسته ام به اندیشه ای عمیق فرو رفته ام .
وقتی اشعه های طلایی آفتاب در تلاقی آسمان و زمین که افقش گویند بر امواج دریا می خورد چه منظره ی زیبایی را پدید می آورد .
در هنگام غروب دل انسان می گیرد و حالتی روحانی به خود می گیرد گویی به دنیا نمی اندیشد آری غروب بسیار زیباست .
انشا علمی طلوع و غروب خورشید
از چرخش زمین به دور خودش شب و روز به وجود می آیند و ما هر صبح طلوع خورشید و هر غروب، پنهان شدن خورشید در پشت افق را می بینیم. هر صبح خورشید با تارهای طلایی موهایش بر پنجره می کوبد و هر شام خداحافظی کرده و در پشت کو های مغرب به مهمانی دعوت می شود.
طلوع و غروب خورشید هر کدام را که نگاه می کنم، لذت می برم. طلوع پیغام صبح است و موجب شروع روزی تازه و پر انرژی که هر موجود زنده ای برای زندگی خوب و مفید تلاش می کند. با نور خورشید است که طبیعت و زندگی سر می گیرد و همه دنیا رقص شادی می کند.
آفتاب را که می بینم چه قدر بی توقع نور می دهد و با هیچ کس کاری ندارد. با طلوع بود که من آموختم که هر روز، روزی تازه است و هر صبح نوایی نوین. کاش مردم می دانستند که هر طلوع را باید شکر گزاری کرد و حساب آن روز را از روزهای گذشته جدا می کنم.
طلوع نعمت است و موجب شادی وافر است. غروب سرخ هم جذاب و دوست داشتنی است. وقتی به دور دست ها و سینه گسترده روز نگاه می کنم دخترک آفتاب را می بینم که موهایش سزخ شده و کم کم عشوه کنان به سمت افق می رقصد و می رود.
می رود تا چادر شب گسترده شود و مردم آرام گیرند و برای طلوع مجدد حاضر شوند. غروب که می شود خورشید هم عزم رفتن می کند تا در سرزمینی دور بزم روزرا رقم بزند. طلوع و غروب در کنار هم زیبا هستند، اگر طلوعی نباشد غروبی رخ نمی دهد و هر کدام به دیگری وابسته است.
طلوع و غروب دو پدیده کاملا طبیعی هستند که بر اثر چرخش زمین به دور خودش رخ می دهد. خالق این همه بزرگی و رنگ و شکوه را شکر. خدای مغرب و مشرق و همه زمین.

انشا توصیفی غروب خورشید
به نام حضرت دوست
غروب خورشید از زیبا ترین منظره هایی است که جلوه گر زیبایی های خداوند است.هرکدام از ما این منظره ی زیبا را به گونه ای توصیف می کنیم.
چقدر زیبا و دل انگیز است تماشا کردن غروب خورشید آن هم در کنار دریا و حتی کوه ها!
اما این منظره هر چقدر هم که جذاب و زیبا باشد برایم از همه چیز دلگیر تر است.
وقتی غرور آسمان شکسته می شود و آفتاب محو می شود،دلم می گیرد! سخت می گیرد!
کسی نمی داند چرا هنگام غروب دلتنگ می شوم!
هنگام غروب،بی قراری ها و بهانه گیری هایم شروع می شوند،دلتنگ کسی می شوم که مدت هاست از او بی خبرم.نمی دانم دلش برای من تنگ می شود؟
می دانید چرا هنگام غروب یاد او می افتم؟
چون او همیشه به من می گفت من هنگام غروب احساس دلتنگی می کنم..
اما هرگز فکرش را نمی کردم که روزی غروب باشد اما او نباشد!
یک سال است که از من دور ونزد خدایش رفته.اما من چه کنم با دلتنگی هایم هنگام غروب و فقدانش؟!
آه ای غروب دلتنگی!
متحیّرم چه بنویسم!
فقط تو می دانی با من چه میکنی!
چگونه می شود آشوب درونم را آرام کنم؟
می دانی وقتی آسمان را پر از دلتنگی می کنی در من چه هیاهو و غوغایی می شود؟
از خود می پرسم که غروب چه اتفاقی افتاد که تو هم غروب کردی؟
با غروبت خنده ات را فراموش کردم.
مادر بزرگ خوبم! مهربان مادر! ای غروب دلتنگی هایم
دوستت دارم…
مطلب مشابه: متن درباره تابستان + جملات و اشعار با حس گرمه تابستانی
غروب شهر من
به نام خالق هستی
رنگ غروب آفتاب شهر من،خالص ترین،نزدیک تر وصادق تر باقی می ماند.
