انشا درباره مادر / 12 انشا جدید موضوع مادر پایه های مختلف
در این بخش از سایت ادبی تک متن چندین انشا درباره مادر را برای شما دوستان قرار دادهایم. مادر مقامی بلند پایه و عزیز است که حتی در قرآن بهشت را تشبیه زیر پای او کردهاند. از همین رو معلمین عزیز انشاهایی درباره مادر را از دانش آموزان خواسته و به نوعی ذهن فعال آنها را معطوف به مادر و مهر او میکنند. ما نیز در سایت تک متن چندین انشا درباره مادر را قرار دادهایم.
انشا درباره مادر
- انشا در مورد : دلنوشته ای به مادر
- انشا مادر مناسب پایه نهم و دهم
- انشا در مورد : صدای لالایی مادر
- انشا در مورد : مادر و صدای لالایی اش
- انشا درمورد : نامه ای به پدر و مادر
- انشا در مورد مهربانی مادر
- موضوع انشا مادر
- انشا زیبا برای مادر
- انشاء دانش آموزی در مورد مادر
- انشا درباره مهر و محبت، مشق مروت، مادر
- انشا زیبا در مورد مادر
- انشاء درباره مادر
- انشا درباره مهر و محبت مادر
انشا در مورد : دلنوشته ای به مادر
کجایی؟! واقعا دوست دارم بدانم کجایی؟ درخاطرت هست؟ به جزفرزندت چیزی دیگر را به یاد می آوردی؟
دراین جهان تمام حق مادران، مادری بوده وبس! از آسمان باران می بارید، مادر بودی ! اگرازکوهها برما سنگ می بارید بازهم مادر بودی!! هرچه اذیت می کردیم بازهم مادربودی!مواقعی که ازشدت غصه سرازیرمی شدندآن مرواریدهای غلطان بازهم مادر بودی! گرسنه بودی اما مادربودی!تشنه بودی اما مادربودی!شب بود،مادربودی!روزبود، مادربودی! آسمان و زمینم بودی!باران بودی،دریابودی،نگران ترین نگران هابودی اما بازهم مادربودی!
تابه خودت آمدی، یادت آمد که پیر شده ای! مادر جان تو هم یک روزجوان بودی،یکی از هزاران شمع سوزان بودی،اماحالاپیر وناتوان شدی!نمی دانی چه پیرباشی وچه جوان یکی از فرشته های نهان خداوند سبحان دراین کیهان هستی!
دلتنگ فرزندانی هستی که زندگی کردن رابه آنها آموختی! اماحالاسرگرم زندگی های خویشند! و تودر زندانی، زندانی بالقب های مختلف واسم های مستعار…شب ها را راحت می خوابند، بدون این که به یاد توباشند، تویی که شب بهترین قسمت روزت بودتابنشینی برای کودکت آوایی یا لالایی بخوانی،شب های مهتابی شب های عبادتت بود،اما عبادتی به شیوه خودت! شب های مهتابی پرده را کنارمی زدی وبه صورت کودکت که رد قرص ماه روی ان بود ،زل میزدی!درهرزمان، درهر مکان، درهرعیان ونهان فرزندانت برای تو همه چیز بودند،حتی گاهی تمام دین ودنیا وایمانت!.حالاکجایندآن فرزندان؟ راست گفته شاعر که: به کجا می رویم چنین شتابان…؟!
ازخدا برای این فرزندان فقط طالب سلامتی بودی وبس !یادت رفت آرزوهای خودت را،تمام آرزوهایت شده بود آرزوهایی که بچه هایت دوست داشتند.ازنبودشان احساس دلتنگی می کنی! اماجزصبرکردن دراین زمانه وحشتناک ،چاره ای نداری!!
خودت را آنقدر برای بچه هایت اسطوره ی مقاومت وفداکاری کردی که یادت رفت به خودت فکرکنی!رنگ آرامش رابه خود ندیدی!کسی سخن چشم هایت را نفهمید!کسی آواز دلت را باگوش هایت نشنید!کسی متوجه فریاد اشک هایت نشد،برسرت فریادکشیدندوکوه دلت را لرزاندند،فراموشت کردند واشک های چشمت برروی صورت غمگینت جاری شد .. اما ای مادر ،غمگین مباش که بعد از خداوندتومهربان ترین مهربان ها، بخشنده ترین ترین بخشنده ها،دوست داشتنی ترین دوست داشتنی ها وصبورترین صبورها هستی.
