انشا درباره خودم؛ ۱۲ انشا جالب درباره دوست داشتن خود

در این بخش از سایت ادبی تک متن چندین انشا درباره خودم را برای شما دوستان قرار داده‌ایم. این انشاهای زیبا برای پایه‌های مختلف هستند و می‌توانید با کمی تغییر در فضای آن‌ها یا الهام گرفتن از این انشاها، آن‌ها را بازنویسی کرده و تحویل کلاس دهید.

انشا درباره خودم؛ ۱۲ انشا جالب درباره دوست داشتن خود

موضوع انشا خودم

خیلی وقت بود که می‌خواستم به معنی جمله‌ای که می‌گویند خودت را بشناس، دست پیدا کنم. مگر این خودم که بود که من نمی‌شناختم. خودم همان من بودم و من نیز که خودم را می‌شناختم هر روز در آینه خودم را می‌دیدم. آیا با خودم روراست بودم و آیا خودم را دوست داشتم. چرا می‌گویند اول باید به خودت احترام بگذاری تا بقیه هم به تو احترام بگذارند. در کل از رابطه من و خودم گیج شده بودم، چرا باید در درون خودم دنبال چیزی یا کسی می‌گشتم که انگار من نیستم و شناختی از او ندارم.

آن روز معلم سر کلاس در مورد فداکاری حرف میزد و می‌گفت فداکاری یعنی نوع دوستی یعنی از روی یک نیت خیر دیگران را بر خودم ترجیح دادن. و وقتی از همه بچه‌های کلاس پرسید که چه کسی می‌تواند در مورد دیگران فداکاری، انجام دهد، من قبل از همه دستم را بالا بردم و با افتخار گفتم که من حاضرم هر فداکاری را برای هموطنانم انجام دهم و به حرف خود‌ ایمان داشتم. بعد از مدرسه، باران شدیدی شروع شده بود، برای همین خواستم، برای فرار از باران، مسیری را که هر روز پیاده به خانه می‌رفتم، سوار تاکسی شوم. در‌ ایستگاه تاکسی، منتظر بودم، که آقای سالمندی هم کنار من‌ ایستاد، معلوم بود که به شدت مریض است چون مرتب سرفه می‌کرد. نگاهم به او جلب شده بود که با صدای بوق تاکسی به خودم آمدم. تاکسی فقط یک جای خالی داشت، و من با عجله سوار تاکسی شدم. مسافری که بغل دستم نشسته بودم گفت که پسرم بهتر نبود اجازه می‌دادی آن اقای سالمند، سوار می‌شد. با قیافه حق به جانبی گفتم که من قبل از‌ ایشان در‌ ایستگاه منتظر بودم. این بار آقای راننده گفت که بهتر بود کمی از خود گذشتگی و فداکاری می‌کردی.

تازه فهمیده بودم، که چه کاری انجام داده‌ام. شاید حق با من بود، اما من، فداکاری نکرده بودم. من که سر کلاس با همه قدرتم دست خود را برای اعلام انجام فداکاری بالا برده بودم، زمان عمل که رسیده بود جا‌زده بودم. با این اتفاق من موضوع دیگری را نیز فهمیدم، و آن، این بود که من، خودم را نمی‌شناختم. من نمی‌دانستم که چه عکس العملی به هنگام اتفاق‌های مهم از خود نشان خواهم داد. فهمیدم بعضی وقت‌ها اتفاق‌های پیش‌بینی نشده‌ای در زندگی انسان رخ می‌دهد، که انسان دیگر همان فرد قبلی نیست. بعد از آن هر کس سؤالی از من پرسید، جواب می‌دادم بستگی به شرایط دارد. من آدم اهل خشم و عصبانی نبودم ولی دیگر میدانستم، ممکن است تحت شرایطی من هم عصبانی و خشمگین شوم.

بعد از آن اتفاق بود که شروع کردم به شناختن خودم. به شناختن استعداد‌هایی که درون من هنوز شکوفا نشده بودند. باید نقاط ضعف و قدرت خودم را بهتر درک می‌کردم. زیرا من هم مانند همه انسان‌های روی زمین برای خودم منحصر به فرد بودم.

