انشا با موضوع طبیعت؛ 10 انشا زیبا درباره زیبایی های طبیعت

در این قسمت از سایت ادبی و هنری تک متن چندین انشا درباره طبیعت را برای شما دوستان قرار داده‌ایم. این انشاها مناسب تمامی پایه‌ها بوده و با کمی تغییر در فضای کلی آن‌ها می‌توانید این انشاها را به کلاس ارائه دهید. در ادامه با تک متن همراه باشید.

انشا با موضوع طبیعت؛ 10 انشا زیبا درباره زیبایی های طبیعت

انشا در مورد طبیعت

چشمان‌تان را ببندید. سبزی بی‌نهایت، زیبایی تمام‌نشدی و آوای پرندگان را تصور کنید. شاخه‌های رقصان درختان خودنمایی می‌کنند. بادها به دنبال هم می‌دوند و آسمان با پوستین آبی خود، ابرها را در آغوش گرفته است. این تصویر ظریف، طبیعتی‌ست که جنگل نام دارد و مادر مهربان زمین است. او به عنوان خانه امن موجودات در نظر گرفته می‌شود.

جنگل منبع الهام و آرامش است؛ شعری بی‌انتها که از هر سطر آن سبزینگی و طراوت می‌بارد و با خواندن هر بیت، خنکای نسیم بهاری به صورت‌تان می‌خورد. جنگل سبز راه ورود به ناشناخته‌هاست. سرزمینی از عجایب، که هرروز یک معما از دل آن کشف می‌شود. حال بهتر است کمی از طبیعت جنگلی فاصله بگیریم و به ابعاد دیگر آن بپردازیم.

کویرها بخشی دیگر از طبیعت کره زمین هستند. آن‌ها از افسردگی رنج می‌برند و اغلب تنها هستند. برخی حیوانات، بیش‌تر از موجودات دیگر به کویر علاقه دارند؛ مانند مارها. کویر با خورشید در رقابت است. آن‌ها سال‌ها بر سر این موضوع که کدام‌شان گرم‌تر هستند، در جدال‌اند. بگذارید کویر را به حال خود بگذاریم تا از تنهایی‌اش لذت ببرد و به سراغ اقیانوس برویم.

این طبیعت روان، دلی بزرگ دارد و خانه موجودات آبی است. اقیانوس بر خلاف کویر، طبیعتی برون‌گرا محسوب می‌شود و با ماهیان زیادی آشنایی دارد. فرزند اقیانوس، دریا است. او دختری محسوب می‌شود و دوست دارد گیسوانش را بر روی شن‌های ساحل پهن کند. صدف‌ها پیشکش و هدیه دریا به ساحل هستند. از خانواده طبیعت گفتیم و حال به پدر قدرتمند آن‌ها می‌پردازیم.

کوه با عظمت خود سرفرازی می‌کند. او ایستاده و با قامت بلندش، نظاره‌گر خانواده طبیعت است. کوه کمی پیر شده و نمی‌تواند تکان بخورد. البته تکان نخوردن و ثابت بودن آن بهتر است. برخی از کوه‌ها عصبانی هستند و مواد مذابی را به بیرون پرتاب می‌کنند. من فکر می‌کنم آن‌ها به مراجعه روانشناس نیاز دارند؛ شاید این‌گونه آرام شوند. طبیعت را دوست داشته باشید تا آن نیز شما را دوست داشته باشد.

مطلب مشابه: انشا پدربزرگ؛ 12 انشا با موضوع پدربزرگ برای مقاطع مختلف

مطلب مشابه: انشا درباره شب یلدا (15 انشا جدید درباره شب چله یا یلدا)

انشا درباره طبیعت و شهر

انشا درباره طبیعت و شهر

همیشه وقتی از سر و صدا و شلوغی زندگی شهری خسته و ناتوان می‌شویم دلمان می‌خواهد به جایی برویم که ساکت و آرام باشد و جز موسیقی طبیعت صدای دیگری به گوش نرسد. در آنجا روح خود را رها کنیم، بی‌پروا و بدون هیچ نگرانی لابه‌لای پرچین‌ها و بوته‌ها بدویم و از ته دل فریاد بکشیم تا تمام سیاهی‌ها و گرد و غبارهایی که روی دلمان نشسته است بیرون بریزد.