تو حلاوت بخش تمام تلخی ها،تو صدای ساکت درمیان فریادها، تولبخند آرام میان تمام بغض ها،تو غمگین ترین خنده روی این دنیا، تو روز روشن تمام شب ها بودی وهستی.
آنقدر به صورت فرزندت زل زدی و او را ستایش کردی که ازچین های صورتت غافل شدی اما بازوهم میشود تو را صدازد: زیباترین کمرخمیده و صورت چروکیده!
ومن اما چه تلخ
درآسمان خیال خویش
به دنبال قلبی سرخ
روزهاگشتم تا اینکه فهمیدم
گمشدهام در خانهمان بود
آری
او مادرم بود …!
مطلب مشابه: انشا درباره تابستان { 10 انشا جدید تابستان برای پایه های مختلف }
انشا مادر مناسب پایه نهم و دهم
اشکهای روی گونهام را که پاک میکنی، انگشتانت به قداست خویش، سوگند میخورند. زیباترین عشق را، آزردگی چهرهات توأم با تبسمی اندوهناک، نثارم میکنند.
اکنون چشمانم را میبندم و بوی پیراهنت را در عالم مأورا میبینم!
فرشتهی بیهمتای من، روحت والاتر از همگنان، بر سریری از ارزش و آرامش برنشسته و آوازی الهی میسراید. انگار هنوزم برایم لالایی میخوانی. آری، هنوز هم مرا رام خود میکنی!
مادرم! مبادا مرا ز برق چشمان نادرهات محروم سازی…
تو همان کسی هستی که محبتت هرگز در دلم کمرنگ نخواهد شد. تنها و تنها تویی که جایش در قلبم خالی نخواهد ماند، تو همیشه میخندی و خنده های کسی شبیه تو نیست.
فوق العاده ترین خلقت خدا، قلبم را حتی در نبودنت هم ، عاشقانه نوازش میکنی، با دستانی مملو از امید و زندگی…
نبودنت، خانه ی دنج متروکی را به قصری پر از سور و شادی مجاب میکند. با سکوتت مادر،دیوار های خانه از شدت درد، ترک برمیدارند.
دختری ام را تو به من هدیه دادی و در آغوش پر مهرت پروراندی. کاش بودنت مانند عشقت در دلم، ابدی بود. به بودنت مفتخر و بالنده ام بانوی عشق!
انشا در مورد : صدای لالایی مادر
به نام خداوند بخشنده مهربان
دیگر نمی توانم در برابرش مقاومت کنم. دیگر نمیتوانم چشمانم را باز نگه دارم و به این صدای پر از آرامش و عشق گوش فرا بدهم ! این لحن ها و کلمات آهنگین و نوای جالب، همه را در خود غرق میکند و کاری می کند که از تمام مشکلات و فراز و نشیب های این حیات محدود غافل شویم و دل به دریا زده ، به یک آرامش درونی برسیم .
چه صدایی بهتر و رساتر و پر از عشق مادر می توان در این دنیای پر از صداهای گوناگون ، زیاد و کم ، نازک و کلفت یافت. چه بهتر می شود که آن صدا ، صدای لالایی گفتن بهشت خانه، مادر باشد .
وقتی هوس یک خواب عمیق می کنم و سرم را بر روی پای مادرم میگذارم و او نیز دستش را در موج موهایم حرکت می دهد ، بعد از لحظاتی صدای نجوای گرمی به گوشم می رسد. نوایی با لحن آهنگین ، کلمات یکسان و قافیه های متفاوت که با زمزمه ی مادرم خارج می شوند .
این صدا ها مشابه لالایی گفتن مادرم است که با صدایی آرام و شمرده می گوید : بالام لای لای، گولوم لای لای ، قیزیم لای لای ، قیزیلیم لای لای ( بخواب کودکم ،بخواب گلم ، بخواب دخترم ، بخواب طلای من ) .
وقتی که به این شعرها گوش می دهم ،دوست دارم از عمق وجودم به آنها فکر کنم . بیابم که چرا این لحن ها و آهنگ ها خواب آور و شیرین هستند ومن در جواب فقط به یک چیز میرسم آنهم این است که این کلمات با آغشته شدن به صدای مادرم شیرین و گوش دادنی می شوند .
