انشا با موضوع خانه؛ ۱۲ انشا جدید در مورد منزل برای مقاطع مختلف
خانه موضوعی است که نوشتن درباره آن بسیار مهم و حائز اهیمت است. معلمین نیز از دانش آموزان خود چندین انشا با موضوع خانه را درخواست میکنند. ما نیز در این بخش از سایت ادبی تک متن چندین انشا با موضوع خانه را قرار دادهایم. با ما باشید.
فهرست انشا با موضوع خانه
انشا در مورد خانه و خانواده
اگر تاکنون شبی سرد و برفی، بدون سرپناه در خیابانی خلوت که احتمال رفت و آمد افراد تبهکار و سگ های ولگرد وجود دارد، سر کرده باشید حتما قدر آن را بیشتر از دیگران خواهید دانست.
بله، منظورم خانه است.
خانه سر پناهی است برای زندگی کردن که انسان را از گرما، سرما، برف، باران، دزد، حیوانات، افراد تبهکار و خطرات حفظ می کند.
خانه ها با مصالح مختلفی ساخته می شوند. بعضی خانه ها گلی هستند، بعضی با سنگ ساخته می شوند، بعضی با چوب، برخی با چادر برخی با برف، بعضی هم با آهن و آجر.
خانه ها شکلهای مختلفی دارند. بعضی خانه ها ویلایی هستند و حیاط و فضای باز دارند و بعضی خانه ها آپارتمانی هستند و دارای طبقات و واحد های مختلف در یک ساختمان هستند.
اندازه ی خانه ها هم با هم فرق می کند، بعضی خیلی بزرگ ودارای اتاق های زیادی هستند که اگر یک طرفش بمب بترکانی طرف دیگر خبردار نمی شود.
داشتن خانه بزرگ خیلی لذت بخش است، می توان راحت مهمانی گرفت، بازی کرد و …
بعضی خانه ها هم خیلی کوچک هستند و زندگی در آنها هرچند به لذت بخشی خانه های بزرگ نیست، اما اگر محبت بین افراد خانواده باشد این خانه ها خیلی دلچسب هستند چون باعث می شوند بیشتر کنار هم و نزدیک به هم باشیم.
در خانه ها افراد مختلفی زندگی می کنند، در بیشتر خانه ها خانواده زندگی می کنند. هر خانواده مجموعه ای از پدر و مادر و فرزندان است. گاهی در یک خانه چند خانواده با هم زندگی می کنند و گاهی هم اصلا خانواده ای زندگی نمی کنند؛ مثل یتیم خانه، که بچه های بی سر پرست در آن زندگی می کنند. در بعضی از خانه ها هم اصلا کسی زندگی نمی کند مثل کعبه که خانه خداست ولی هیچ کس داخل آن زندگی نمی کند و چون جای مقدسی است خداوند آن را خانه اش نامیده مثل مسجد که آن نیز خانه خداست، چون خدا نیاز به خانه ندارد.
خلاصه اینکه خانه ها شکلها و اندازه های مختلفی دارند، بعضی زیبا بعضی زشت اند، بعضی ها باعث افتخار و بعضی باعث خجالت اند، بعضی مقاوم و بعضی سست هستند و زود خراب می شود؛ اما آنچه که از همه مهم تر است این است که خانه محل آرامش انسان باشد. گاهی ممکن است خانه ای بزرگ و جادار و زیبا و مقاوم باشد اما انسان در آن خانه دلتنگ باشد و بین افراد خانواده محبت وجود نداشته باشد و دعوا و دشمنی، آرامش را از بین ببرد ولی درمقابل خانه ای کوچک و خشتی پر باشد از مهربانی و آرامش و دوستی بین افراد خانواده.
پس اگر شما هم در خانه ای که محل آرامش است زندگی می کنید شکرگزار خدا باشید.