مطلب مشابه: انشا درباره سلامتی؛ ۱۰ انشا کوتاه و بلند درباره سلامتی پایه های مختلف

انشا با موضوع من خودم را دوست دارم زيرا

انشا با موضوع من خودم را دوست دارم زيرا

مقدمه ‌: به نام خداوند لوح و قلم حقیقت نگار وجود و عدم ، من خودم را خیلی دوست دارم زیرا تا وقتی که انسان عاشق خودش نباشد دیگران نیز او را دوست ندارند. انسانی که خودش را دوست ندارد با گذشت زمان اعتماد به نفسش پایین می آید و نمی تواند گوهر وجودش و استعدادی که آن را از بقیه جدا می کند را در خودش پیدا کند. فکر می کنم همین دلایل برای قبول کردن این موضوع کافی باشد.

بدنه انشا :‌ انسان همواره به دنبال زیباترین و بهترین چیزها می باشد پس کسی که خودش را دوست داشته باشد نیز سعی می کند به بهترین و زیباترین نسخه از خودش برسد. آدمی که به خودش محبت می ورزد نقاط منفی خود را پیدا می کند و خودش را نیز مورد نقد قرار می دهد. با این کار هر چقدر که زمان می گذرد در خودش احساس شادی و عزت نفس زیادی می کند. پس چه بهتر که انسان صفات خودش را بشاسد و هر روز آن ها را به خودش بگوید. مثلا با خودمان بگوییم که من عاشق خودم هستم چون توانایی انجام یک کار خاص را دارم و یا می توانم آدم مهربان و بخشنده ای باشم. از همه این ها که بگذریم اگر من به خودم احترام نگذارم و دوست نداشته باشم چطور توقع دوست داشتن از دیگران داشته باشم؟

نتیجه گیری : دوست داشتن خودمان شاید یکی از بزرگترین درس هایی است که باید از زندگی بگیریم تا از مسیر موفقیت و شادمانی سربلند خارج شویم. همیشه سعی کنیم در هر شرایطی امیدوارم باشیم و هرگز خودمان را با بقیه مقایسه نکنیم زیرا ما استعدادهایی داریم که بقیه ندارند فقط نتوانسته ایم آن را کشف کنیم.

انشا ادبی در مورد من کیستم؟

در اعماق وجود هر یک از ما، پرسشی نهفته است که گاه و بی‌گاه در خلوت ذهنمان زمزمه می‌شود: “من کیستم؟” این پرسش ساده، دریچه‌ای است به سوی دنیایی پیچیده و عمیق، دنیایی که هویت ما را شکل می‌دهد.

من کیستم؟ آیا من صرفاً نامی هستم که بر من نهاده شده، یا مجموعه‌ای از خاطرات و تجربیات گذشته‌ام؟ آیا من در آینه، تنها بازتابی از جسم خود می‌بینم، یا روحی سرگردان در پی معنا و مفهوم؟

شاید من، همچون رودخانه‌ای خروشان، در گذر زمان تغییر می‌کنم و هر لحظه، شکلی نو به خود می‌گیرم. شاید من، همچون درختی کهنسال، ریشه در اعماق خاک دارم و شاخه‌هایم به سوی آسمان بی‌کران گسترده شده‌اند. شاید من، همچون پرنده‌ای مهاجر، در جستجوی سرزمین‌های ناشناخته، بال‌های خود را به پرواز درمی‌آورم.

من، مجموعه‌ای از تضادها و تناقض‌ها هستم. گاهی آرام و صبور، گاهی بی‌تاب و بی‌قرار. گاهی شجاع و جسور، گاهی ترسو و محتاط. گاهی شاد و سرخوش، گاهی غمگین و افسرده. این تضادها، رنگارنگی وجود مرا نمایان می‌کنند و مرا به موجودی منحصر به فرد تبدیل می‌سازند.

من، در آینه دیگران، تصویری متفاوت از خود می‌بینم. در نگاه پدر و مادرم، فرزندی دلبند هستم که باید حمایت و هدایت شود. در نگاه دوستانم، همراهی صمیمی هستم که باید شادی‌ها و غم‌ها را با او تقسیم کرد. در نگاه معلمانم، شاگردی کنجکاو هستم که باید دانش و آگاهی را به او آموخت. این تصاویر گوناگون، مرا به شناخت بهتر خود و دنیای پیرامونم رهنمون می‌شوند.

من، در جستجوی هویت خود، به اعماق وجودم سفر می‌کنم. در این سفر، با ترس‌ها و آرزوهایم روبرو می‌شوم، با نقاط قوت و ضعف‌هایم آشنا می‌شوم و با ارزش‌ها و باورهایم مواجه می‌شوم. این سفر، به من کمک می‌کند تا خود را بهتر بشناسم و در مسیر رشد و شکوفایی گام بردارم.