تنها رنگی که تغییر نکرده است،خیره کننده نیست وهیچ رنگ دیگری ندارد،
زیرا این یک رنگ نفیس است که توسط دست خداوند ساخته شده است که بزرگترین هنرمندان نمی توانند به آن دست یابندغروب آفتاب در تالاب شهر خودم نشانگر رنگی قرمز در سطح آب هاست که به نظر میرسد خورشید در تالاب درحال غرق شدن است.
غروب آفتاب در شهر من بسیار متفاوت است،زیرا در آن تمام زیبایی ها خلاصه می شود!صفای دل های مردم این شهر را میتوان در غروب آفتاب تماشا کرد و اما؛ همانطورکه در غروب آفتاب زادگاه من زیبایی ها را مشاهده میکنم ولذت می برم،
با نگاه کردن به این منظره در سکوت وداستان های دلتنگی قرار میگیرم وبه یاد روزهای سخت زندگی می افتم.
روزهای جدایی،دلتنگی ظلم!
و روزهای تلخ زندگی و… روزهایی که فقط با آمدن محبوب من شیرین خواهد شد!
هنگامی که به منظره ی غروب می نگرم،دلتنگ کسی میشوم که مدت ها از نظر همه غایب است وپشت ابرها پنهان شده است.
اما بعد از هر غروبی طلوعی نیز وجود دارد و روزی فرا میرسد که محبوب تمام خسته دلان ظهور می کند وجهان را با نور خود روشن خواهد ساخت.
بس است غروب تو ای محبوب من!
طلوع کن وآسمان تاریک چشمان مرا روشن کن!

خورشید خانم
نزدیک صبح است و کم کم پنجره رنگ عوض می کند و گنجشک ها هم جیک جیک زنان منتظر خورشید هستند و بر روی درخت بی قرار هستند. خورشید خانم با حلول سپیده صدق تور از رخ بر می دارد و نقش خود بر جهان آشکار می کند و روز آغاز می شود.
طلوع و غروب را که می بینم، تنگ آسمان می ایستم و به هر دو نگاه می کنم. یکی طلایی و دیگری قرمز، یکی ناب و دیگری ناب تر، کاش روز بدمد و داستان زندگی از نو رخ دهد. خورشید زلف بیاراید و شانه و آینه به دست زندگی را جشن بگیرد.
کم کم بر ستیغ قله ها جشن نور است و گل و سبزه نفسی تازه می کنند. طلوع یادآور عشق است و زندگی و امید و غروب هم موجب شادی روح و آرامش درون. سرخی غروب را که خوب نگاه می کنم می بینم که بانوی طلایی آفتاب چگونه موهایش را ارغوانی می کند و به شب و ستاره هایش چشمک می زند.
کم کم روز خسته می شود و برا ی آرامش اهلش شب از راه می رسد. ستارگان خودنمایی می کنند و مهتاب هم غروب را باورمی کند. غروب و طلوع یک رویداد کاملا طبیعی است که رخ می دهد و ناشی از چرخش زمین است و خداوند هم در قران فرموده که روز برای کار و امرار معاش است و شب برای آسودن و آرامش.
پس باید در روز به تلاش و کسب روزی حلال پرداخت و در شب به خواب و استراحت پرداخت. طلوع را برای کار و حرکت به سمت زندگی بهتر و شب را برای اندیشه کردن و حل مشکلات فکری و ذهنی پرداخت. خورشید در طلوع یک رنگ دارد و در غروب رنگی دیگر، خالق زیبایی را برای این همه جذابیت شکر که در یک پدیده کاملا طبیعی خورشید چند رنگ در می آید.
بانوی زلف گستر روز را به رقص درای و شب را در سرزمینی دیگر به آرامش باش. خورشید ای دختر آسمان دنیا مشاطه را بخوان و خودت را تا همیشه آراسته کن و با غروب رنگ و سرخاب به روی بزن و بتاز تا انتهای شب.
روز از پس طلوع می آید و ساعتها مهمان ماست تا کار و تلاش خود را بیافزاییم و شب از در دیگری می رسد تا استراحتی کرده و در حوالی شب با نور دل انگیز مهتاب بخوابیم و دمی بیاساییم.
مطلب مشابه: انشا درباره طلوع خورشید؛ ۱۰ انشا زیبا برای مقاطع مختلف تحصیلی
حس تماشای غروب
نگاه کردن به آسمان آبی ابرهای شفاف و غروب خورشید و لحظه ای چشم دوختن به آنها
هزاران حس وصف ناپذیر و غیر قابل توصیف به ما دست میدهد .
احساسی که زیباتر از لاله های رنگارنگ و لذت بخش تر از شنیدن نغمه بلبل است.
نگاه کردن به غروب آفتاب و هاله دورش مرا دگرگون میکند و باعث میشود به طلوع و غروب خورشید بیشتر بیندیشم
و اندیشیدن بیشتر سبب میشود تا درباره خلقت و آفرینش خدا تفکر کنم .