مطلب مشابه: انشا درباره زنگ آخر؛ ۱۲ انشا برای مقاطع مختلف تحصیلی
موضوع انشا دیوار خانه
دیوارهای خانه، رازدار قصههای ناگفته، شاهد لحظات شاد و غم و پناهگاه امنی در برابر ناملایمات زندگی هستند. از همان بدو ورود به خانه، با آغوش گرم و صمیمی دیوارها روبرو میشویم، گویی که با مهربانی به ما خوشامد میگویند.
دیوارهای خانه، حامل خاطرات تلخ و شیرین زندگی ما هستند. از نقاشیهای دوران کودکی که با ذوق و شوق روی آنها نقش آفریدیم، تا قاب عکسهای یادگاری که گذر زمان را به تصویر میکشند، همه و همه بر روی دیوارها حک شدهاند.
هر ترک و هر خراش روی دیوار، داستانی برای گفتن دارد. گویی که هر کدام از آنها، رازدار یک راز ناگفته هستند. گاه از شادی و خندههای بیدلیل دوران کودکی حکایت میکنند و گاه از غم و اندوه لحظات سخت زندگی.
دیوارها گاهی تکیهگاه روزهای خستگی ما میشوند و گاهی مکانی برای پنهان شدن در بازیهای کودکانه. اگر این دیوارها نبودند، خانهها حریمی نداشتند. اما شاید بهتر باشد کمی با دیوارهای خانه مهربانتر باشیم. تنها نقش چند عکس روی این دیوارها کافیست و نیازی نیست دائماً با میخ تصویری به دل آنها بکوبیم.
به جای اینکه کودکان را بابت نقاشیهایی که بر دیوار نقش میزنند، تنبیه کنیم، بهتر است کاغذی را بر دیوار بچسبانیم تا آنها هم از لذت نقاشی روی دیوار بهره ببرند. دیوارها همراز روزهای همه ما هستند. چه حرفهای ناگفتهای که آنها شنیدهاند و در دل خود نگه داشتهاند.
دیوارهای خانه، نه تنها پناهگاه امنی برای ما هستند، بلکه نقش مهمی در زیبایی و دکوراسیون خانه نیز دارند. رنگ و طرح دیوارها، میتواند فضای خانه را دگرگون کند و حس آرامش و یا شادابی را به ارمغان بیاورد. حتی وقتی رنگ دیوار را تغییر میدهیم نیز روحی تازه به دل خانه دمیده میشود و گویی خانهای نو ساختهایم.
در دنیای پر از هیاهوی امروز، دیوارهای خانه، حسی از آرامش و سکوت را به ما هدیه میکنند. گویی که در آغوش امن آنها، میتوانیم از تمام دغدغهها و نگرانیهای دنیای بیرون رها شویم و به آرامش درونی دست پیدا کنیم.
انشا خانه پایه هفتم
همه انسان ها از آغاز پیدایش همیشه به دنبال جایی بودند تا در آن مکان از گزند حیوانات وحشی، باد، باران، برف، سرما و آفتاب در امان باشند و آسیب نبینند.
انسان های نخستین به دلیل نبود امکانات و تجهیزات، غارها را برای زندگی و محل استراحت خود انتخاب کردند و کم کم با توجه به نیاز های آن دوران خانه هایی ابتدایی برای خود ساختند، ولی با پیشرفت بشر و گذشت زمان شکل خانه ها هم تغییر کرد و به اشکالی که امروزه در شهر ها و روستا ها می بینیم در آمد.
امروزه خانه ها در مناطق مختلف، با توجه به شرایط آب و هوایی آن منطقه با یک دیگر فرق داشته در شکل های مختلفی ساخته می شوند.
مثلا خانه های روستایی بیش تر با چوب، گِل، سنگ و … ساخته می شوند و صفا و صمیمت خاصی دارند.
خانه ها از نظر اندازه نیز با هم تفاوت دارند، بعضی از آن ها بزرگ تر و بعضی دیگر کوچک تر هستند.
مثلا خانه هایی که در شهر ها ساخته می شوند در شکل های آپارتمانی و ویلایی هستند، مصالح این خانه ها نیز با خانه های روستایی متفاوت است.
اما خانه ها با همه ی تفاوت هایی که با هم دارند در یک چیز مشترک هستند، آن ها محل امنی برای اعضای یک خانواده هستند.
