اشعار شهادت حضرت علی اصغر(ع) / شعرهایی جان‌سوز و پر از احساس

سایت «تک‌متن» در این مطلب، مجموعه‌ای از اشعار سوزناک و دل‌خراش درباره شهادت حضرت علی‌اصغر (ع) را گردآوری کرده است؛ نوزادی شش‌ماهه که با لبان خشکیده، در آغوش پدر، قربانی قساوت و بی‌رحمی دشمن شد و مظلوم‌ترین شهید کربلا لقب گرفت. اشعار این مجموعه با زبان گریه و واژه‌هایی آغشته به اندوه، عمق فاجعه‌ای را روایت می‌کنند که دل هر شنونده‌ای را می‌لرزاند. اگر به دنبال شعرهایی جان‌سوز، پر از احساس و مناسب برای روضه‌ها، نوحه‌ها یا دل‌نوشته‌های محرم هستید، این مجموعه می‌تواند سوگنامه‌ای ادبی برای یاد مظلومیت کوچک‌ترین شهید عاشورا باشد.

اشعار سوزناک شهادت حضرت دعلی اصغر(ع)

طفل همیشه عاشق، سرباز شیرخواره
مادر شود فدایت، یک خنده کن دوباره
می دانم از لب خشک، لبخند بر نیاید
لب هات بسته مادر با چشم کن اشاره
وقتی کشید بابا تیر از گلوت بیرون
شد حنجر تو مثل قرآنِ پاره پاره
تو شیر خواهی از من، من عذر خواهم از تو
کز سینه جای شیرم، آید برون شراره
در خیمه ماه رویان، سوزند همچو خورشید
کی دیده جان مادر، خون ریزد از ستاره
بگذار تا بسوزم، بگذار تا بگریم
بر زخم داغدیده جز گریه چیست چاره
هر قطره اشک، ما را، موج هزار دریا
هر لحظه در غم توست صد سال یادواره
اینجاست جای تکبیر یارب که دیده با تیر
راه نفس ببندند بر طفل شیر خواره
مادر اگر بگرید بر زخم تو عجب نیست
بالله کم است اگر خون، جوشد زسنگ خاره
هم طفل بود معصوم، هم تیر بود مسموم
میثم از این مصیبت، خون گریه کن هماره

لا لالا لالا لالایی ، گل سرخ بابایی
داری ساز جدایی می زنی ، میزنی
شد مادرت زار و محزون ، آسمون می باره خون
داری روی دستم جون میکنی ، میکنی
با زبون خشکت اصغرم ، داری با لبها بازی میکنی
امونتو برده تشنگی ، جلو چشام تلذی مکینی
لالا ، گل پریشونم
لالایی میخونم
بخواب علی جونم
علی لای لای لای
از غم تو بی سامونم ، نمی باره بارونم
واسه طفل بی جونم ، مضطرم ، مضطرم
دل ، زده بیرون از سینه ، آخه داغت سنگینه
رد خون رو زمینه ، اصغرم ، اصغرم
بیا سرتو بالا بگیر نبینم آویزون بشه سرت
الهی بمیره حرمله زده سه شعبه توی حنجرت
لالا ، گلم شدی پرپر
داره میشه آخ
خاک عزا بر سر
علی لای لای لای
آه عمر گل چه کوتاهه ، داری میری شیش ماهه
شب تلخی تو راهه ، مادره مادره
من میشم آخر سرگردون ، توی دشت و بیابون
خوبه باز رو سرهامون معجره معجره
من و توی کوفه می برن میون کوچه ها کشون کشون
جلو چشای عمو دارن ما رو به همدیگه میدن نشون
لالا ، ندیدی مادر رو
روضه ی معجر رو
بابای بی سر رو
علی لای لای لای

مادری فریاد می زد العطش ، اصغرم بنموده غش
قطره آبی کو که تر سازم لبش ، اصغرم بنموده غش
مـادری فـریـاد می زد آب آب
تشنگی بُرده ز طفلم تاب تاب
شعـر لالایی نمی خواهد علـی
رفته دیگر از دو چشمش خواب خواب
آب آب آب آب اصغرم بنموده غش
آب آب آب آب ای عموجان العطش
قطره ای دیگر نمانـده در سبو
غصـّه گـردیـده هـوای آرزو
العطش فریـاد هر کودک شده
العجـل ای باوفـا ، سقـّا عمو
مادری فریاد می زد العطش ، اصغرم بنموده غش
دم به دم آیـد صـدای مـادری
نـالــة واحـســرتِ دردآوری
ساقیِ طفلان کجایی؟، العطش
خیمـه ها دیگـر ندارد یـاوری
آب آب آب آب اصغرم بنموده غش
آب آب آب آب ای عموجان العطش
آب نوشین گشته نایاب از جفا
برده از رخسـار طفـلانم صفا
ای علـمـبـردار با غیـرت نمـا
وعـدة آبــی که دادی الوفـا
مادری فریاد می زد العطش ، اصغرم بنموده غش
مادری فریاد می زد العطش ، اصغرم بنموده غش
قطره آبی کو که تر سازم لبش ، اصغرم بنموده غش
کو نم آبـی که لعلـش تر شود ؟
نالـه های العطـش کم تر شود
تا نبینـم گـریـه های اصغـرم
کودک شش ماهه بی مادر شود
آب آب آب آب اصغرم بنموده غش
آب آب آب آب ای عموجان العطش