طبیعت مادر زمین است. ما همیشه نیاز داریم به آغوش این مادر مهربان پناه ببریم و با او درد دل کنیم. این بار هم برای سبک‌تر کردن دلم به طبیعت رفتم. قدم در بیشه‌زارها و علفزارها گذاشتم، به گنجشک‌های روی درختان تنومند سلامی کردم و به رودخانه گفتم سلام مرا به دریا برساند.

کمی زیر سایه یک درخت افرا نشستم و اجازه دادم پاهایم زمین خدا را لمس کنند. دستی به شانه گل‌ها کشیدم و چشمکی به پروانه زدم. کفشدوزکی که از روی شاخه افتاد را آرام بلند کردم و روی گلبرگ‌ها گذاشتم. گرمای آفتاب را به جان خریدم و چشمانم را بستم.

گوش کردم، تمام وجود گوش شد و صداها را می‌بلعید. اما چه صدایی؟! صدای گنجشک‌هایی که روی شاخه‌های درخت لانه کرده بودند و برای فرزندانشان غذا می‌آوردند. صدای رقص شاخه‌های درخت با نوازش باد، صدای پرواز مقتدرانه عقاب بر فراز آسمان‌ها، صدای پچ‌پچ پرندگان مهاجر در همهمه باد، و بی‌نهایت صدای زیبای دیگر. از آن دورتر صدای جوش و خروش رودخانه را می‌شنیدم.

بلند شدم و به طرفش حرکت کردم. گل‌ها برایم دستی تکان دادند و زاغی که روی درخت نشسته بود تعظیمی کرد. رد صدا را گرفتم تا دوباره به رود خروشان رسیدم. در اینجا هیچ صدای دیگری جز همهمه قطرات آب شنیده نمی‌شد. دستانم را داخل رود بردم. تمام سلول‌های بدنم خنک شد. آبی به صورتم زدم و کنار رود دراز کشیدم.

چقدر آزاد و رها بودم و چه احساس خوشایندی داشتم. انگار روح من متعلق به بدنم نیست و به هر دری می‌زد که از آن بیرون بپرد و پرواز کند. بلند شدم و دویدم و دویدم تا به انتهای دشت رسیدم. خورشید در حال غروب کردن بود. و کوه‌ها آرام آرام خورشید درخشان را پشت خود پنهان می‌کردند.

دلم برای اینهمه زیبایی و شکوه تنگ می‌شود. دلم برای این حس آزادی و رهایی، برای همه موجودات این طبیعت و برای شنیدن صداهای زیبای طبیعت تنگ می‌شود. به خودم قول دادم این بار زودتر به اینجا بیایم و با درختان و پرندگان دیداری تازه کنم. پس از این مادر مهربان خواستم تا برای من و همه هم‌نوعان من دعا کند و زیبایی خود را بی‌دریغ به ما عرضه کند.

انشا درباره توصیف طبیعت

طبیعت یکی از هزاران نعمت هایی است که خداوند به مخلوقاتش عطا فرموده تا در ضمن استفاده و لذت از آن، در حفظش کوشا باشند. طبیعت یعنی هر آنچه که خداوند مهربان به ما عطا کرده است؛ از سرسبزی و زیبایی کوه و دشت و صحرا تا دریا و غروب خورشید و بسیاری از چیز های دیگر که زبان، قادر به وصف آن نیست.

تماشای طبیعت خیلی لذت بخش است. از درختان زیبا گرفته تا گل های رنگارنگ و عطرآگین و گونه های حیوانی قشنگ و سبزه زارهای پهناور و کوه های برافراشته، همگی چشمان ما را به تماشای خود فرا می خوانند.

وقتی بهار جامه ی سبز رنگ و رنگارنگ خود را بر تن می کند با دیدن آن احساس آرامش می کنیم و دوست داریم هر لحظه در کنار آن بنشینیم و زبان به توصیف آن بگشاییم. وقتی صدای شرشر آب به گوش می رسد یا وقتی قایقی سوار بر امواج پر تلاطم دریا می بینیم، در دل احساس سبکی می کنیم و این چقدر لذت بخش است. غروب خورشید که دیگر جای خود دارد! وقتی خورشید بعد از یک سفر یک روزه چشم از زمین فرو می بندد و دستی به نشانه ی خداحافظی تکان می دهد و چهره در پس کوه های سر به فلک کشیده مغرب قایم می کند و پرده ی سیاه شب دامن گستر می شود، زیبا و دل چسب است.

