انشا درباره روز بارانی {۱۰ انشا درباره بارش باران پایه های مختلف}

در این بخش از سایت ادبی و هنری تک متن قصد داریم چندین انشا درباره روز بارانی را برای شما دوستان قرار دهیم. پس اگر به دنبال چنین انشاهایی هستید در ادامه با ما باشید و با تغییر دادن این انشاها، یک انشای جدید و خاص را تحویل کلاس دهید.

انشا درباره روز بارانی {۱۰ انشا درباره بارش باران پایه های مختلف}

من باران را دوست دارم

مقدمه: من باران را دوست دارم چون همه چیز را زیبا تر میکند.

من خیلی باران را دوست دارم

با این وقتی باران می آید آدم ها خیس میشوند و حتی پرنده ها و گربه ها هم خیس میشوند

و بعضی وقت ها آدم سردش میشود اما من باز هم باران را دوست دارم

وقتی باران می آید انگار همه چیز قشنگ تر میشود

مثل وقتی است که ما دست و صورتمان را میشوریم و تمیز و زیبا میشویم

باران هم دست و صورت همه چیز را میشود و همه چیز زیبا و تمیز و شاد میشود

گل ها و درخت ها وقتی تشنه هستند دعا میکنند که خدا به آنها باران بدهد

زمین هم وقتی گرمش است دعا میکند باران بیاید و خنک شود

من هم دعا میکنم همیشه باران بیاید تا هیچ کس در زمین تشنه نباشد .

دوست دارم مثل شعر  ” باز باران با ترانه ” وقتی باران میاید در کنار دریا و جنگل بدوم .

وقتی باران می آید بوی خاک بلند میشود که من خیلی دوست دارم

و وقتی باران به شیشه میخورد خیلی زیبا است .

باران زیبا و عزیز من تو را خیلی دوست دارم .

نتیجه گیری : ما خدا را به خاطر باران شکر میکنیم

مطلب مشابه: انشا درباره دوست { ۱۲ انشا درباره دوست و رفیق کوتاه و بلند }

مطلب مشابه: انشا با موضوع گذر رودخانه؛ ۱۲ انشا کوتاه و بلند مقاطع مختلف

انشا ادبی درباره روز بارانی

انشا ادبی درباره روز بارانی

دیگر آسمان دارد تیره و خاکستری می شود و باران نم نم و کم کم شروع به بارش می کند . باران همچنان می بارد و ناگهان صداهای مهیبی به گوش می رسند، صدای رعد و برق ها است و باران همچنان تندتروتندتر می شود .مردم در خیابان به دنبال پناهگاهی می گردند . چتر های مردم و بالکن های خیابان مانند یک پناهگاهی هستند که آغوش خود را برمردم بازکرده اند  تا مردم زیر ای رحمت الهی خیس نشوند .با گذر زمان خیابان ها خلوت شده و تعداد کمی از مردم در خیابان هستند، باران سرد شده و به صورت تگرگ با شکل و شمایلی خاص مدتی کوتاه مانند سنگ های یخی و بسیار زیبا به زمین فرو می ریزند .

باران باغبانی می شود که به گل ها و گیاهان ودرختان و سبزه ها آب می دهد، کشاورزی می شود که به گیاهان کمک می کند، رفتگری خواهد شد که خیابان ها را تمیز می کند و  سقایی می شود که به تشنگان آب می رساند .باران آهسته و آهسته تر می شود و کم کم رنگین کمان نمایان می شود، رفته رفته پرنگ تر و پررنگ تر می شود و خیابان ها باز هم روبه شلوغی می گذارند . تا چندین ساعت دیگر رد پای باران  با گرما و نور آفتاب پاک   می شود .

انشا توصیف روز بارانی

مقدمه: انشا خود را که توصیف من از یک روز بارانی است با نام خالق زیبایی ها آغاز میکنم.

آسمان به یک باره روشن و خاموش شد.

صدای عجیبی به گوش رسید.

گویا رعد و برق است. آسمان سیاه و قرمز شد… و باران شروع به بارش کرد. آرام آرام بارید، آسمان بیخودی شلوغش کرده بود،من خودم شاهد بودم ! بوی خاک هوا را برداشته بود،تند تند نفس های عمیق میکشیدم تا بیشتر بوی خاک را استشمام کنم.