مطالب مشابه: متن تسلیت شهادت علی اصغر (ع) با 50 جمله سوزناک و غم انگیز

نوحه های غمگین برای حضرت علی اصغر (ع)

سایه افکنده عطش بر کودکان
آتـش افتـاده به جان تشنگان
هر یکی لب تشنه سویی می رَود
الامـان از این بـلای بی امان
مادری فریاد می زد العطش ، اصغرم بنموده غش
رفت و در خیمـه نیامد میرِ آب
تا نمایـد کـودکـان را سیرِ آب
داغ عمـو شد به جان تشنگان
غصه ای سنگین تر از تأثیر آب
آب آب آب آب اصغرم بنموده غش
آب آب آب آب ای عموجان العطش
سروری با سوز و آه و چشم تر
نوحه ای دیگر سرودی مختصر
شرح حال مادری بشکسته دل
قصـة آب و ربـاب و یک پسر
مادری فریاد می زد العطش ، اصغرم بنموده غش

ای به سر دست همه هست من
تبسّمت برده دل از دست من
ای در دریای امید حسین
اول و آخرین شهید حسین
سوخته و سوخته و سوخته
دیده به شانهٔ پدر دوخته
تو سند زندهٔ کربلایی
تو مهر پروندهٔ کربلایی
تو کودک شیری نه، طفل شیری
صغیر نه، صغیر نه، کبیری
ستارهٔ برج سعادتی تو
سورهٔ کوچک شهادتی تو
نگاه کن به چشم نیم بازت
که فاطمه آمده پیشبازت
بس که ز تشنگی به تاب و تبی
اشک نداری که کنی تر لبی
تشنه تر از تشنه لبان گوش کن
آب ز پیکان بلا نوش کن
می برمت تا که فدایت کنم
باش که تقدیم خدایت کنم
چشم گشا کودک مدهوش من
قتلگه توست در آغوش من
سینه سپر باش که حظی کنی
خنده بزن چند تلظی کنی
تلظی ات قلب مرا آب کرد
رباب را ز گریه بی تاب کرد
خنده بزن روز شهادت توست
شهادت تو نه، ولادت توست
خون تو عمر جاودان من است
آب تو اشک شیعیان من است
روی به قتلگاه کن اصغرم
حرمله را نگاه کن اصغرم
روز بزرگ امتحان آمده
حرمله با تیر و کمان آمده
آه خدایا جگرم پاره شد
حنجر خشک پسرم پاره شد
تیر که بر حنجر خشکت نشست
راه نفس را به گلوی تو بست
حرمله حلق پسرم را شکافت
حلق پسر نه، جگرم را شکافت
تیر برون کشیدم از حنجرت
گشت جدا بر سر دستم سرت
غنچة پرپر شده دیده کسی؟
کودک بی سر شده دیده کسی؟
چشم کسی دیده که روی پدر
سرخ شود ز خون حلق پسر؟
خون تو از گلو به عرش خیزد
نمی گذارم به زمین بریزد
زخم گلوی تو کند دوست دوست
خون تو بی واسطه تقدیم اوست
خدای من قسم به جان رسول
فدایی حسین را کن قبول
دسته گل آخر من همین بود
تمامی لشکر من همین بود
در دل من شراره های غم است
که سوز آن در جگر “میثم” است

بابايي نبينم كه تو پريشوني
بي حالي و نيستش ب تن تو جوني
دعامه عزيزم زنده بموني
اي واي بخدا ازت شرمندم
اي واي اگه بميري من مردم
اي واي منو ميسوزونه اين غم
شبيه گل پرپري
با خندت دل ميبري
بمونُ جلو دشمنا
برام كن علي اكبري !
لالايي علي اصغر
لالالالالالا كه موقع خوابه
ديدن گلوس تو برام عذابه
تيري كه به تو خورد در عوض ابه
اي واي همه ارزوم رفت بر باد
اي واي ناراحتمو دشمن شاد
اي واي نميبرم هيچ وقت از ياد
رو دستم ناله ها زدي
تو خونت دست و پا زدي
با كارات علي اصغرم
اتيش به دل ما زدي
لالايي علي اصغر …
زارمو پريشون تو وسط ميدون
جون بابا واكن چشاتو علي جون
منو خجل از رو ربابه نگردون
اي واي پدر تو شد بيچاره
اي واي غمي توي سينش داره
اي واي گلوتو زدن شد پاره
تنت رو علي تا حرم
زير اين عبا ميبرم
الهي نبينه كسي
دو چشماي خيس و ترم
لالايي علي اصغر

