اشعار ترانه های معین؛ متن آهنگ های معروف استاد معین خواننده ایرانی
در این بخش از سایت ادبی تک متن اشعار ترانه های معین را برای شما دوستان قرار دادهایم. نصرالله معین نجفآبادی که با نام هنری معین شناخته میشود، خوانندهٔ موسیقی پاپ و سنتی و آهنگساز ایرانی ساکن لسآنجلس است. او از 18 سالگی فعالیت خود را در موسیقی و آواز آغاز کرد و مدتی نیز از آموزشهای هنرمندانی چون تاج اصفهانی و حسن کسایی بهره برد. نخستین ترانهٔ رسمی او، قطعهای بهنام «یکی را دوست میدارم» بود که در سال 1357 انتشار یافت و سبب شهرت او شد.
دیوونه
تو دیوونه رفتی یه شب بی نشونه
تو خواستی که قلبم پریشون بمونه
واست گریه من دیگه بی امونه
دل از درد عشقت یه دریای خونه
می خواهم با تو باشم هنوز عاشقونه
ولی نازنینم چگونه چگونه ، چگونه چگونه
من از سبزه سبزم، ولی خسته خسته
من از شهر عشقم ولی دل شکسته
می گفتم یه ابری ، یه همرنگ بارون
یه بارون رحمت ، واسه سبزه زارون
می خواستم بگم من که عاشق ترینم
تو فرصت ندادی تو فرصت ندادی
حقیقت چه تلخه، چه تلخه شکستن
حقیقت همینه، که رفتی تو بی من
سفره عشق
دو تا چشمام همه جا،دنبال تو می گرده
با نبودنت دلم ،با غصه هات سر کرده
شب و روز در پی تو،من همه جا گشتم
یکی گفت غصه نخور،اون داره بر می گرده
زندگی با عشق تو رنگ دیگه داشت برام
رفتی و بدون تو پخش شده روز و شبهام
دل من با هیچ کسی نمو تونست خو بگیره
شب و روز منتظره چشم به راهت مونده نگام
کسی مثل تو نشد،کسی مثل تو نبود
همش از خدا می خواهم که بیایی زود زود
کاش میشد دوباره باز همو پیدا بکنیم
کاش میشد سفره عشقمونو با همدیگه وا بکنیم
کاشکی این شهر غریب صدای آشنا بیاد
دل من هوا تو کرده فقط هم تو رو می خواهد
نمیشه باور من
پیش تو روسیاهم،تو بگذر از گناهم
ندامت و تو دیدی،تو عالم نگاهم
تو خواستی من نخواستم،با هم باشن دلامون
نشستی من نشستم،به پای لحظه هامون
تو بودی من نبودم،دیوونه مثل مجنون
تو موندی من نموندم،به پای عهد و پیمون
نمیشه باورمن کنار من نشستی
کسی که می پرستم،تو بودی و تو هستی
نمیشه باور من،هنوز به پام نشستی
چشمات و رو بدیها،تو عاشقونه بستی
نمیشه باور من،که با تو من چه کردم
کی داشت خبر که یک روز،پیش تو بر می گردم
شب رویایی
ای شب از رویای تو رنگین شده
سینه از عطر تو هم سنگین شده
ای به روی چشم من گسترده خویش
شادی ام،بخشیده از اندوه بیش
همچو بارانی که شوید جسم خاک
هستی ام زآلودگیها کرده پاک
ای تپش های تن سوزان من
آتشی در سایه مژگان من
ای مرا با شور شعر آمیخته
این همه آتش به شعرم ریخته
چون تب عشقم چنین افروختی
لاجرم شعرم به آتش سوختی
ای دو چشمانت چمن زاران من
تا دو چشمت خورده بر چشمان من
بیش از اینت گر که در خود داشتم
هر کسی را تو نمی انگاشتم
با تو
به دیدارم بیا ماه در اومد
چراغ روشن راه ور اومد
اگر شب شده مهتاب توی راهه
نشون ما دو تا فانوس راهه
بذار بخنده چشمات به نگاهم
کتاب عاشقی توی نگامه
عزیز من چشم انتظارم نزار
بیا و زندگی رو با خود بیار
با تو نفس کشیدم و دوست دارم
همیشه با تو بودن و دوست دارم
بیا که بسته پر پرواز من
دوباره پر گشودن و دوست دارم
بسته دیگه مردم از این یس کسی
اینهمه تنهایی و دلواپسی
دل واسه دیدار تو پر می زنه
کاشکی بدونی که ندارم کسی
عطر موهات
عزیز من قسم مگر،که مرگ من تو را دگر،ز قلب من جدا کند
فدای چشم مست تو،اگر براه عشق تو،خدا مرا گدا کند
ای نفسهای تو عاشق،ای تو خوب موندنی
زنده ام با نفس تو،تو همیشه با منی
مثل شبنم رو پر گل،منو با خودت نگهدار
سینتو گهواره ای کن،برای این تن تب دار
یاس عاشقی رو بردن،منو از خودم جدا کن
امان