و زیباتر از تمام این ها، بیدارشدن از خواب در یک فصل زمستانی و تماشای بلورهای زیبای برف است که با لبخند روی ساقه های خشکیده ی درختان به خواب رفته، جا خوش کرده اند! و درختانی که لباس سفید بر تن کرده و به خوابی کوتاه مدت فرو رفته اند.

آری طبیعت زیباست چرا که خالق آن زیباست.

طبیعت چهار فصل

طبیعت چهار فصل

در یک صبح بهاری، باران زیبایی می بارید و من نیز در گوشه ای از دشت زیبا با چتر رنگی ام روی صندلی چوبی نشسته بودم و به آفریده های خدا می اندیشیدم تا اینکه در ذهنم به طبیعت پیش رویم رسیدم. چه نعمت وسیعی پیش رویم بود. سرسبزی دشت و چمن و صدای زیبای قطرات باران، و گنجشک هایی که سراسیمه به لانه هایشان در لابه لای درختان پناه می بردند.

صدای بارش باران و رعد و برق، دشت را فرا گرفته بود. آسمان چه با شادی قطره های باران را راهی زمین می کرد و گل های رنگارنگ را خیس! ساعاتی بعد باران قطع شد و خورشید از پشت ابرها چهره نشان داد و رنگین کمانی به پا انداخت. چه رنگین کمان دلنشینی! با رنگ های نیلی، بنفش،آبی، سبز، زرد، نارنجی و قرمز. چه رنگ های دلربایی!

خالق تمام این زیبایی ها خداوندی است که زیبایی را دوست دارد و نعمت های زیادی را به ما ارزانی داشته است.

طبیعت خداوند پر از زیبایی است و زبان در بیان آن ها قاصر است. ما انسان ها طبیعت را بسیار دوست داریم، ولی از همه موجودات بیش تر به آن آسیب می زنیم. ما باید برای طبیعت مانند هر موجود زنده ی دیگری احترام بگذاریم و برای آن ارزش قائل باشیم. یادمان باشد که ما در برابر نعمت های خداوند مسئول هستیم و خداوند از ما درباره ی آن نعمت ها باز خواست می کند. خداوندا کمک کن تا قدر طبیعت را بهتر و بیش تر بدانیم.

مطلب مشابه: انشا درباره ضرب المثل؛ 3 انشا درباره ضرب المثل های معروف

مطلب مشابه: انشا کتاب پایه های مختلف (14 انشا با موضوع کتاب خوانی)

انشا درباره طبیعت شاد و زیبا

مقدمه: سرسبزی درخت و شادی صنوبرها را دیده ای، گل های رنگی و هفت رنگ، بنفشه زار و مرتع و دامنه های پوشیده از گل های شقایق و یاس را دیده اید، نوای شاد آبشار، صدای فریاد قایق در دریا،نغمه هزار صوت انواع پرندگان، برف سفید و پرواز مرغان مهاجر، همه را خوب نگاه کن که اگر یکی نباشد، جای خالیش حس می شود. راز قو در پرواز، لانه پرندگان در بلندترین جای درخت و هزاران منظره زیبا، شن ساحل، درخت کوتاه قد کویر، دالان سبز درختان، هرکدام نشان از آفریدگاری دانا و توانا دارد.

بدنه : اگر جنگل شاد نباشد، درخت خشک و زرد شود، باد بی هوا بوزد، رود طغیان کند، دریا طوفانی شود، دیگر طبیعت هم جذاب نیست. طبیعت در صورتی شاد و جذاب است که هریک از رویدادها به موقع و در فصل خویش روی دهند. باید از طبیعت خوب مراقبت کنید تا بتوانید استفاده لازم را ببرید. آفات را دور کنید و از بروز حوادثی مانند خشکسالی جلوگیری شود تا روحش تازه و شاداب باقی بماند. هرس درختانی که نیاز به مراقبت دارند، آبیاری مناسب و مهم تر از همه مراقب از خاک می تواند به شادی طبیعت کمک کند.