خانه ها به هر شکل و اندازه ای که ساخته شوند، چه در شهر باشند و چه در روستا، جایی هستند که همه ی اعضای یک خانواده را در کنار هم و زیر یک سقف جمع می کنند.
جایی که در آن همه به هم عشق می ورزند و یک دیگر را دوست دارند، خانه جایی است که هر کدام از ما در هر کجای دنیا که باشیم می دانیم در آن کسانی هستند که ما را دوست دارند و چشم به راه بازگشت مان هستند.
ما در هیچ کجا به اندازه ی خانه ی خودمان احساس آرامش و امنیت نداریم، و هر جا که برویم دوست داریم زودتر به خانه ی خودمان باز گردیم.
من نیز مانند همه، عاشق خانه ای هستم که در آن همراه خانواده ام زندگی می کنم، هر روز صبح با طلوع آفتاب در مکانی که خانه ی من است بیدار می شوم و آرزو می کنم که تمام انسان ها سقف محکمی بالای سرشان داشته باشند که نامش خانه است.
مطلب مشابه: انشا با موضوع آدم فضایی؛ 12 انشا جدید برای مقاطع مختلف
انشاء با موضوع خانه
مقدمه:دراین سقف بزرگ که در هرثانیه اش نفسی می میمیرد و نفسی می اید بایدکه جایی باشدتابا خیال راحت و دلی اسوده روزهای زندگی را سپری کنیم و برگ جدیدی اززندگی را ورق بزنیم،به اسم خانه…
متن انشا : اگرخانه را معنی کنیم می شود سقفی بالای سرمان تامحفوظ باشیم از اسمان بزرگ که گاهی از سرخشم سرما وطوفان و سیل نازل می کند و گاهی ازسرعشق باران و برکت!چرامی گوییم گاهی!زیراکه زمانی ماخانه ایی داریم باسقفی بلندودیوارهای سنگی و جایی گرم و نرم تاازسرماو طوفان در امان باشیمو.اسیبی به مانرسدمی توان معنی کرداسمان برایم برکت نازل کرده است.امازمانی که درگوشه ایی ازدنیا روی یک تکه ی کاغذیا کارتن درکوچه وخیابان که تنهاسقف بالای سرمان اسمان است و ازفقرو تنگدستی اشیانه ایی جزان نداریم می شودخشم!و چرا خشم!خشم خدابرای این ناعدالتی بین بندگانش…..
عده ایی خانه های مرفح و بزرگ دارندو عده ایی زیرپایشان فرشی ژنده و پاره…
خانه یعنی جایی که دران ارامش روح و جان برقراراست به همراه خانواده و مهرو علاقه به یکدیگر…خانه یعنی دورهم بنشینیم با دلی گرم و. خوش غذایی بخوریم و از کارو بار و یار سخن بگوییم وکنارهم بخندیم و گریه کنیم ودرکنارهم و پشت هم قدم برداریم و مسیرزندگی را سپری کنیم.خانه یعنی جایی که با دلی اسوده سربربالین بگذاریم و بادلی خوش سرازبالش برداریم….
خانه یعنی همان دستان پرمهرپدرو مادرم که مرا در اغوش می گیرند و همچون سپری از من مراقبت می کنند.
نتیجه گیری:خانه یعنی جایی که من باعشق و ارامش و دلی خوش ومهربان چشم به دنیابازمی کنم و از دنیا می بندیم واین چقدرخوب می شد که همیشه یادم باشدیکی هست که می توان باکارهرچندکوچک من شاد شودو کمکی کرده باشیم.پس یادمان باشدهمیشه به کسانی که ازماپایین ترهستند وبه کمک مانیاز دارندکمک می کنیم و دل انها راهرچندکوچک شاد کنیم.
