اشعار در مورد مهربانی { غزلیات معروف درباره ی محبت و مهربانی}
سایت «تکمتن» در این مطلب، گلچینی از زیباترین اشعار درباره مهربانی و محبت را گردآوری کرده است؛ غزلیات، ابیات و سرودههایی از شاعران بزرگ که با زبان دل، از ارزش والای مهربانی سخن گفتهاند. مهربانی، زبانیست جهانی که بینیاز از ترجمه، دلها را به هم نزدیک میکند و روح انسان را لطیفتر میسازد. از حافظ و سعدی تا مولانا و دیگر شاعران نامدار، مهربانی همواره در دل شعر فارسی جایگاهی بلند داشته است. اگر به دنبال اشعاری ناب درباره مهربانی و لطافت انسانی هستید با ما همراه باشید.

اشعار زیبا با موضوع محبت
ای مردمان بگویید آرام جان من کو
راحت فزای هرکس محنت رسان من کو
نامش همی نیارم بردن به پیش هرکس
گه گه به ناز گویم سرو روان من کو
در بوستان شادی هرکس به چیدن گل
آن گل که نشکفیدست در بوستان من کو
جانان من سفر کرد با او برفت جانم
باز آمدن از ایشان پیداست آن من کو
هرچند در کمینه نامه همی نیرزم
در نامه بزرگان زو داستان من کو
هرکس به خان و مانی دارند مهربانی
من مهربان ندارم نامهربان من کو
مهربانی را اگر قسمت کنیم ٬
من یقین دارم به ما هم میرسد
آدمی گر ایستد بر بام عشق
دستهایش تا خدا هم میرسد….
شکر می کنم خدا
هر کجا فقط تو را
مهربان تر از همه
ای امید قلب ما
ای که آفریده ای
ابر و باد و آسمان
آفریدۀ تو هست
این جهان و آن جهان
با این دو دست کوچکم
دست می برم پیش خدا
با دل پاک و روشنم
دعا کنم، دعا، دعا
باز ای خدای مهربان
بشنو دعا های مرا
دعا برای مادرم
دعا به شادی بابا
به خانه ها صفا بده
به جان ما وفا بده
مهم نیست چه شکلی هستیم
مهربونی ها ما رو تبدیل به زیباترین آدمهای دنیا می کنن.
حالا که آمده ای ، چترت را ببند
در ایوان این خانه جز مهربانی نمی بارد
مهربونیات زیاده که هنوز خوب و صبوری
مثل یک حس قشنگی حتی وقتی خیلی دوری
بیایید با هم بخندیم
اما به هم نخندیم
در غم و غصه رو
به روی هم ببندیم
بیایید با صفا باشی
مبیرنگ و ریا باشیم
نبینیم عیب هم رو
پنهان کنیم اون ها رو
ببین که دل شکستن
یا که مسخره کردن
از دوستی خیلی دوره
جاش دشمنی میاره
ایمان داشته باش که کمترین مهربانی ها از ضعیفترین حافظه ها پاک نمیشوند
پس چگونه فراموش خواهی شد تو که پیشه ات مهربانی است
مهربانی نقش هر نقاش نیست
هر که نقشی را کشید نقاش نیست
نقش را نقاش معنا میدهد
مهربانی نقش یار است حیف که یار نقاش نیست
اگه آفتاب میسوزونه بی خیال آخه تو سایه بونی
اگه آدم ها وفا ندارند بی خیال آخه تو مهربونی
اگه من واست میمیرم بی خیال آخه تو لایق تر از اونی که میدونی
به مادر گفتم آخر این خدا کیست؟
که هم در خانه ما هست و هم نیست
تو گفتی مهربان تر از خدا نیست
دمی از بندگان خود جدا نیست
چرا هرگز نمی آید به خوابم
چرا هرگز نمی گوید جوابم
نماز صبحگاهت را شنیدم
تو را دیدم خدایت را ندیدم
به من آهسته مادر گفت: فرزند
خدا را در دل خود جوی یک چند
خدا در بوی و رنگ گل نهان است
بهار و باغ و گل از او نشان است
خدا در پاکی و نیکیست فرزند
بود در روشنایی ها خداوند
مطلب مشابه: متن درباره مهربانی مادر (50 متن برای قدردانی و تشکر از مادر)