اما هر چه میگذشت شدت بارش باران بیشتر میشد

روی لباس هایم علامت قطره های باران افتاده بود و خیس شده بود. برگ های درختان هم حسابی شسته و شفاف شده بودند،گویی حمام کرده اند! مادران چادرشان را به روی سر کودکشان میکشیدند تا مبادا خیس شوند و سرما بخورند،اما من بــــــی خیـــــــــال دنیـــــــا… دستانم را باز میکردم صورتم را بالا میگرفتم تا هر چه باران هست نصیبم شود.چندی نگذشت که خیابان ها پر از آب شد،ماشین ها با برف پاک کن های روشنشان

که از خیابان می گذشتند آب کف خیابان را به اطراف می پاشیدند .گنجشک ها و یاکریم ها سراسیمه به دنبال پناه گاه میگشتند،گویا لانه شان را گم کرده بودند.بالاخره به کوچه مان رسیدم. خدای من ! چقدر آب در چاله چوله ها جمع شده است ! قبل از بارندگی به نظر می رسید که کوچه ی بی عیب نقصی داریم!!!

اما حالا میبینم که کوچه پر از چاله های کوچک و بزرگ است.

بارش باران تقریبا قطع شده بود،فقط قطره هایی کوچک و با فاصله از آسمان می چکید و روی آب های جمع شده در چاله می افتاد و حلقه های زیبایی را بوجود می آورد… زنگ خانه را زدم.مادر درب را باز کرد و به من خوش آمد گفت . لباس هایم را عوض کردم و کنار بخاری نشستم و مهمان یه فنجان چای گرم مادرم شدم

انشا روز بارانی برای پایه نهم

انشا روز بارانی برای پایه نهم

مقدمه: صدای باران یعنی صدای اندوهی بر غم رقیه سلام الله علیها

صدای چیست؟

گویی نم نم برخورد قطراتی به زمین است.

اشک هایی از دل آسمان که با هر برخورد به زمین خدا را می ستایند.

صدای مرواریدهایی که به بزرگی او ایمان آورده اند و این گونه سر برخاک فرو می آورند ولی ما انسانها هنوز درخواب غفلت به سر می بریم.خدای خبیر، آن نوازنده ای است که دل بندگانش آگاه است. او خوب می داند هر بار چه سازی را بنوازد؛ سازی تند و آتشین که نمایانگر دلگیری از فلک است یا آهنگی آرام که دل سپردگی آسمان را به زمین نشان دهد…ما انسان ها که با شنیدن صدای باران غرق در شادی می شویم باید بدانیم که صدایش برای  پاسخ به ندای پرنده ی تشنه ای است در دوردست های تاریخ، آن زمانی که در دشت کربلا امامی سر به آسمان بلند می کند  و می گرید.

صدای باران،صدای اندوهی بر غم رقیه سلام الله علیها،

اندوهی به وسعت دریا ها و اقیانوس ها

که کمر بانوی شجاع میدان کربلا زینب علیها سلام را خم کرد. ..

مطلب مشابه: انشا درباره خودم؛ ۱۲ انشا جالب درباره دوست داشتن خود

مطلب مشابه: انشا درباره سلامتی؛ ۱۰ انشا کوتاه و بلند درباره سلامتی پایه های مختلف

انشا خاطره نویسی درباره روز بارانی

مقدمه: در کنار یک دریای پرتلاطم روی صخره ای نشسته بودم

غرق در تفکرات خویش بودم، البته به دنبال یک موضوعی می گشتم که انشاء خود را با آن آغاز کنم که ناگهان صدای امواج خروشان دریا مرا به سمت خود کشاند، در همین حین چشمم به صدفی خورد که موج دریا با خود آورده بود، هنگامی که صدف را در دستانم گرفتم یک نور زیبایی از آن به چشم می خورد، در لابه لای نور زیبای این صدف کلمه ای چون « باران » می درخشید، آری اینگونه تلنگری بر من وارد شد که موضوع انشاء خودم را باران انتخاب کنم .

بدنه:

«ب» باران یعنی بوی کاهگل خانه مادر بزرگ،

باران که می بارد بوی کاهگل به مشام می رسد و آدمی را مدهوش و افسونگر می کند این بوی خاک …

«الف» باران یعنی آسمانی دلگیر،

باران که می بارد انگار آسمان دلش گرفته است، انگار آسمان بغض دارد و می خواهد اشک بریزد بر سر زمینیان، چقدر بغض آسمان آبی دلنشین است …

«ر» باران یعنی رنگین کمان هفت رنگ،

باران که می بارد رنگهای قشنگ رنگین کمان صفای دیگری دارد، وقتی که نور آفتاب وارد قطرات در حال بارش می خورد به رنگهای اصلی تجزیه می شود و رنگین کمان را تشکیل می دهند، رنگهایی چون : قرمز، نارنجی، زرد، سبز، آبی، نیلی و بنفش…