انشا درمورد خانه پدری
مقدمه: جایی آرام و افرادی مهربان، منتظرت هستند و کلید هم داری، خانه ای پر از خاطرات کودکی و هزار حرف شیرین و قصه های دلچسب. جایی که چایش طعم ناب دارد و آبش همیشه خنک. از در که وارد می شوی مادر بهترین ها را برایت می دهد. هر چیزی که خورده باشند را برایت نگه داشته و تقدیم می کند. آنجا بهشتی است که ما هم مانند آدم که بهشت را ترک کرد، ترکش کردیم و رفتیم.
بدنه: من فدای خانه پدری که عطرش ناب و هوایش همیشه هوای مهر و دوستی است. عشق را که می بینم حال دلم خوب می شود، پدر برایم حرف بزند و مادر چای بدهد. هنوز بوی گل های شمعدانی و نشستن های عصرگاهی مرا زنده می کند. کاش هیچ وقت نمی رفتم.
خانه پدری یک دنیای امن است که می توانی راحت بخوابی و بخوری و خوش باشی، مزاحمی نداری و کسی از تو سوالهای خصوصی نمی پرسد. چایش تازه دم است و نانش داغ. کتاب خوانی و حافظ خوانی هم که مرتب است. ایوان خانه همیشه فرشی قرمز دارد و یک پشتی قدیمی که وقتی خسته از راه می رسی، نفسی تازه کنی و همه را خوب ببینی، سبد میوه پر از لب حوض است و بوی غذا می آید. خانه پدری مکانی امن و همیشگی است که تا همیشه دلم برایش بی تاب است.
درخت بید را فراموش نکنم که چگونه تابستانها را با او و سایهاش سر می کردم. درب حیاط که می رسیدم شاخه های یاس خودنمایی می کردند و من برایشان دست تکان می دادم. خانه پدری بهشتی بود و تا همیشه مکانی برای دوست داشتن و عشق ورزیدن و درد دل کردن. خدایا اهل خانهاش را تندرستی عطا کن تا همیشه خانه امیدم شود.
نتیجه گیری: خانه پدری را دوست می دارم که همه چیز به من آموخت. دلم تا همیشه به یاد پدر و مادر می تپد و به دستور خداوند به ایشان احترام می گذارم. این خانه را چون باغی پر از گل و یاس و بنفشه دوست می دارم تا خداوند به دعای ایشان مرا خوشحال کند. خانه پدری زیباترین جای دل من است که تا همیشه دلتنگ می شوم.
انشا درباره خانه پدر
مقدمه: خدایا هر بار که دلم می گیرد به سوی خانه پدری می روم. جایی که دنیای من از آنجا شکل گرفته و من رویای کودکی را از آنجا به یاد دارم. تابی که وسط حیاط بود و الاکلنگی که روی دیوار حوض بود را خوب به یاد دارم. درختان میوه که کم کم در فصل تابستان خود نمایی می کردند و یک حوض وسط حیاط با کاشی های آبی و خوشرنگ، اجاق دست ساز کوچک هم که همیشه رو به راه بود.
بدنه: عصرها و نان تازه و سبزی، چای و نعناع یا چای و گل سرخ را خوب به یاد دارم، هر بار که هوس چای می کردم مادر می پرسید با چه طعمی و عطری، پدر هم گاهی غروب که می شد برایمان آتشی روشن می کرد و ما نمی دانستیم که این لحظات شاید دیگر هیچ وقت تکرار نشوند. درخت توت که انگار هر سال توت بیشتری می داد و ما را حیرت زده می کرد. زیر درخت توت چادری باز می کردیم و با بچه ها مشغول جمع کردن، مادر همیشه از این توتهای زیبا به همسایگان می داد.
خانه پدری را چون گلی شاد می دیدم که همه چیزش به راه بود و مرتب. هر پنج شنبه عمه ها ، خاله و دایی به ما سر می زدند و بساط شام و مهمانی به راه بود. حیاط که جمع می شدیم حال و هوایی عجیب داشت. کم کم بچه ها بزرگ شدند و هر کدام دنبال زندگی خودشان رفتند.
گاهی که همه دور هم جمع می شویم از خاطرات خوب و خوشش حرف می زنیم. انگار هنوز آن روزها تازه هستند و من در همین حال و هوا بود که عاشق شدم و راهم از خانه پدری جدا شد، ولی هنوز هم هر بار گه دلم تنگ می شود با تمام وجود به خانه پدری عشق می ورزم و به آنجا سر می زنم.