غزلیات و اشعار درمورد مهربانی
مرغ محبتم من، کی آب و دانه خواهم
با من یگانگی کن، یار یگانه خواهم
شمعی فسرده هستم، بی عشق مرده هستم
روشن گرم بخواهی سوز شبانه خواهم
افسانه محبت، هر چند کس نخواند
من سر گذشت خود را، پر زین فسانه خواهم
بام و دری نبینم، تا از قفس گریزم
بال و پری ندارم، تا آشیانه خواهم
تا هر زمان به شکلی، رنگی بخود نگیرم
جان و تنی رها از قید زمانه خواهم
می آنقدر بنوشم، تا در رهت چو بینم
مستی بهانه سازم گم کرده خانه خواهم
از محبت تلخها شیرین شود
وز محبت مسها زرین شود
ازمحبت دُردها صافی شود
وز محبت دَردها شافی شود
از محبت خارها گل میشود
وز محبت سرکهها مل میشود
از محبت دار تختی میشود
وز محبت بار بختی میشود
از محبت سجن گلشن میشود
بی محبت روضه گلخن میشود
از محبت نار نوری میشود
وز محبت دیو حوری میشود
از محبت سنگ روغن میشود
بی محبت موم آهن میشود
از محبت حزن شادی میشود
وز محبت غول هادی میشود
از محبت نیش نوشی میشود
وز محبت شیر موشی میشود
از محبت سقم صحت میشود
وز محبت قهر رحمت میشود
از محبت مرده، زنده میشود
وز محبت شاه بنده میشود
این محبت هم نتیجه دانش است
کی گزافه بر چنین تختی نشست
یادمان باشد از امروز جفایی نکنیم
یا که در خویش شکستیم صدایی نکنیم
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند
طلب عشق به هر بی سروپایی نکنیم
مهربانی صفت بارز عشاق خداست
یادمان باشد از این کار ابایی نکنیم
ذوقی چنان ندارد بی دوست زندگانی
دودم به سر برآمد زین آتش نهانی
شیراز در نبستهست از کاروان ولیکن
ما را نمیگشایند از قید مهربانی
اشتر که اختیارش در دست خود نباشد
میبایدش کشیدن باری به ناتوانی
خون هزار وامق خوردی به دلفریبی
دست از هزار عذرا بردی به دلستانی
صورت نگار چینی بیخویشتن بماند
گر صورتت ببیند سر تا به سر معانی
ای بر در سرایت غوغای عشقبازان
همچون بر آب شیرین آشوب کاروانی
تو فارغی و عشقت بازیچه مینماید
تا خرمنت نسوزد تشویش ما ندانی
میگفتمت که جانی دیگر دریغم آید
گر جوهری به از جان ممکن بود تو آنی
سروی چو در سماعی بدری چو در حدیثی
صبحی چو در کناری شمعی چو در میانی
اول چنین نبودی باری حقیقتی شد
دی حظ نفس بودی امروز قوت جانی
شهر آن توست و شاهی فرمای هر چه خواهی
گر بی عمل ببخشی ور بیگنه برانی
روی امید سعدی بر خاک آستان است
بعد از تو کس ندارد یا غایة الامانی
مطلب مشابه: انشا درمورد بخشش و مهربانی { 9 انشا زیبا با موضوع بخشندگی و مهربانی}

اشعار احساسی درباره مهربانی
با مادر خویش مهربان باش
آماده ی خدمتش به جان باش
با چشم ادب نگر پدر را
از گفته ی او مپیچ سر را
چون این دو شوند از تو خرسند
خرسند شود ز تو خداوند
نسیم وصل به افسردگان چه خواهدکرد؟
بهار تازه به برگ خزان چه خواهدکرد؟
به من که سوختم از داغ مهربانی خویش
فراق و وصل تو نامهربان چه خواهدکرد؟
سرای خانه بهدوشی حصار عافیت است
صبا به طایر بیآشیان چه خواهدکرد؟
ز فیض ابر چه حاصل گیاه سوخته را؟
شراب با من افسرده جان چه خواهدکرد؟
مکن تلاش که نتوان گرفت دامن عمر
غبار بادیه با کاروان چه خواهدکرد؟
به باغ خلد نیاسود جان علوی ما
به حیرتم که در این خاکدان چه خواهدکرد؟
صفای باده روشن ز جوش سینه اوست
تو چارهساز خودی آسمان چه خواهدکرد؟
به من که از دو جهان فارغم به دولت عشق
رهی ملامت اهل جهان چه خواهدکرد؟
در محبت جان اگر بازی خوش است
گر کنی بازی چنین بازی خوش است
یار کرمانی اگر چه خوش بود
دلبر سرمست شیرازی خوش است
رند سرمستیم و با ساقی حریف
با حریف خویش دمسازی خوش است
چند گردی تو به خود گرد جهان
یک دمی با خویش پردازی خوش است
ساز ما ار ذوق خوشتر میدهد
ساز ما را گر تو بنوازی خوش است
عشق چون سلطان به تخت دل نشست
خانه را با عشق پردازی خوش است
سیم قلب تو ندارد رونقی
سیم قلب خویش بگدازی خوش است
در طریق عاشقی چون عاشقان
هر چه داری جمله در بازی خوش است
یک دمی با سید رندان بساز
تا بدانی ذوق دمسازی خوش است
لبخندهای پاک تو آسمانیاند
و حرفهایت فلسفه مهربانیاند
وقتی بر مدار تو میگردد عاشقی
حتی عشقهای کوچک جهانیاند
پشت آن نگاه ساده و نجیب تو
این چشمههای سکوت آتشفشانیاند
پشت ترانه و شعرهای سرد من
استعارههای ناب عشق نهانیاند
بهارهای همین سالهای من هم
بی حضور تو همیشه خزانیاند
دستان نحیف غزلم را بگیر عزیز
این واژهها پر از مهربانیاند
مطلب مشابه: اشعار مولانا شاعر بزرگ (مجموعه 100 شعر ناب و عاشقانه مولانا)