ای یگانه کودک یکتا پرست
وی به طفلی مستِ صهبای الست
گرچه شیر مادرت خشکیده است
شیر رحمت از لبت جوشیده است
غم مخور ای آخرین سرباز من
غم مخور ای بهترین هم راز من
غم مخور ای کودک خاموش من
قتلگاهت میشود آغوش من
غم مخور ای کودک دُردی کِشم
من خودم تیر از گلویت میکشم
در حرم زاری نکن از بهر آب
چون خجالت میکشم من از رباب
میبرم تا آنکه سیرابت کنم
از خدنگ حرمله خوابت کنم
مخفی از چشم زنان دلپریش
میکَنم قبر تورا با دست خویش
صورتت را میگذارم روی خاک
تا ز خاک آید ندای عشق پاک

مطالب مشابه: اشعار سوزناک حضرت ابوالفضل (ع) + واژه‌هایی آتش‌گرفته از عشق

شعرهایی جان‌سوز برای حضرت علی اصغر (ع)

اى اهل کوفه رحمى این طفل جان ندارد
خواهد که آب گوید اما زبان ندارد
دیشب به گاهواره تا صبح دست و پا زد
امروز روى دستم دیگر توان ندارد
هنگام گریه کوشد تا اشک خود بنوشد
اشکى که ترکند لب دور دهان ندارد
رخ مثل برگ پائیز لب چون دو چوبه خشک
این غنچه بهارى غیر از خزان ندارد
اى حرمله مکش تیر یکسو فکن کمان را
یک برگ گل که تاب تیر و کمان ندارد
شمشیر اوست آهش، فریاد او تلظّى
جانش به لب رسیده تاب بیان ندارد
رحمى اگر که دارید یک قطره آب آرید
بر کودکى که در تن جز نیمه جان ندارد
با من اگر بجنگید تا کشتنم بجنگید
این شیر خواره بر کف تیغ و ستان ندارد
مادر نشسته تنها در خیمه بین زنها
جز اشک خجلت خود آب روان ندارد
تا با خدنگ دشمن روحش زند پر از تن
جز شانه امامش دیگر مکان ندارد
میثم به حشر نبود غیر از فغان و آهش
آن کو از این مصیبت آه و فغان ندارد

به روی دست باب تلظی بهانه بود
او تشنه ی وصال خدای یگانه بود
پیش از قیام کرب و بلا بلکه پیشتر
حلقش برای تیر شهادت نشانه بود
لب های او خمُش ولی بند بند او
گرم دعا و زمزمه ی عاشقانه بود
تنها اگر به قطره ی آبی نیاز داشت
دریا ز چشم دختر زهرا روانه بود
با خنده داد جان به سر دست باغبان
بی ناله بلبلی که خمُش از ترانه بود
تیری که شه ز حنجر خونین او کشید
گریان به یاد خنده ی آن ناز دانه بود
شه رُخ به خون حنجر او شست کای خدا
این هدیه آخرین دُر من در خزانه بود

این طفل شیرخواره همۀ لشکر من است
در بیـن سی هـزار سپه، یـاور من است
یـک بـاغ لاله هـدیه به محبوب کرده‌ام
این شیرخواره دسته گلِ آخـرِ من است
خونی کز آن جمال خدا گشت لاله‌گون
بـاور کنید خـون علی‌اصغرِ مـن است
ایـن طفـل شیر را مشمارید شیرخوار
من مصحف خدایم و این کوثر من است
مـن سینه چـاک سنگر سـرخ شهادتم
این است آن شهید که هم‌سنگر من است
ایـن اسـت آن شهیـد کـه با بی‌زبانی‌اش
تـا صبـح روز حشـر پیام‌آور من است
جسمش به روی دست من و مرغ روح او
پـرواز کـرده در بغـلِ مـادر مـن است
چون شمعِ سوخته شده از قحط آب، آب
آبـی اگر که خورده ز چشمِ تر من است
خواهید اگر کنید پس از این زیارتش
قبرش به روی سینۀ غم‌پرور من است
«میثم» شـرارۀ دل مـا را کِشد به نظم
با سوزِ سینه، تشنه لبِ ساغر من است

ای داده خونِ حنجر تو آبرو به من
گردیده با تبسم خود رو به رو به من
با آن که گریه کردی و آبی ندادمت
دادی به خنده آب ز خون گلو به من
تا بشنوم صدای تو یک بار العطش
مثل برادرت علی اکبر بگو به من
شستم ز خون پاک تو رخسار خویش را
دادی ز حلق تشنه ات آب وضو به من
از بس که بود ذبح تو در دست من عظیم
آمد ندای تسلیت از ذات هو به من
تیر سه شعبه را که کشیدم ز حنجرت
می گفت وصف حال تو را مو به مو به من
نفرین به حرمله، به خدا می خورم قسم
بیش از سپاه کوفه ستم کرد او به من
این غنچه ای که تیر جفا کرده پرپرش
تازه گرفته بود در این دشت خو به من
با آن که رنگ و بوی خدایی بود مرا
بخشید خون حنجر تو رنگ و بو به من
چشمی فکن به “میثم” بی آبرو حسین
تنها دهد نگاه شما آبرو به من

مطالب مشابه: اشعار ماه محرم سوزناک (40 متن و شعر غمگین ماه محرم)

مطالب مشابه

دکمه بازگشت به بالا