من یک انسان هستم با تمام پیچیدگی‌ها و تناقض‌هایش. من در جستجوی معنای زندگی هستم و به دنبال پاسخ سوالاتی هستم که ذهن مرا به خود مشغول می‌کند. من می‌خواهم بهترین نسخه از خودم باشم و به پتانسیل‌های خودم برسم

مطلب مشابه: انشا درباره وطن ایران (12 انشا در مورد ایران وطنم پایه های مختلف)

انشا درباره خود

وقتی به موضوع انشایم فکر کردم در ابتدا گمان کردم سوال خیلی ساده ای است و به راحتی می توانم به آن جواب بدهم اما کمی که بیشتر فکر کردم دیدم چقدر سوال دشواری است اما سعی می کنم به خوبی به این سوال پاسخ دهم.

من یک پسر (دختر) هستم که یک اسم دارم و در خانواده خوبی به دنیا آمده ام. من در کلاس چهارم (پنجم) درس می خوانم و سعی می کنم برای پدر و مادرم فرزند خوب و برای معلمم نیز دانش آموز خوبی باشم.

اسم من نشان دهنده هویت من است اما من نمی توانم فقط با یک اسم خودم را تعریف کنم. من خصوصیات منحصر به فردی دارم، عاشق بازی کردن هستم، درس خواندن را دوست دارم و از کمک کردن به خانواده و دوستانم احساس خوبی پیدا می کنم.

من دارای نقاط قوت و نقاط ضعف هستم که بعضی از آن ها را می دانم و بعضی را هنوز نمی دانم. معمولا زمانی که کار خوبی می کنم یا در کاری موفق می شوم بسیار خوشحال می شوم و وقتی اشتباه می کنم ناراحت می شوم اما سعی می کنم دیگر آن اشتباه را تکرار نکنم.

من نوشتن را دوست دارم و یکی از آرزوهایم این است که در آینده به یک نویسنده موفق تبدیل شوم و با داستان هایی که می نویسم خواننده ها را به دنیاهای دیگر ببرم.

من سعی می کنم هر روز چیزهای جدید یاد بگیرم و بهتر و بهتر شوم، به عنوان یک دانش آموز درس هایم را خوب بخوانم، به عنوان عضو خانواده ام همیشه به پدر و مادر و بزرگترهایم احترام بگذارم و به عنوان یک دوست سعی همیشه به دوستانم کمک کنم و هوای آن ها را داشته باشم.

می دانم اگر چند سال دیگر این سوال را از من بپرسید جواب های بهتری به شما خواهم داد چون ما همیشه در حال تغییر هستیم و به سوی بهتر شدن قدم بر می داریم.

انشا با موضوع من چه کسی هستم

انشا با موضوع من چه کسی هستم

من در طول زندگی ام بارها از خود این سوال را پرسیده ام که من کیستم، از کجا آمده ام و ماموریتم در این دنیا چیست. صد البته که پاسخ هایم به این سوال ها بسته به دوره زندگی ام متفاوت بوده و هر بار پاسخی متفاوت به آن ها داده ام.

هر یک از ما شخصیت و داستان منحصر به فرد خودمان را داریم و پاسخی که به چیستی و کیستی خودمان می دهیم می تواند کاملا متفاوت با یکدیگر باشد. من به عنوان یک دانش آموز دبیرستانی که در حال کنکاش و جستجوی مسیر آینده ام هستم به این سوال پاسخ خواهم داد.

من در این لحظه از زندگی ام می دانم که ترکیبی از جسم، ذهن و روح هستم و هویتم با تجربیات، باورها و آرزوهایم شکل گرفته و تحت تاثیر محیط و خانواده ای که در آن بزرگ شده ام قرار دارد.

به عنوان یک انسان علایق و استعدادهای خاص خود را دارم، مثلا به تکنولوژی، کوهنوردی و نقاشی علاقه مند هستم و دوست دارم مسیر شغلی آینده ام در مسیر تکنولوژی های جدید باشد. علاوه بر این ذهنی جستجوگر دارم و سعی می کنم برای هر سوالی جواب متناسب با آن پیدا کنم و تا زمانی که به جواب نرسم دست بر نمی دارم.