این لحن و نوای مادرم است که به من آرامش می بخشد و نمیگذارد جز به صدایش به چیز دیگری فکر کنم و من فارغ از همه چیز چشمانم را میبندم و منتظر خواب می شوم که به سراغم آید .
مطلب مشابه: انشا درباره باران جدید / 10 انشای خواندنی بارش باران پایه های مختلف
انشا در مورد : مادر و صدای لالایی اش
مهرو محبت بی نهایت را موقعی آموختم که هر وقت با مادرم دعوایم میشد و در اتاق بودم باز هم سینی غذا را می آورد و میگفت: بخور زبونت دراز تر بشه.
زیباترین صدای جهان را وقتی دریافتم که مادرم برایم لالایی میخواند و با دستان پرمهرش نوازشم میکرد.
مادرم!ای که آغوشت نرم ترین جای جهان ، ای که صدایت زیباترین صدای جهان و ای که مهربان ترین مادر دنیا دوستت دارم
نمی دانم چگونه باید زحماتت را جبران کنم . اگر تمام گل های زیبا و یا بهترین هدایا را برایت بیاورم بازهم نمی توانم آن شب بیداری هایت بر بالینم هنگامی که بیمار بودم ، نوازش هایت هنگامی که در دلم غم داشتم یا نا امید بودم و تشویق هایت هنگام موفقیتم را جبران کنم.
مادر ها فداکار ترین انسان های روی زمین هستند ؛ همان ها که وقتی غذا کم میآمد تنها کسی که آن غذا را دوست نداشت مادر بود . همان ها که ساعت ها درد کشیدند تا ما را به دنیا بیاورند.
مادر من! می دانم زحمات تو شاید چند برابر زحمات دیگر مادران باشد . تو برای من هم پدر هستی و هم مادر و این چیزی فراتر از زحمات توست .
نه توصیف کردن زحماتت ممکن است و نه جبران کردن آنها اما، قول می دهم روزی از من راضی باشی و آنگاه بتوانم ذره ای از محبت هایت را جبران کنم .
ای فرشته زیبا و فداکار ، ای که همیشه در مقابل سختی ها می ایستی ! با تمام قلبم دوستت دارم
انشا درمورد : نامه ای به پدر و مادر
سلام به بهانه های زندگیم!
امیدوارم همیشه سایه ی مهربانی شما بالای سرم بمونه و چراغ خونه ام با نگاه شما تا ابد روشن باشه!
امیدوارم که همیشه پشت و پناهم بعد از خدا تو باشی پدر جان…
و با هرم نفس های تو شعله های زندگی ام زبانه بکشند مادر جان…
من در این نامه می خواهم با واژه ها اندکی قدردان زحمت بی دریغ شما عزیزانم باشم و می خواهم که دعای شما بدرقه ی سرنوشتم باشد…
دعاهایی که می دانم اگر باشند همه چیز خوب می شود حتی تلخی ها هم شیرین…
دعاهایی که تا همیشه مرا سرشار از خوشبختی خواهند کرد و چه نعمتی بالاتر از این؟
من همیشه خجل بودم از اینکه نمی توانم فرزندی سپاسگزار برای والدینِ خوبی همچون شما باشم اما، عهد می بندم که در لحظه لحظه های زندگی چشمان پر فروغ شما را بارانی نکنم و لبخند را تا وقتی که این قلب دردمند بر تخت سینه ام می کوبد بر لب های شما بکارم…!
من عهد می بندم که خوب باشم و با خوب بودنم باعث افتخار پدر عزیزم که سالیان سال همراهم بوده و مادر زیبایم که سالیان سال محبت هایش را قرین ثانیه ثانیه های زندگیم کرده، شوم !
شاید گاهی دل شکستم و گاهی باعث دلخوری شدم اما، به بزرگواری خودتان این بنده ی عاجز را ببخشید که من جوانی هستم کم تجربه و شما عزیزانی هستید که می دانم، هزاران بار با دلسوزی هایتان عمرتان را فدای ما کرده اید…!
با احترام فراوان فرزند شما “دوستتان دارم دلبندانم”
انشا در مورد مهربانی مادر
مرا از بیرحمی دنیا نترسانید، مرا از تنهاییهای وحشتآور، مرا از حوادث دوران، از ناگهانهای روزگار، مرا از هیچ چیز نترسانید که من پشتوانهای دارم صبور، مقاوم، شجاع. پناهگاهی دارم امن و مطمئن.