نتیجه گیری: خانه پدری مانند یک صفحه از تاریخ ذهن است که هر بار با رویدادی جدید در جلوی چشمم روشن می گردد. خانه ای رو به آفتاب که اهالی خوب و مهربانی داشت و هیچ کس از بدی چیزی نمی دانست و نگفت. یاد همه جای خانه پدری در من غوغا می کند. خدایا ان خانه را تا همیشه حفظ بفرما.
مطلب مشابه: انشا کتاب پایه های مختلف (14 انشا با موضوع کتاب خوانی)
انشا بسیار کوتاه درباره خانه
مقدمه :
خانه مهم ترین مکان در زندگی هر فرد است. این مکان نه تنها پناهگاه ماست ، بلکه نمایانگر شخصیت و روحیه ما نیز به شمار می آید.
بند میانی :
خانه را می توان به عنوان فضایی تعریف کرد که در آن فرد احساس امنیت و آسایش می کند. بیشک خانه تنها یک ساختمان نیست ، بلکه یک محیط اجتماعی ، فرهنگی و عاطفی است.
خانه فضایی برای ساختن خاطرات شیرین است. یادآوری لحظات خوب مانند جشن تولدها یا دورهمی های خانوادگی ، احساس خوشایندی را به همراه دارد.
نتیجه گیری :
خانه به عنوان یک مکان فیزیکی و عاطفی ، نقش مهمی در زندگی ما دارد. آن نه تنها پناهگاهی برای جسم ماست ، بلکه جایی برای ایجاد خاطرات و ارتباط با دیگران است.
انشا درباره خانه و کاشانه
مقدمه: زادگاه هر کس نشانه ی محل تولد و رشد و نموی او می باشد که بسیار برای همه مهم و با ارزش است و همیشه به آن افتخار می کنند.
تنه انشا: ما ایرانی هستیم و هر ایرانی غیوری به کشور و وطن خود افتخار می کند. اما این ایران عزیزمان دارای شهرها و روستاهای زیادی است که زیر مجموعه های آن را تشکیل می دهد. شهرها و روستاهایی که هر کدام به تنهایی زبان و لهجه و گویش خاص منطقه ی خود را دارند به عنوان مثال: کرد و لر، ترک، عرب، بلوچ، گیلک و تالش در کنار هم و با هم زیر سقف بزرگ آسمان و کشور عزیزمان ایران با صلح و دوستی زندگی می کنند. هر کدام از این مناطق با گویش و زبان خودشان محل زندگی بسیاری از بزرگان ایرانی بوده است و خواهد بود. اما من به عنوان دانش آموز سعی دارم علاوه بر آشنایی کشورم که محل زندگی همه ی ما ایرانی ها است، محل زندگی اصلی خودم را که در آن به دنیا آمده ام و زندگی می کنم را به طور خلاصه برای شما شرح دهم. من در استان گیلان در بندر انزلی به دنیا آمدم. شهر من در کنار ساحل زیبای دریای خزر و مرداب گل لاله می باشد. این شهر دارای آب و هوایی همیشه بارانی و خنک و دلپذیر است، شهری زیبا که سالانه بسیاری از مسافران را از جای جای کشور به خود جذب می کند و برای من مکانی بسیار آرامش دهنده و زیبا می باشد. خانه ما نزدیک به دریا است به طوری که با صدای موج دریا چشم باز می کنیم و روزمان را شروع می کنیم. محل ما یک محله ی بسیار پر رفت و آمد است که همیشه مردم در حال عبور و مروراند. و در تکاپوی رسیدن به محل مورد نظرشان هستند. من محل زندگیمان را با همان صدای موج دریا و کشتی های بزرگ و مرغابی هایی که بر روی دریا پرواز می کنند و باران دلپذیرش دوست دارم و همیشه به آن افتخار می کنم.