امان امان از دل من، از این دل غافل من
اگر تو ناجی نبودی، دلم میشد مشکل من
دلم یه همزبون می خواهد، تنم یه سایبون می خواهد
تو دنیای نامهربون، یه یار مهربون می خواهد
تو ناجی من شدی باز، رسیدی در اوج نیاز
شدی برام مثل یه بت، خدای عشق بنده نواز
پیش از اینا چه بین جمع چه تنها
قشنگ نبود دنیا به چشمم اینجا
تو اومدی دنیامو زیبا کردی
مثل یه آرزو یه خواب، یه رویا
اشکامو پاک کردی به روی گونه
به بر کشیدی منو عاشقونه
فرشته نجات من شدی تو
عشقت واسم هدیه آسمونه
گذشته ها
مخور غم گذشته، گذشته ها گذشته
هرگز به غصه خوردن، گذشته بر نگشته
به فکر آینده باش، دلشاد و سرزنده باش
به انتظار طلعت، خورشید تابنده باش
عمر کمه صفا کن، رنج و غمو رها کن
اگه نباشه دریا، به قطره اکتفا کن
عمر کمه صفا کن، گذشته رو رها کن
اگه نباشه دریا، به قطره اکتفا کن
قسمت تو همین بوده که بر سرت گذشته
نکن گلایه از فلک، این کار سرنوشته
عمر گران می گذرد خواهی نخواهی
سعی بران کن نرود رو به تباهی
مطلب دل را طلب از سوی خدا کن
زان که بود رحمت او لا یتناهی
لحظه ها
لحظه ها رو با تو بودن، در نگاه تو شکفتن
حس عشق و در تو دیدن، مثل رویای تو خوابه
با تو رفتن با تو موندن، مثل قصه تو رو خوندن
تا همیشه تو رو خواستن، مثل تشنگی آبه
اگه چشمهات منو می خواست، تو نگاه تو می مردم
اگه دستهات مال من بود، جون به دستهات می سپردم
اگه اسممو می خوندی، دیگه از یاد نمی بردم
اگه با من تو می موندی، غم دنیا رو می بردم
بی تو اما سر سپردن، بی تو و عشق تو بودن
تو غبار جاده موندن، بی تو خوب من محاله
بی تو حتی زنده بودن، بی هدف نفس کشیدن
تا ابد تو رو ندیدن، واسه من رنج و عزابه
توی آسمون عشقم غیر تو پرنده ای نیست
روی خاموشی لبهام جز تو اسم دیگه ای نیست
توی قلب من عزیزم هیچ کسی جایی نداره
دل عاشقم به جز تو هیچ کسی رو دوست نداره
قسم نخور
قسم نخور به جونم، که بی قسم می دونم
نور ستاره تو، رفته از آسمونم
چشمهام اشکی نداره، به پای تو بباره
یک قلب پاره پاره، قسم خوردن نداره
نگینی بودی بر انگشتر من
امیدی در دل عاشق تر من
تو که آتش زدی بر هستی من
به باد دادی چرا خاکستر من
تو که با قلب عاشق می پریدی
شکستی پس چرا بال و پر من
چرا می خواهی قسم های دروغین
بشه یکبار دیگر باور من
تو دنیایی که آوار محبت، با دستهای تو ریخته بر سر من
چرا می خواهی بدونم با یک حس حقیقی هستی یار و یاور من
تو که بیگانه بودی با سپیدی، تو که دلبستگی هامو ندیدی
در این بازار داغ ناامیدی، تو رو باور کنم با چه امیدی
یاد تو
بگو چه بی تابم من، امید بر بادم من
یه دنیا فریادم من
تو رو که می بینم، عاشق و دیوونه ام
تو با اون چشم سیاهت، خواب نگاهت، خونه دلم رو ویرون می کنی
تو با موهای پریشون و رها، منو سرگشته و حیرون می کنی
باز دلم اسیر عشق تو شد، عمر من همه به پای تو شد
یاد تو همه تو خاطر من، تا ابد همیشه خاطره شد
بیا هنوز عشقت توی قلبمه، تو رو که می بینم، قلبم می زنه
اینو بدون نیاز من به عشق تو، تا آخر دنیا تو وجودمه
تو ای ترانه من، همه بهانه من
تو در سکوت دلم، تو داد عشق منی
تو در نهایت من، ندای باغ روی
تو در سکوت دلم، تو داد عشق منی
تو با خنده های شیرین لبهات، منو سرگشته و حیرون می کنی
تو با اون کرشکه و ناز و ادا، مثل جادو منو افسون می کنی
شبهای رفتن تو
شبهای رفتن تو، شبهای بی ستاره است
ببین که خاطراتم، بی تو چه پاره پاره است
با هر نفس تو سینه، بغض تو توگلومه
با هر کی هر جا باشم، عکس تو روبرومه
آخ چقدر تنگه دلم، برای اون شبهامون
کاشکی اون عشق بشینه، دوباره تو دلهامون
چی میشه برگردی بازهم، به روزهای گذشته