«الف» باران یعنی آرامش،

باران که می بارد آرامش سرتاسر وجود آدمی را فرا می گیرد، قدم زدن زیر نم نم باران آدمی را به وجد می آورد، صدای چکیدن قطره قطره های باران کودکیم را زنده می کند، به روحم ! به احساسم ! طراوت می بشخد …

«ن» باران یعنی ناودان های خونه هامون، نسترنهای باغچه هامون،

باران که می بارد ناودان ها یک خودی نشان می دهند، نسترنها جان می گیرند …

نتیجه گیری:

باران خوب است،

زندگی زیباست،

باران مرا می برد به دوران کودکی،

به آن زمان که خانه ها کاهگلی بود،

دورهمی ها سادگی بود،

قصه رنگین کمان توأم با شادی کودکی بود

انشا در مورد توصیف یک روز بارانی بدون چتر

انشا در مورد توصیف یک روز بارانی بدون چتر

یک روز بارانی در پاییز بود و سوز سردی می آمد. با این حال نتوانستم از لذت قدم زدن زیر باران آن هم بدون چتر بگذرم. به خاطر همین بارانی سبز رنگم را به تن کردم و چکمه هایم را پوشیدم و از خانه بیرون رفتم.

من صدای برخورد قطره های باران با چتر را خیلی دوست دارم اما هر بار ترجیح می دهم بدون چتر زیر باران قدم بزنم زیرا لذتش برایم دوچندان است و  با برخورد قطره های باران با صورت و دست هایم تمام غم و غصه هایم را فراموش می کنم و روحم تازه می شود.

وارد کوچه که شدم انسان های زیادی را دیدم که در تکاپوی یافتن پناهگاهی بودند تا خیس نشوند. بعضی دیگر هم چتری در دست گرفت بودند و با خونسردی زیر باران راه می رفتند. تنها کسی که آن جا چتری به همراه نداشت و با لذت زیر باران در حال خیس شدن بود من بودم.

مردم گاهی با تعجب و گاهی هم با لبخند به من نگاه می کردند و از کنارم می گذشتند. به قدم زدن ادامه دادم که ناگهان پیرمردی عصا به دست را دیدم که به سختی دنبال سقفی برای خیس نشدن می گشت و از این که باران او را غافلگیر کرده بود خشنود نبود. به کمکش رفتم و آن را به نزدیک ترین مغازه رساندم. پس از دعای خیری که به جان من خواند از او خداحافظی کردم و به راهم ادامه دادم. کودکان زیادی را دیدم که برخلاف هشدار های پدر و مادرشان سرخوش زیر باران از این سو به آن سو می دویدند و بازی می کردند.

در این میان بود که بر اثر وزش باد برگی از درخت کنده شد و جلوی پایم افتاد. ناگهان فکرم درگیر چگونگی تغییرات طبیعت در فصل های مختلف شد. چه می شود که در بهار گیاهان جانی دوباره می گیرند و سر سبز می شوند و در پاییز و زمستان دوباره به زندگی خود پایان می دهند؟

چه زیبا است که خداوند هرسال قدرت خود را ین گونه برای ما نمایان می کند و با هر بار بارش باران ما متوجه معجزه حضور او می شویم. او را شاکریم که هر سال با باریدن باران رحمت خود بر ما این اجازه را به ما می دهد که زیر آن قدم بزنیم  روحمان را تازه کنیم.

باران نعمت بزرگ خداست و ما چه موجودات برگزیده ای هستیم که در کشوری چهار فصل زندگی می کنیم و لایق دریافت این پاداش زیبای خداوندیم.

مطلب مشابه: انشا درباره نماز (12 انشا جدید درباره نماز خواندن ماقطع مختلف تحصیلی)

انشا در مورد در باران

صدای نم نم باران خواب را از چشمانم ربوده بود . هر کاری کردم نتوانستم چشمان منتظرم را با شهر خواب آلود همراه سازم . از جايم بلند شدم . آرام آرام به سمت حياط حرکت کردم . صدای چک چک باران نزديک و نزديکتر می شد . فضا مملو از بوی باران شده بود . وقتی به حياط رسيدم با آهنگ باران همراه شدم.