از سوی دیگر ابعاد روحانی وجودم باعث شده به مفاهیم اخلاقی همچون مهربانی، انسانیت و صداقت اعتقاد داشته باشم و سعی کنم در هر شرایطی با در نظر گرفتن این ارزش های نیکو تصمیم بگیرم و انتخاب کنم.

من فرزند یک خانواده مهربان، دانش آموز یک مدرسه بزرگ، دوستی مورد اعتماد برای دوستانم و هم میهنی برای تمام مردم کشورم هستم. من کسی هستم که در سن نوجوانی به سر می برم و به عنوان آینده ساز کشورم وظیفه بزرگی بر دوش دارم.

علاوه بر همه این ها عناوین هویتی دیگری نیز دارم اما به خوبی می دانم نباید خود را در این عناوین، ارزش ها و حتی جسم خود محدود کنم زیرا من واقعی چیزی فراتر از همه این ها است، من واقعی ام همان است که صدای ذهنم را می شنود، از تحولات درون جسمم آگاه است، همان من که وقتی به خواب می روم بیدار است و وقتی حواسم نیست حواسش به همه چیز است.

من درباره من واقعی ام چیز زیادی نمی دانم اما خودم را مسافری در مسیر زندگی می بینم که به دنبال یافتن معنا و هدف خود به این جهان قدم گذاشته ام. به خوبی می دانم که از لحظه های زندگی ام باید نهایت بهره را ببرم و با هر تجربه، لایه های بیشتری از هویت و شخصیت خود را کشف کنم.

من واقعیت وجودم را در فراز و نشیب های زندگی بیشتر خواهم شناخت و به سفر معنوی ام حتی بعد از مرگ ادامه خواهم داد.

مطلب مشابه: انشا درباره اذان؛ 12 انشا جدید توصیفی کوتاه و بلند اذان

انشا درباره خودم (پایه هفتم و هشتم)

مقدمه:

من یک پسر هستم که در یک خانواده چهار نفره زندگی می‌کنم. پدرم مهندس است و مادرم خانه‌دار است. یک خواهر بزرگتر از خودم دارم که دانشجو است.

بدنه:

من در یک مدرسه دولتی درس می‌خوانم. در درس‌هایم معمولاً خوب هستم، اما در ریاضی و علوم بیشتر علاقه دارم. در کلاس‌های فوق‌العاده شرکت می‌کنم و سعی می‌کنم دانش خودم را در این زمینه‌ها بیشتر کنم.

علاقه زیادی به ورزش دارم. فوتبال و بسکتبال را دوست دارم و در تیم‌های ورزشی مدرسه‌ام عضو هستم. همچنین به شنا و دوچرخه‌سواری علاقه دارم.

در اوقات فراغتم کتاب می‌خوانم، فیلم می‌بینم و با دوستانم بازی می‌کنم. به موسیقی هم علاقه دارم و به صورت تفریحی گیتار می‌زنم.

من یک پسر مهربان و خوش‌اخلاق هستم و سعی می‌کنم با همه با احترام رفتار کنم. دوست دارم به دیگران کمک کنم و برای دیگران مفید باشم.

رویاهای زیادی در سر دارم. می‌خواهم در آینده مهندس شوم و به مردم کمک کنم. همچنین می‌خواهم یک انسان موفق و مفید باشم.

آینده برای من یک دنیای ناشناخته است. نمی‌دانم چه اتفاقاتی قرار است در آینده برایم بیفتد. اما می‌دانم که برای رسیدن به اهدافم تلاش خواهم کرد.

می‌خواهم در آینده یک انسان موفق و مفید باشم. می‌خواهم به دیگران کمک کنم و دنیا را به جای بهتری تبدیل کنم.

برای رسیدن به این اهداف، باید درس‌هایم را خوب بخوانم و به تحصیلاتم ادامه دهم. همچنین باید تلاش کنم تا مهارت‌هایم را افزایش دهم و با افراد موفق و باتجربه آشنا شوم.

نتیجه گیری:

امیدوارم که بتوانم در آینده به اهدافم برسم و به یک انسان موفق و مفید تبدیل شوم.

انشا درباره خود

مقدمه:

من یک انسان هستم. یک موجود زنده، با احساسات و افکار. من اینجا هستم، در این دنیا، با تمام زیبایی‌ها و تلخی‌هایش.