از آلوده کردن رود ها و آبشارها جلوگیری شود تا تمام درختان به موقع آب داشته باشند. باید از طبیعت مانند روح انسان پرستاری شود تا شاداب و پویا باشد. گل ها را بی هوا پرپر نکنیم. موجودات را آزار ندهیم و اجازه دهیم طبیعت طبق روش و شیوه طبیعی خویش پیش رود. این کمترین کاری است که می توانیم انجام دهیم. ابرها را از خودمان بدانیم تا به دامنه ها غریبی نکنند .ستاره ها از شب دور نکنیم تا شب هم از حضور ستاره ها لذت ببرد. گیاهان ریز و سبز و چمن را زیر پا له نکنیم، اندک اندک مراقبت من و تو معجزه خواهد کرد.

نتیجه گیری: از خودت و روحت چگونه مراقبت می کنی، از پدر و مادر و فرزندت، از اموالت، به مان روش از کوه و کمر و جنگل مراقبت کن. اگر می خواهی فرزندانت در آینده طعم خوش شادی و لذت را بچشند امروز از طبیعت و شادی هایش مراقبت کن. بال پروانه ها را نچین و از گذر قاصدک ها لذت ببر و به شادی آنها بیافزای تا دنیا شاد شود.

متن انشاء با موضوع طبیعت شاد و سرسبز

متن انشاء با موضوع طبیعت شاد و سرسبز

مقدمه : درختی را می بینم که روی تنه اش یادگاری نوشته اند، رودی که گل آلود است، مرتعی که خراب شده تا خانه ای ساخته شود. ساحلی آلوده با پلاستیک که هزار سال طول می کشد که تجزیه شود، درختان بی پناهی که بر اثر تبر نادانی یکی یکی ساقط می شوند، پرندگانی که از وطن خویش به زور جا به جا می شوند تا جیبی پر شود، جزیره ای که پر از جهالت مردم می شود، به هر کدام خوب نگاه می کنم ردپای انسان را می بینم که شادی طبیعت را تهدید می کند.

بدنه : سبد گلت را کمتر پر کن، بگذار بهار از رقص گلها لذت ببرد، سبزه سیزده را در خانه بهار رها مکن، کوه را بی خداحافظی ترک مکن، زباله هایت را جا مگذار، دستت را که به آب می زنی، گل آلودش مکن، از ریختن زباله هایی که خاک را آلوده می کنند، خود داری کنید. روح سبز درخت را در خاطرت مجسم کن. نرگس و ریحان و سپر غم را در حوالی خانه مهمان کن. بلبل را به شاخسار بخوان، لانه های پرندگان را برایشان مراقبت کن تا برگردند، از بودنشان درخت را و همسایگان را خبر کن.

سنگ را از دست کودکان بگیر، آدامس جویده را در طبیعت رها مکن که بیچاره گنجشکی اسیرش می شود. از چشمه تا دریا راه طولانی است، زحمت رود را با سنگ زیاد مکن تا به مقصد برسد نفسش بریده شده و به گل می نشیند. از بریدن نونهالانی که تازه سرسبز شده اند خود داری کن. برف را قدر بدان و بر سپیدیش صدقه بده تا روزی در بهار مهمان سبزیش شوی. صنوبر و بید را به حال خودشان بگذار و از خنکای سایه اش لذت ببر.

نتیجه گیری: اگر عشق را به زنجیر کنی از دستت می رود. طبیعت را اسیر خواسته های خود مکن. با او همراه شو از داشته هایش مراقبت کن. آب را گل مکن، رود را تنها رها مکن، درخت را زخمی، باد را سرگردان، چشمه را منتظر ، دنیا را خسته مگردان تا روزی همه فرزندانت هم از طبیعت لذت ببرند.

انشای ساده درباره طبیعت

ما روی سیاره زمین زندگی می کنیم و اطراف ما را طبیعت فرا گرفته است. طبیعتی که باعث شده دنیای ما بسیار رنگارنگ و زیبا شود و ظاهرش در هر فصل با فصل دیگر فرق دارد اما همیشه به هر شکلی که باشد قشنگ است.

در فصل بهار طبیعت تازه و سبز و شاد است، هر طرف که نگاه می کنیم گل های رنگارنگ وجود دارد که بوی خوب آن ها به مشام ما می رسد. پرنده ها با صدای قشنگ خود آواز می خوانند و همه چیز خیلی زیبا است. در این فصل باران های زیادی هم می بارد که طبیعت را زنده کرده و برای فرا رسیدن فصل تابستان آماده می کند.