چشمها را بايد شست       جور ديگر بايد ديد

چترها را بايد بست           زير باران بايد رفت

فکر را ، خاطره را       زير باران بايد برد

با همه مردم شهر      زير باران بايد رفت

دوست را زير باران بايد ديد     عشق را زير باران بايد جست

هرکجا هستم باشم         آسمان مال من است

پنجره ، فکر ، هوا          عشق ، زمين مال منست

وقتی همنفس باران شدم خودم را بدستش سپردم . حال برخورد قطرات باران را به صورتم حس ميکردم . هر قطره از باران جان تازه ای به کالبدم می دميد و زخمهای دلم را با هر ترنمش تسكين می داد . سر مست باران گشته بودم احساس عجيبی داشتم يك نوع احساس سبکی …

دستانم را به سوی خدا بلند كردم و چشمانم به آسمان دوخته شد . ناگهان درهای آسمان باز گشت . صيحه ای از دل آسمان بلند شد و بر قلبم نشست . برخيز و روحت را با باران نگاهت جان تازه ای بخش . نوری از آسمان بر قلبم فرود آمد و قطرات اشك بر بستر خشك تنهايی ام جاری گشت .

حرفهايم را با او زدم و تمام دردها را با او گفتم …

وقتی باران به صدا درمی آید

وقتی باران به صدا درمی آید

باران که می بارد ، بعضی ها دلشان می گیرد وخیلی ها شاعر می شوند. آخر تازه یادشان می افتد که احساسات فطری پاک و زلالی هم هست که در لابه لای افکار مادّی و تکراری روزمره ، فراموشش کرده بودند.

 وقتی باران می آید، دیگر، مردم ، خودشان را برای چیزهای کم ارزش و بیهوده معطل نمی کنند، حتی جلوی زیباترین ویترینهای مجللترین مغازه ها هم خالی است.هر که را می بینی با عجله به سوی مقصد حرکت می کند یعنی باران باعث می شود که انسان مقصدش را فدای زرق و برقها نکند.

 سواره ها نیز در بارش باران بیشتر از قبل ، دلشان برای پیاده ها می سوزد و زودتر آنها را سوار می کنند. یعنی باران ، مردم را سخاوتمندتر و سخاوتمندان را دلسوزتر می کند.

 باران که می بارد، مردم صمیمی تر ، متحدتر و فداکارتر می شوند. چرا که خیلی ها را می شود دید که یک نفر دیگر را زیر چتر خود گرفته اند.

 باران ، زمین را پاک می سازد ، هوا را تصفیه می کند و برخی ویروسها را از بین می برد و شاید آن وقت مردم کمی پاکتر زندگی کنند!

 وقتی باران بر خاک ، کشتزارها و کوهها فرو می ریزد ، حیات ، جان می گیرد و همه به تداوم زندگیشان امیدوارتر می شوند و ممکن است برای یک بار هم که شده صاحب باران را شکر گویند.

 در بارش باران عدالت را هم می توان دید. چرا که قطره ها ، در همهء محله های یک شهر و یا بر بام همهء خانه های یک محله ، با یک نواخت مساوی فرو می ریزند.

وقتی که باران می‌آید، گاهی سالهای کودکی ، قیل و قال آرامش بخش مدرسه! و درس «‌باران آمد ، آن مرد ، در باران آمد » در ذهنها رژه می روند و آن وقت تازه یادمان می افتد که آن مرد ، در باران نیامد. پس می شود کمی هم برای آمدن او (روحی فداه) دعا کرد.

 باران ، سرشار از خیر و برکت است و آن باران نیز، آن باران سرنوشت سازی که از هوای ابری چشمها بر گونه هایمان می نشیند و سبب می شود که بهتر بتوانیم مسیر زندگیمان را عوض کنیم. زیرا باران کمیاب اشکها، توفیق توبه را سهل الوصول تر می کند.

 قطره های اشک می توانند بغض سنگین تاریخ معصومان مظلوم را نیز بشکنند و آموزه های بی بدیل مردان شهید روز دهم را در سینه ها زنده و بالنده نگهدارند. چرا که حسین علیه السّلام بیش و پیش از آن که تشنهء آب باشند تشنهء اندیشهء انسانهای زمانها هستند.

پس ای باران عزیز! ما را تنها نگذار.

انشا درباره شب های بارانی

از روز و شلوغی خبری نیست و حتی پرندگان هم به آشیانه های شان پناه برده اند تا در آرامش شب خستگی شان را در کنند، باران دست نوازشش را بر پوست سیاه شب می کشد و سکوت و زیبایی شب به دلش می نشیند و تصمیم می گیرد ساعتی را کنار شب مانده و زیبایی و طراوت اش را به رخ او بکشد.