مادری دارم که وقتی مرا در خطر میبیند، از همه چیزش میگذرد و بیرونم میکشد از مهلکههای ویرانگر.
نگرانی و غصه من، شب و روزش را به هم میریزد و نمیآساید تا پاک کند ناراحتیها و غمهای مرا.
مادری که با همه جسم ظریف و شکنندهاش برای حفظ حریم خانواده، پهلوانی میشود در میدان مبارزه که هیچکس را توان مقابله با او نیست. میغرد، میخروشد و پاسداری میکند حریمش را از نگاه و طمع بدخواهان.
مادری که مهربان و با محبت و پر از عطوفت است ولی به گاه خطای من، پنجرههای احساسش بسته میشود، خم به ابرو میآورد، ادبم میکند و راهنماییم میکند تا درست پرورش یابم، تا سخت شوم، تا جسم و جان و روح و روانم ساخته شود برای حضور در اجتماعی که عدهای در آن فقط به فکر خویشتن هستند.
میسازدم تا سربلند بیرون آیم از امتحانات سخت، تا یاد بگیرم استقلال و اتکای به خود را، و در نهایت میبخشد و فراموش میکند خامیهای مرا.
مادری که تمام عمر مرا به سمت خدایی راهنمایی کرده که مرا آفریده، مهربان است، خطاپوش است، عالم و عادل است، دستگیر و فریادرس است و دارای هزاران صفات دیگر است که زبانم را توان شمارش آنها نیست.
اما به مادرم که نگاه میکنم، به یقین درمییابم خدایی که مادر، مرا به سوی او فرامیخواند بسیاری از صفات خودش را در وجودِ مادر به ودیعه نهاده است: صبوری، استقامت، مهر و وفا، دانایی و نیکوکاری و…
و من با تمام وجود میفهمم که احترام به مادر، نیکی به او، نثار جان در برابر قدمهایش و محو شدن در وجودش همانی است که خداوند یگانه بیهمتا از من خواسته است.
پروردگارا! به مادران سرزمینم، زیر سایه لطف و مهربانی خودت، تندرستی و آرامش ارزانی دار!
مطلب مشابه: انشا درباره پاییز / 10 انشا جدید فصل پاییز برای پایه های مختلف
موضوع انشا مادر
آن هنگام که درخشش چشمانت را در آسمان زندگی ام می بینم؛ آن هنگام که جوشش چشمه ی چشمت را در سراشیبی صورت زیبایت برانداز می کنم؛ زمانی که به یاد می آورم چگونه در جستجوی آغوش پرمهرت حجم خالی فضا را لمس می کردم و با بی تابی نامت را بر زبان می آوردم؛ دلم چون کودکی بازیگوش و بهانه گیر در کنج قفس سینه سر بر دیوار می کوبد.
عزیز من، عزیز بودنت را خدا دانست. او که بهشت را زیر پایت نهاد؛ و تو را بزرگ و گرامی داشت.
گاه دست هایم روی موج احساس می لرزد و باران اشک در چشمانم به غم می نشیند. چرا که جوانیت را به پای من ریختی تا جوانم کنی، تا روزی کنارت بنشینم و سرم را بر زانویت بگذارم و نوازش دست هایت را روی صورتم احساس کنم؛ تا روزی تکیه گاهت شوم و انیس تنهاییت.
ای کسی که خورشید در مقابل مهربانی ات شرمنده می شود و ماه چهره در نقاب می کشد، هنگامی که رنج بی خوابی ات را که با گریه های شبانه ی من تفسیر می شود، تصویر می کنم و زمانی که به یاد می آورم که نمی توانستم لحظه ای حتی به اندازه یک چشم بر هم زدن بی تو بمانم، اشک روی چشمانم پرده می اندازد.
مادرم، ای امید من، هنگامی که با وجودت گل آرزوهایم شکوفه داد و دیوارهای سنگی سکوتم شکست. تو به من زبانی آسمانی یاد دادی، تو آیینه ی آفتابی. مرا مثل آب جذب خودت کردی، تو مرا سبز کردی…
مادرم، ای آن که وجود مقدست سراسر عشق و ایمان و دل دریاییت به وسعت آسمان است، من با واژه هایم که لبریز عشق است همه جا می نویسم که دوستت دارم و بدان که تو را در ایمن ترین و زیباترین عضو بدنم جای داده ام و هر لحظه با هر تپش، قلبم نام زیبایت را زمزمه می کند.