نتیجه گیری: محل زندگی هر کس برای او قابل ستایش و افتخار است و همیشه خود را متعلق به آنجا می داند، حتی اگر فرسنگ ها از آن دور باشد و دور از وطن باشد. اما همیشه آن مکان را زادگاه خود و محل زندگی خود می داند.
مطلب مشابه: موضوع انشا کلاغ برای پایه های مختلف / 10 انشا جدید درباره کلاغ
انشا خانه ما
محل زندگی هر فرد نشانه هر فرد است شاید بعضی از افراد به خاطر کار و یا مشکلات دیگر دست به تغییر محل زندگی خود داده اند .
شاید یک خانواده به هر دلیلی تغییر به محل زندگی چندین ساله اقوام خود بدهد اما نام آن محل با تغییر مکان هم بر روی آن فرد میماند .
محل زندگی ما دارای همسایه های خوبی است و در محل زندگی ما پارک محلی وجود دارد که بچه های محل و بعضی از خانواده ها عصر ها به آنجا میروند و اوقات خود را میگذرانند .
همچنین چند روز پیش همسایه جدید برایمان آمد و همه به ورود آن به این محل به خانه او رفتند و به او خوش آمد گویی گفتند .
هر نقطه اش برای هر یک از ما دارای ارزش و احترام خاصی است .
هر نقطه اش محل زندگی یکی از ماست که ما در آن بزرگ شدیم .
رشد کردیم و بعد از گذراندن همه خوبی ها و بدیهایش می میریم .
محل زندگی هر فرد مثل یک شناسنامه هست که باید به آن بالید .
یک توصیف کلی از محل زندگی خودم بکنم :
محل زندگی ما جایی با صفا,صمیمیت و مردمانی خونگرم و مهمان نواز دارد .
خانه هایی نزدیک به هم درخانی بلند مسجد هایی که در آن صدای زیبای اذان به گوش می رسد … خانواده ای مهربان و هم دل که در همه ی لحظات زندگی همراه و هم یار ما هستند …
انشا در مورد محل زندگی ما
تمام خانه هایی که در اطرافمان می بینیم، محل زندگی خانواده های مختلفی هستند. خانه ی ما هم در گوشه ای از این هزاران خانه گوناگون قرار گرفته است. محل زندگی ما باصفا و زیباست با ساختمان های کوتاه و بلندش. بعضی از ساختمان ها آنقدر بلندند که گاهی از بس که گردنت را برای دیدن نوکشان در اوج آسمان به عقب خم می کنی، خشک می شود!
بعضی هایشان هم بوی زندگی های صاف و ساده ی قدیمی را می دهند. یکرنگ و خودمانی. دیگر از طبقه های سر به فلک کشیده در آنها خبری نیست. حیاطشان پر از گلدان هاییست که گل های رنگی را در دلشان جای داده اند؛ و حوض آب پر از ماهی که دیگر کمتر جایی می توان همچین خانه هایی با حوضچه های باصفایش پیدا کرد.
در محل زندگی ما پارک های بسیاری وجود دارد؛ پارک هایی که محل تفریح و بازی های ما در اوقات تفریحمان است. دیگر کسی هم به سر و صدایمان اعتراضی نمی کند. اطراف پارک و خیابان هایمان پر از مغازه های مختلف است. از لوازم التحریر و بقالی گرفته تا قنادی و نجاری! خلاصه همه چیز هست!
در محل زندگی ما همه نوع همسایه وجود دارد. همسایه دلسوز، همسایه بی تفاوت، همسایه بداخلاق و همسایه خوش اخلاق! با این حال در بیشتر مراسم ها به هم لبخند میزنند و همسایه داری می کنند! ما در محل زندگیمان مراسم های مذهبی بسیاری داریم. ماه محرم و صفر را عزاداری می کنیم و عید غدیر و تولد امام مهدی (عج) و تولد دیگر امامانمان را جشن می گیریم؛ با این کار هم به یاد امامانمان هستیم هم دلهایمان را بیشتر بهم نزدیک می کنیم.
محل زندگی ما با تمام آرامش و شلوغی اش زیباست. این بود انشای من …