فصل تابستان از بهار هم سبزتر است، درختان در این فصل میوه می دهند و هوا هم گرم و آفتابی می باشد. مادرم می گوید تابستان فصل پختگی طبیعت است و همه موجودات در این فصل کار و تلاش می کنند.

بعد از آن فصل پاییز از راه می رسد و طبیعت به رنگ زرد و نارنجی تغییر می کند. در این فصل برگ ریزان می شود، هوا خنک تر می شود و باران هم زیاد می بارد. این طور به نظر می رسد که طبیعت خودش را برای فصل سرما که زمستان است آماده می کند.

در آخر هم فصل زمستان می شود که بارندگی ها بیشتر به شکل برف می باشد و گاهی زمین سفید پوش و یخبندان است. در این فصل طبیعت به خواب زمستانی می رود، درختان همه خشک و بی برگ هستند و دانه ها در دل خاک منتظر بهار می مانند تا سبز شوند.

ما در هر فصل از سال می توانیم زیبایی های طبیعت را ببینیم و باید خدا را شکر کنیم که دنیای به این قشنگی داریم. همچنین باید با طبیعت دوست باشیم و از آن مراقبت کنیم تا طبیعت هم با ما مهربان بماند.

انشا طبیعت برای پایه سوم

من طبیعت را خیلی دوست دارم و همیشه در تخیلاتم فکر می کنم که خداوند با چوب جادویی خود یک روز به سیاره ما ضربه زده و ناگهان همه جا را گل و گیاه و درختان فرا گرفته اند. البته طبیعت شامل همه چیزهای طبیعی اطراف ما می باشد و فقط به گل و گیاه محدود نمی شود.

مادرم می گوید ما به طبیعت و کلا دنیای اطراف خود عادت کرده ایم و معجزه ها را درک نمی کنیم. مثلا این که یک جوانه از دل خاک بیرون می آید و آرام آرام بزرگ می شود یک معجزه است یا تغییر طبیعت در فصل های مختلف خیلی شگفت انگیز است. این که در تابستان برف نمی بارد و در زمستان هوا سرد می شود تا همه چیز به خواب برود همه معجزه است اما ما آن ها را نمی بینیم.

او می گوید ما باید زمان بیشتری را در طبیعت به سر ببریم و در آرامش به اطراف خود نگاه کنیم. مثلا از نور آفتاب که صورت ما را نوازش می دهد، شنیدن صدای رودخانه که خیلی دلنشین است و تماشای پروانه های رنگارنگی که اطراف گل ها پرواز می کنند لذت ببریم.

طبیعت خیلی قشنگ است و اکثر وقت ها مهربان است اما گاهی هم خیلی جدی و حتی خطرناک می شود، مثلا بعضی وقت ها سیل یا زلزله می شود یا طوفان های شدید خانه ها را خراب می کنند که به آن ها بلایای طبیعی می گویند.

به نظرم ما باید از طبیعت درس بگیریم و به آن فکر کنیم. شاید الان نتوانیم پیام هایی که طبیعت به ما می دهد را بفهمیم اما اگر از همین حالا به اتفاقات طبیعی که در اطراف ما رخ می دهد دقت کنیم به مرور می توانیم چیزهای زیادی از آن ها یاد بگیریم.

مطلب مشابه: انشا در مورد بهار؛ 10 انشای جدید با موضوع بهار برای پایه های مختلف

مطلب مشابه: انشا درباره نماز (12 انشا جدید درباره نماز خواندن ماقطع مختلف تحصیلی)

انشا در مورد طبیعت زیبا

انشا در مورد طبیعت زیبا

ما در زندگی همه چیز را می‌بینیم و برایمان یک کوه یا یک درخت چیز معمولی است ولی اگه اندکی درنگ کنیم، می بینیم که همان درخت می تواند ایستگاه فکری باشد. آیا شما تا به حال به این موضوع فکر کردید؟ قاصدک ها مانند توپ های سفید طبیعت هستند و زنبورها مانند نگهبانان گل هستند و گرده افشانی می کنند؛ مورچه ها مانند کارگرانی هستند که برای زمستان سرد و طولانی خود زحمت می کشند و تلاش می کنند.