مادرم؛ عشق را بخاطر تو آموختم. دوست داشتن را برای تو نوشتم و تویی که همیشه در زندگی ام ترانه ی امید سردادی. تو را دوست می دارم اگر باور کنی تو خدای روی زمینم هستی.
انشا زیبا برای مادر
مادر یعنی دلسوز و بی قرار، مادر یعنی امید در سختی ها، مادر یعنی رایحه ی خوش گل ها، مادر یعنی تمام وجود ما.
ای که همه جا هستی و بوی تو آرامش بخش دل هاست. ای که پادشاهان قدرتمند گدای دستای تواند. ای کسی که بهشت بی صبرانه مشتاق تو است.
بگو چگونه ستایش جان سوزی هایت را کنم، بگو چگونه شب هایی را که در خواب ناز بودم و تو بیدار ماندی را جبران کنم، بگو چگونه دوایی باشم بر دردهای زندگی ات.
ای مادرم بدان تا تو به بهشت نروی به بهشت نمی روم، بدان پس از گذشت سال ها، سال مهرت در دلم جاری می ماند.
دوستت دارم، اشک های گوشه چشمت را هنگام موفقیتم دوست دارم، نگاه مادرانه ات را هنگام جدایی ها دوست دارم و تا ابد محتاج دستانت هستم، محتاج دستانی که سرم را نوازش می کرد، محتاج دستانی که پارچه ی خنک بر پیشانیم نهاد. حتی محتاج آن دستانی هستم که سیلی بر صورتم نهاد و راه بد و راست را به من نشان داد.
ای مادرم، ای کسی که هر چه گویم تلافی جانسوزی هایت نمی شود. ای کسی که آوردن نامت پر افتخار تر از قهرمان شدن در جهان است به خاط تمام خوبی هایی که در حقم کردی و من نادیده گرفتم مرا ببخش.
مطلب مشابه: انشا درباره مدرسه جدید / 10 انشای مدرسه برای پایه های مختلف
انشاء دانش آموزی در مورد مادر
بنام خالق مادر با همه زیباییهایش
مادرم! ای ستارهی وجودم و ای خالق عشق! توی را با همهی وجود میستایم ایشگفتی آفرینش! در وصف تو این بس که پیامبر فرمود: بهشت زیر پای مادران است. مادر من!
ولی زیر پای تو که بهشت نبود! زیر پای تو تمام آرزوهایت بود که به خاطر من از آنها گذشتی! تو یک فرشتهی پاکی که خدا به آفریدن تو میبالد و بهراستی که بالیدن دارد.
این اعجوبهی خلقت! باوجود تو تمام زشتیها و نگرانیها از وجودم رخت برمیبندد و باران زیبایی و عشق به وجودم نازل میشود. مادر؛ تویی که بیابان وجودم را از عطر خوشت سیراب کردی! و مرا به زندگی امیدوار ساختی و تنهاییهایم را یاور گشتی! اکنون از دور، دستتو، گل سرسبد هستی را میبوسم و خود را خاک زیر پایت میکنم.
انشا درباره مهر و محبت، مشق مروت، مادر
از موسیقی مهر و محبتش، آرزوی عاشق ماندن معشوقاتش، دنیای بی دغدغه ای که می سازد، راستی مهر و مروتش، هفت آسمان به سجده اش برآمده اند و خورشید و ماه از پی هم می روند تا دستبوس آغوش پرمهرش شوند. غنچه شکوفا می شود تا لحظه ای عطرش را به خود بگیرد؛ ستاره می درخشد تا دمی افق چشمانش را به سوی خود بکشد. باران فرو می ریزد تا قطرات اشکش را در خود گم کند. آری دنیا برایش آفریده شد تا بیافریند زیبایی هایش را. تا اگر قابل بداند خاک زیر پایش شوند، تا لحظه ای از لطفش را جبران کنند. اما نمی شود، او آن قدر بزرگ و با عظمت است که اگر هفت آسمان هم جمع شوند، نمی توانند به بلندای نامی به اسم «مادر» شوند.