روز ها که باران می بارد صدای دلنشین اش در هیاهوی صدا های دیگر گم می شود اما در سکوت شب صدای باران به گوش می رسد و اگر به زمزمه های قطرات آن گوش دهی گویی به زبان می آیند و حرف می زنند و از زلالی و پاکی شان می گویند، از آسمان و از بغض سنگین ابر ها حکایت می کنند، از نجوایی که در گوش برگ های رنگین می خوانند سخن می کنند و این که کدام راه آن ها را به دریا خواهد رساند.

امشب نیز یکی از آن شب هاست که باران مهمان شب است، ابر ها روی زیبای مهتاب را پوشانده اند و شهر خودش را به دست باران سپرده تا در تاریکی شب آلودگی هایش را بشوید و صبح روی سپیدش را به مردم نشان دهد.

صدای تیک تاک ساعت با صدای ناودان ها در هم آمیخته و آرامش عجیبی به من می دهد، خواب از چشمانم گریزان شده و نمی توانم چشم از این همه زیبایی بردارم، پنجره را باز می کنم تا هوای خانه را از عطر باران پر کنم، چشمانم را می بندم و نفسی عمیقی می کشم و ناخود آگاه لبخند می زنم.

قطره های تند باران را در نور چراغ ها تماشا می کنم که چگونه خود را با عجله به زمین می رسانند و به دنبال هم در جوی راه می افتند.

ابر ها گاهی با هم برخورد می کنند و رعد و برق آسمان را روشن می کند می اندیشم شاید آن ها از قصد این کار را می کنند تا دور شدن قطره ها را در نور ببینند، بعد از لحظه ای دوباره سیاهی و خاموشی حکم فرما می شود و هم چنان باران به تندی خود را به زمین می رساند.

ساعتی سپری می شود و به نظر می رسد باران دیگر خسته شده است و به ایستگاه آخر نزدیک می شود ، حالا وقت خداحافظی او با شب است، بالاخره آخرین قطرات هم با تیرگی شب وداع می کنند و می روند.

اکنون شب آرام تر از قبل است و تقریبا هیچ صدایی به گوش نمی رسد، چیزی به روشنایی صبح نمانده است فکر می کنم خورشید که طلوع کند همه چیز زیر پرتو های طلایی اش خواهند درخشید و همه جا رنگ طراوت و نشاط به خود خواهد گرفت.

انشا در مورد هوای بارانی

انشا در مورد هوای بارانی

مقدمه: باران تنها نعمتی است که همه از آن فرار می کنند. دلم بی تاب است و روی طاقچه‌اش خاک گرفته و منتظر نمی و قطره ای تا به خودش بیاید. آسمان هم ابری است و من هم بی تابم، چشمانم به پنجره دوخته شده است و منتظرم تا باران مرا به حال خوش مهمان کند.

بدنه: هیچ کس حالش خوب نیست و شاید بارانی و نمی و عطری دل همه را شاد کند. هرکس را که می بینم غمگین و سر در گم و پر از اضطراب است و هوای گریه و باران دارد، شاید این بار باران معجزه کند و بیاید و مرهمی و مرحمی شود، شاید قلبها با یک بارش آسمانی و دیدن هوای بارانی عالی و رو به راه شوند. چه قدر این حس آسمانی و ناز باران را عاشقانه دوست دارم، کم کم ابر تکانی به خود می دهد و با عشوه تمام شروع به بارش می کند.

گل در باغی نگاهی به بالا می کند و فرصت زندگی می یابد. هوای بارانی معجزه می کندو خود تکیه گاه همه مردم می گردد تا در گوشه ای دور های های گریه کنند. باران ببار و رحمی به دل ها کن. باران جان تو از تبار کدام مهری که چنین بی هوا درد زدایی می کنی، باران را چون تن محبوب و چون بوی خوش یار دوست می دارم. ای کاش می توانستم به آسمان بروم و ببینم باران از کجا سرچشمه می گیرد که چنین پاک و دوست داشتنی است.

نم نم می آید و غبار گل و گلدان و خاک مرده جهان را می شوید و زخم های بی درمان را درمان می کند. ابرها هم که گریه شان تمام می شود، سبک می شوند و از جلوی چشم دور می شوند. آسمان هم به پاس ایستادگی در هوای بارانی رنگین کمان را هدیه می گیرد و ماندگارترین لحظاتش ثبت می شود.

نتیجه گیری: هوای بارانی یک پدیده کاملا طبیعی است که در فصل های سرد سال و بهار رخ می دهد، ولی باران به جهت شست و شوی هوا و پاک کردن طبیعت همواره مورد عشق و علاقه مردم است. پس خوشا روزی و ساعتی که باران ببارد و دل انسانها و طبیعت شاد شود. خالق باران را شکر فراوان.

مطالب مشابه

دکمه بازگشت به بالا