بدنه:

من اسمم [نام شما] است. متولد [سال تولد شما] در [شهر تولد شما] هستم. خانواده من [تعداد] نفر هستند، [نام پدر] و [نام مادر]. من [تعداد] خواهر و برادر دارم.

من در [نام مدرسه] تحصیل می‌کنم. در حال حاضر [کلاس] هستم. من درس‌هایم را دوست دارم، مخصوصاً [نام درس‌های مورد علاقه شما].

علاوه بر درس، من به [نام فعالیت‌های مورد علاقه شما] هم علاقه دارم. من [نام فعالیت‌ها] را دوست دارم چون [دلیل علاقه شما به فعالیت‌ها].

من یک انسان دوست دارم. من دوست دارم به دیگران کمک کنم و دنیا را جای بهتری کنم. من معتقدم که همه انسان‌ها با هم برابر هستند و باید با هم مهربان باشیم.

من یک انسان خلاق هستم. من دوست دارم چیزهای جدید یاد بگیرم و کارهای جدید انجام دهم. من معتقدم که خلاقیت کلید موفقیت است.

من یک انسان امیدوار هستم. من معتقدم که آینده روشن است و ما می‌توانیم دنیا را به جای بهتری تبدیل کنیم.

نتیجه گیری:

من یک انسان هستم. من اینجا هستم، در این دنیا، با تمام زیبایی‌ها و تلخی‌هایش. من می‌خواهم زندگی کنم، یاد بگیرم، رشد کنم و به دیگران کمک کنم.

مطلب مشابه: انشا درباره آلودگی هوا؛ ۱۲ انشا جدید برای مقاطع مختلف

انشا در مورد توصیف شخصیت خودم

انشا در مورد توصیف شخصیت خودم

امروز می خواهم کمی درباره شخصیت خودم برایتان بنویسم، اول صفات خوبم را می گویم و بعد به سراغ صفات بدم می روم، بی شک همه انسان ها یک سری صفات خوب و یک سری صفات بد دارند که باید آن را بپذیرند و من هم به راحتی آن ها را پذیرفته ام.

من شخصیت بسیار آرامی دارم، همیشه سعی می کنم به همه آدم ها چه بزرگ تر از خودم چه کوچک تر از خودم احترام بگذارم و دل کسی را نشکنم.

بسیار صبور هستم و تمام کارهایم را با صبر و حوصله انجام می دهم، اخلاق بسیار خوبی دارم و سعی می کنم با همه مهربان باشم و خیلی کم عصبانی می شوم.

آدم وفادار و راز داری هستم به همین خاطر دوست های زیادی دارم، زیرا همیشه راز دار دوستانم هستم و هرگاه که به کمکی نیاز داشته باشند بی شک من در کنارشان خواهم بود.

عاشق خانواده ام هستم و در مقابل تمام اعضای خانواده ام احساس مسئولیت می کنم، سعی می کنم همیشه با آن ها وقت بگذارنم و اوقات فراغتم را بیشتر در کنار خانواده ام باشم.

در قلبم هیچ کینه و بدی وجود ندارد و همه را دوست دارم و اگر کسی هم به من بدی کند او را به راحتی خواهم بخشید؛ نسبت به هیچکس احساس حسادت ندارم و برای همه خوبی و خوشبختی آرزو می کنم.

اما اخلاق های بدی هم دارم که یکی از آن ها تنبل بودن است، من عاشق خوابیدن و استراحت کردن هستم و در انجام بسیاری از کار هایم تنبلی می کنم.

کمی هم شلخته هستم که فکر می کنم دلیل آن هم تنبل بودنم باشد، اخلاق بد دیگری که دارم این است که به راحتی به همه آدم ها اعتماد می کنم و فکر می کنم که همه آدم ها خوب هستند؛ علایق بسیار زیادی هم دارم که مهم ترین آن ها را برایتان می نویسم.

من عاشق زندگی کردن هستم، عاشق این هستم که به همه جای این دنیا سفر کنم و همه شهرها و کشور ها را از نزدیک ببینم؛ عاشق تفریح و خوش گذرانی هستم و همیشه دوست دارم دور و اطرافم شلوغ باشد به هیچ عنوان تنهایی را دوست ندارم.

کتاب خواندن را خیلی دوست دارم و همیشه کتاب هایی که مناسب سنم باشد را مطالعه می کنم، عاشق کتاب های علمی هستم و یک کتاب خانه برای خودم دارم که خیلی دوستش دارم.