وقتی به اطرافم نگاه میکنم،میبینم دامن رنگارنگ طبیعت آرام تر و ساکت تر از همیشه است
و از ازدحام و شلوغی همیشگی خبری نیست گویا طبیعت به خواب کودکانه و معصومانه ای فرو رفته است.
در پشت تپه های گنبدی شکل؛خورشید مانند یاقوت سرخ رنگی در آسمان خودنمایی میکند و می درخشد.
رخسار زیبای غروب آفتاب چشم هر رهگذری را به هاله سرخ رنگ خود جذب میکند و وادار میکند مدت ها تماشایش کنند.
خورشید جامه سرخ رنگی برتن کرده و با این جامه اش هر انسان سیراب و تشنه؛ فقیر و ثروتمند و هر کس دیگر را مجذوب میکند.
دلم میخواهد در همین لحظه زمان از حرکت می ایستاد و متوقف میشد،آن وقت میتوانستم غروب دل انگیز را بیشتر نظاره گر باشم.
وقتی در غروب پاییزی قدم میزنم،جهان هم ساکت میشود.
انگار نمیخواهد با ازدحامش سکوت مرا لگد کند.
من بخاطر این غروب زیبا خدا را شکر میکنم.خدایا تا آخرین غروب دنیا دوستت دارم.

زیبایی های غروب
به نام خالق زیبایی ها
دریا از همیشه آرام تر است ؛مانند کودکی معصوم به خواب عمیق فرو رفته و در رویای شیرین غرق شده است.
در پشت کوه های سر به فلک کشیده،خورشید جامه ای سرخ به تن کرده است و حسابی خودنمایی می کند.
خورشید مانند یاقوت سرخ در کرانه آسمان می درخشید و چشم هر رهگذری را وادار به تماشا میکند .
خورشید مانند مادری دلسوز دست نوازش بر سر امواج دریا میکشد و پتوی سرخ رنگی بر روی دریا پهن کرده و نور سرخش را در سینه پهناور دریا گسترده است.
آسمان به رنگ دشت لاله زار در آمده و رنگ آبی اش را به دست فراموشی سپرده است.
خورشید کم کم در چاه مغرب فرو میرود و هر لحظه بیشتر در این چاه غرق میشود و چه غرق شدن زیبایی…!
حس زیبای غروب
غروب خورشید یک پدیده کاملا طبیعی است که با چرخش زمین اتفاق می افتد. غروب را که نگاه می کنم برایم زندگی از نو شروع می شود.
تماشای غروب خورشید به من نور زندگی می بخشد، چگونه است که خورشید گرم این گونه به سردی می گراید و همه چیز سرخ می شود، چگونه است که روزهای گرم به سردی عجیبی منتهی می شود و هیچ کس یارای تغییرش نیست. غروب زیبای خورشید یک پدیده زیبا و خواستنی است که در ان لحظه من پر پرواز می یابم و می توانم به اوج برسم. غروب را در دریا که نگاه کنم، همه چیز برایم دوچندان زیبا می شود، کم کم روز به انتهای خود می رسد و کوله بارش را می بندد.
کوله بارش همه نور و سبزی و شادی بوده و من به چشم خود می بینم که گرمی و روشنی روز به ما زندگی می بخشد، شب هم از راه می رسد تا دمی بیاساییم و زندگی از سر گیریم. غروب را که می بینم خوشحال می شوم، سوسوی ستارگان و مهتاب و درخشش خوشه پروین همه با غروب خورشید مهیا می شود و من هم با عشق تمام در این فضای روحانی قرار می گیرم. وقتی خوب فکر می کنم می بینم که خورشید و همه ستارگان با دعوت نامه خورشید از راه می رسند و هیچ وقت این بزم پایان ندارد. خورشید مانند بانویی مو طلایی شروع به رفتن می کند و باد هم آرام آرام بدرقه اش می کند و من هم نگاه می کنم.
غروب با چادر سرخش و بزم مهتابش بسیار زیبا و خواستنی خواهد بود. کم کم ستاره های دور و نزدیک هم از راه می رسند و محفل آراسته می شود. خدای زیبایی ها مهماندار است و همه آنچه که در محفل است از الطاف بی کران اوست. خدای بزرگ تو را برای این همه زیبایی شکر و سپاس. با غروب ملایم خورشید مردم هم کم کم به محل امن خود رفته و برای استراحت آماده می شوند.
خدای مهربان و دانا تو با غروب خورشید به ما فرصت زندگی مجدد می دهی و ما در جوار آرامش صبح روزی دگر را آغاز می کنیم. غروب را در دفتر شعرم قاب کردم و برای همیشه درس بندگی و عشق آموختم. ای خدای تمام حوادث و رویدادها، من تو را چون چشم و جانم دوست می دارم و می ستایم.
مطلب مشابه: متن ۱۵ اردیبهشت تبریک روز ماما {جملات ادبی قدردانی و تبریک}