وقتی باران می بارد می دانی در آسمان چه خبر است؟ وقتی که باران می بارد یعنی ابرها گریه می کنند و از شدت عصبانیت همدیگر را می زنند و رعد و برق می شود. کوه های سر به فلک کشیده را با دره های عمیق، گل را با خار، فیل را با شته و… . تا به حال به عجیبی طبیعت نگاه کردی؟ مثلاً مورچه که ما انسان ها به آدم های ضعیف می گوییم مورچه!! مورچه قوی ترین حشره است زیرا می تواند بیست برابر وزن خود را بلند کند.

آیا می دانستی همین درخت که انسان ها آن را قطع می کنند، چقدر باارزش است؟ درختان هوای کثیف و آلوده را می گیرند و هوای تمیز بیرون می دهند و هوا را خنک می کنند و با این درختان میز و صندلی کاغذ و مداد و چوب کبریت و… درست می کنند که انسان ها که قاتلین طبیعت هستند، آن ها را حیف می کنند. برای مثال بعضی از بچه ها بر روی نیمکت ها با لاک غلط گیر و خودکار و این چیز ها یادگاری می نویسند یا بعضی از بچه ها، مداد به آن باارزشی را هر دقیقه تراش می کنند و نابود می کنند یا همان کاغذ که بعضی از بچه ها یک کاری روی کاغذ می کنند و خوششان نمی آید و پرت می کنند توی سطل زباله، درحالی که پشت آن کاغذ را ننوشته اند و بعضی اعتقاد دارند که برای تمیز بودن دفتر یک صفحه در میان باید بنویسیم که آن هم می شود همان حیف کردن کاغذ.

شاعر بزرگ (سعدی) می فرماید: «برگ درختان سبز، در نظر هوشیار /  هر ورقش دفتری است معرفت کردگار»

بیایید طبیعت را بیشتر دوست داشته باشیم 🌟

انشا در مورد جنگل سبز

به سمت جنگل دویدم. چند متری بیشتر با خانه‌مان فاصله نداشت. بعد از یک هفته بیماری، این اولین بار بود که به جنگل می‌رفتم. وقتی به نزدیکی آن رسیدم، نسیم خنکی به صورتم برخورد کرد. دستان درختان به من خوشامد می‌گفتند و بوی طبیعت بارانی، به مشامم می‌رسید. بودن در جنگل، انگار به من انرژی و زندگی می‌داد. دستم را به سمت درختی با برگ‌های سبز دراز کردم. احساس می‌کردم همچنان قلبم با زندگی جاری است. با درختان پایان‌ناپذیر اطرافم، به نظر می‌رسید در یک دنیای جدید قرار گرفته‌ام؛ دنیایی که در آغوش آن امید و طراوت فراوانی وجود داشت.

جنگل با تکان دادن شاخه‌های درختان خود تلاش می‌کرد که با من سخن بگوید. او موجودی بی‌نهایت بود که جز آن منطقه جای دیگری را نمی‌شناخت. پرندگان دوستان او بودند. جنگل با آواز خورشید بیدار می‌شد و ندای صبح بخیر را به گوش گل‌های خود می‌رساند و با لالایی مهتاب به خواب می‌رفت. خفاش‌ها به کمک جغدها، نگهبانان جنگل بودند. آن‌ها از این موجود سبز و تنومند مراقبت می‌کردند تا خواب آرامی داشته باشد.

در میان این تالار طبیعت، من آرامشی بی‌نهایت احساس می‌کردم. قلبم با ضربات ملایم خود، به آهنگ درختان می‌پیوست. صدای آواز پرندگان و جریان آرام رودخانه، موسیقی‌ای بسیار خوشایند بود. احساس می‌کردم با همه‌ی جهان یکپارچه شده‌ام، گویا من هم در این جنگل زیبا غرق شده بودم.

جنگل آرام بودن را بسیار خوب آموخته بود. او با مهربانی خود، پناه حیوانات زیادی بود و آن‌ها خود را در آغوش جنگل جای داده بودند. قلب او میزبان جانورانی بود که از ترس، زیر زمین خانه می‌ساختند. تنها دو چیز جنگل را آزرده خاطر می‌کرد. زمانی که شکارچیان حیوانات را شکار می‌کردند و هنگامی که افراد، پاهای درختان جنگل را برای منافع خود می‌بریدند. جنگل را دوست داشته باشید تا او نیز با جادوی خود زیبایی‌های بسیاری را به شما نشان دهد.

مطالب مشابه

دکمه بازگشت به بالا