همیشه به خداوند ایمان و توکل دارم و تمام خواسته هایم را فقط از خدا می خواهم، با یاد خداوند در قلبم همیشه سعی می کنم آدم خوبی باشم و به هیچکس بدی نکنم.

مطلب مشابه: انشا با موضوع آدم فضایی؛ 12 انشا جدید برای مقاطع مختلف

انشا درباره توصیف خودم با مقدمه و نتیجه

مقدمه:

ما آدمها دو سبد با خودمون داریم…

یکی جلومون آویزونه، یکی هم پشتمون.

نکات مثبت و خوبی هامونو میندازیم تو سبد جلویی، عیبهامونو تو سبد پشتی.

وقتی تو مسیر زندگی داریم راه میریم، فقط دو چیزو می‌بینیم:

خوبیهای خودمون و عیبهای نفر جلویی.

بدنه اصلی انشا:

شاید سخت باشد که بخواهم درباره خودم حرف بزنم و یا بخواهم خودم را توصیف کنم. من هم مانند همه ی انسان هایی که در این دنیا و در کره بزرگ زندگی می کنند هم خصوصیات مثبت دارم و هم منفی ولی چیزی که راجب خودم میدونم اینه که بیشتر بعد منفی خودمو میبینم و آدمی هستم که شاید بر عکس خیلی از آدم ها خودمو کمتر دوست داشته باشیم و به خواسته های دیگران بیشتر از خواسته های خودم اهمیت بدم.

به نظرم این خصوصیت خیلی خوبیه که آدما تو اولیت بندی زندگی خودشونو اولیت اول بزارن و تمام انرژی و وقت با ارزششون رو برای خودشون صرف کنند.

من اگه بخام خودمو و شخصیتمو توصیف کنم و به اون یک امتیاز بدهم از 100 به خودم 60 میدهم. حتما آدمایی هستن که شاید به خودشون 100 بدن و یا شاید افرادی باشند که امتیاز صفر را بدهند. این نظر شخصی هرکسی راجب خودشه و همه ی ما انسان های منحصر به فردی هستیم.

نتیجه گیری:

همه ما باید سعی کنیم بهترین ورژن خودمون باشیم و بتوانیم در زندگی دیگران هم تاثیر مثبتی داشته باشیم. مانند یک نور به زندگی اطرافیانمان روشنایی بدهیم و از خودمان نیز مراقب کنیم.

انشا زیبا درباره توصیف خودم

مقدمه:

در بعضی طوفان های زندگی، کم کم یاد می گیری که :

نباید توقعی داشته باشی مگر از خودت

متوجه می شوی بعضی را هر چند نزدیک اما نباید باور کرد

متوجه می شوی روی بعضی هر چند صمیمی اما نباید حساب کرد

می فهمی بعضی را هر چند آشنا اما نمیتوان شناخت

و این اصلا تلخ نیست

شکست نیست

آگاه شدن نام دارد

ممکن است در حین آگاه شدن درد بکشی

این آگاهی دردناک است

اما تلخ هرگز!

بدنه اصلی انشا

وقتی اسم خودت را میشنوی چه چیزهایی به یادت می آید؟ خودت را سرزنش می کنی و یا اینکه به خودت افتخار می کنی؟ شاید وقتی بخواهیم خودمان را توصیف کنیم مغرورانه باشد که فقط جنبه های مثبت وجودیمان را بگوییم. اما اینبار بیا و به خودت و چیزهایی که داری افتخار کن.

من به خودم افتخار می کنم که همیشه و تحت هر شرایطی توانستم از روزهای سخت و اتفاقات بد عبور کنم. من به خودم افتخار می کنم که تنهایی از پس چیزهایی بر آمدم که شاید خیلی های دیگر نمی توانستند یک روز هم آن را تحمل کنند. من از امروز تا هر زمانی که زندم و نفس می کشم تلاش می کنم تا به بهترین خودم تبدیل شوم و یک شخصیت خوب از خودم به جا بگذارم.

نتیجه گیری:

این خوبه بعضی وقت ها بخواهیم از خودمان انتقاد کنیم و خورده بگیریم تا بهتر شویم. اما نباید به این کار عادت کنیم و وقتی خودمان را توصیف می کنیم فقط خصوصیات منفی و بدمان را یادآوری کنیم. اول از هر چیزی باید یاد بگیریم در زندگی خودمان را دوست داشته باشیم.

مطالب مشابه

دکمه بازگشت به بالا