انشا زیبا در مورد مادر
از زلالی چشمانت که دریایی از مهر و محبت در آن موج می زند؛ از قلب با صفایت که آکنده از شمیم معرفت است، از تو ای یگانه؛ ای روشنایی؛ ای زندگی…
تو که با شکوفه ی لبخند زیبا می شوی؛ تو آن پناهگاهی هستی که مرا از هجوم سیاهی و تاریکی در امان می داری؛ اما من همیشه با نگاهی کودکانه همه چیز را به بازی می گیرم؛ وتو چه صبور و بردباری در برابر کردار من و چه مهربان و با صفا نوازشم می کنی.
من زندگی را با تو معنا می کنم، غروب را دوست دارم با تو، زیرا مرا بر بالای بلند نگاهت می نشانی و من از منظره ی چشمان تو غروب را می نگرم. دوستت دارم آن زمان که در پناه دست های مهربان تو آرامش می گیرم؛ دوستت دارم عاشقانه، صادقانه، بی نهایت، تا قیامت…ای مادر خوبم.
انشاء درباره مادر
مادر، آن هنگام که درخشش چشمانت را در آسمان زندگی ام می بینم؛ آن هنگام که جوشش چشمه ی چشمت را در سراشیبی صورت زیبایت برانداز می کنم؛ زمانی که به یاد می آورم چگونه در جستجوی آغوش پرمهرت حجم خالی فضا را لمس می کردم و با بی تابی نامت را بر زبان می آوردم؛ دلم چون کودکی بازیگوش و بهانه گیر در کنج قفس سینه سر بر دیوار می کوبد.
عزیز من، عزیز بودنت را خدا دانست. او که بهشت را زیر پایت نهاد. و تو را بزرگ و گرامی داشت.
گاه دست هایم روی موج احساس می لرزد و باران اشک در چشمانم به غم می نشیند. چرا که جوانیت را به پای من ریختی تا جوانم کنی، تا روزی کنارت بنشینم و سرم را بر زانویت بگذارم و نوازش دست هایت را روی صورتم احساس کنم ؛ تا روزی تکیه گاهت شوم و انیس تنهاییت.
ای کسی که خورشید در مقابل مهربانی ات شرمنده می شود و ماه چهره در نقاب می کشد، هنگامی که رنج بی خوابی ات را که با گریه های شبانه ی من تفسیر می شود، تصویر می کنم و زمانی که به یاد می آورم که نمی توانستم لحظه ای حتی به اندازه یک چشم بر هم زدن بی تو بمانم، اشک روی چشمانم پرده می اندازد.
مادرم، ای امید من، هنگامی که با وجودت گل آرزوهایم شکوفه داد و دیوارهای سنگی سکوتم شکست. تو به من زبانی آسمانی یاد دادی، تو آیینه ی آفتابی. مرا مثل آب جذب خودت کردی، تو مرا سبز کردی…
مادرم، ای آن که وجود مقدست سراسر عشق و ایمان و دل دریاییت به وسعت آسمان است، من با واژه هایم که لبریز عشق است همه جا می نویسم که دوستت دارم و بدان که تو را در ایمن ترین و زیباترین عضو بدنم جای داده ام و هر لحظه با هر تپش، قلبم نام زیبایت را زمزمه می کند.
انشا درباره مهر و محبت مادر
از زلالی چشمانت که دریایی از مهر و محبت در آن موج می زند؛ از قلب با صفایت که آکنده از شمیم معرفت است، از تو ای یگانه؛ ای روشنایی؛ ای زندگی…
تو که با شکوفه ی لبخند زیبا می شوی؛ تو آن پناهگاهی هستی که مرا از هجوم سیاهی و تاریکی در امان می داری؛ اما من همیشه با نگاهی کودکانه همه چیز را به بازی می گیرم؛ وتو چه صبور و بردباری در برابر کردار من و چه مهربان و با صفا نوازشم می کنی.
من زندگی را با تو معنا می کنم، غروب را دوست دارم با تو، زیرا مرا بر بالای بلند نگاهت می نشانی و من از منظره ی چشمان تو غروب را می نگرم. دوستت دارم آن زمان که در پناه دست های مهربان تو آرامش می گیرم؛ دوستت دارم عاشقانه، صادقانه، بی نهایت، تا قیامت… ای مادر خوبم.
مطلب مشابه: انشا درباره معلم جدید { 10 انشا پایه های مختلف برای معلم و قدردانی از او }