هوای پاییزی چرا، تو عشق ما نشسته
سپردی عهدمونو، به دست باد و بارون
منو زدی به طوفان، خودت گرفتی آروم
قهر تو راهمو بسته، غم دلمو شکسته
تو این صدای خسته، یاد تو پینه بسته
غم دلمو شکسته
غروب باز دوباره، شب توی انتظاره
ابر تو نگاهم نشسته، خیال گریه داره
اسم تو فریادمه، درد تو صدام ترانه است
خنده آینه تلخ و، بی تو پر از بهانه است
ظالم
قدتم مثل دو تا چشم سیاهته
ظلم عالم توی اون برق نگاهته
آخه ظالم زیر پاتم یه نگاه کن
تا ببینی چه دلهایی زیر پاته
دل من هر جا که تو باشی باهاته
عاشقی دیوونه چشم سیاهته
پا بزار روی چشمهامتا ببینی
فرشی از عشق و محبت زیر پاته
چشمهای تو چه ردیفه، تو نگاهت چه دل فریبه
اما حرفهای قشنگت، یه سرابه یه فریبه
باورم کن، باورم کن، ای تو شکوه، باور من
ای همیشگی ترینم، ای تو عشق آخر من
من می خواهم که عاشقونه، با تو باشم تا همیشه
سایه عشق تو باشه تا قیامت بر سر من
فراموشم نکن
هنوزم عاشق ترینم، ای تو تنها باور من
به غیر از با تو بودن، نیست هوایی بر سر من
هنوز عطر تو مونده، در فضای خانه من
هنوزم بیقراره، این دل دیوونه من
فراموشم نکن، فراموشم نکن
تویی تنها دلیل من، به یاد من باش، فراموشم نکن
من تشنه محبت، دردآشنای هجرت
دلم به این جدایی، هرگز نکرده عادت
ناکامی از تولد، همزاد بخت من بود
ندارم از تو شکوه، این سرنوشت من بود
بی تو حدیث عشق و، دیگر باور ندارم
جز با تو بودن، آرزویی در سر ندارم
می پیچه عطر خاطرت در خلوت شبهای من
تکرار اسم قشنگت شده عادت لبهای من
قصر آرزوها
با هم عشقو شناختیم، دل به همدیگه باختیم
که قصر آرزوهامونو، با همدیگه شاختیم
من آن باده پرستم که از عشق تو مستم
امید و آرزوهامو به چشمون تو بستم
منو رها کن از من، بیگانه از خویشم کن
در هوای عشقت، عاشق تر از پیشم کن
بزار به شوق روی تو زندگی آغاز کنم
زمزمه های عاشقی با دل خود ساز کنم
مرغک دلشکسته ام، دست نوازشی بکش
که در هوای عشق تو هوایی پرواز کنم
سر به سر اومد شرمنده تو، گل متحیر از خنده تو
حرفهات چنین، مثل قند و عسل، شعر و غزل وار
سر به سر اومد شرمنده تو، گل متحیر از خنده تو
بگو همیشه تو مال منی، جان و تن این بار
دعا
خودش می دونه داره ، هر کسی آرزویی
این باشه آرزومون ، نریزه آبرویی
با هم بیاییم دعا کنیم ،خدامونو صدا کنیم
که آسمون بباره ، فراوونی بیاره
ازش بخوایم برامون ، سنگ تموم بزاره
راههای بسته واشه ، هیچکی غریب نباشه
صورت و شکل هیچ کس مردم فریب نباشه
شفا بده مریض و خط بزنه ستیز و
رو هیچ دیوار و بومی نخونه جغد شومی
دعا کنیم رها شن ، اونا که توی بندن
از بس نباشه نا اهل زندونارو ببندن
سیاه و سپید یه رنگ بشه
زشتی هامون قشنگ بشه
کویرا آباد بشن ، اسیرا آزاد بشن
خواب گل
باز کن پنجره را و به مهتاب بگو
صفحه ذهن کبوتر آبیست ، خواب گل مهتابیست
باز کن چشمت راتا که گل باز شود
قصه زندگی آغاز شود
تا که از پنجره چشمانت،عشق آغاز شود
تا دلم باز شود
دلم اینجا تنگ است،دلم اینجا سرد است
فصلها بی معنی،آسمان بی رنگ است
سرده سرد است اینجا،باز کن پنجره را
باز کن چشمت را،گرم کن جان مرا
ای همیشه آبی،ای همیشه دریا
ای تمام خورشید،ای همیشه گرما
سرده سرد است اینجا،باز کن پنجره را
ای همیشه روشن،باز کن چشم مرا
حلقه طلایی
یه حلقه طلایی اسمتو روش نوشتم
می خواهم بیام دستت کنم بیای تو سرنوشتم
دو تا دل از جواهر،می خواهم برات بیارم
که بندازم به گردنت همیشه یادگارم
می گیره دل بهونه،می یام به سوی خونه ات
اگه کسی نبینه،می گم شدم دیوونه ات
میدونی توی دنیا، به غیر تو ندارم
اگه بخوای دلم رو به زیر پات می زارم
نمی دونی دلی که بیقراره
اگه بگی بله چه حالی داره
برات لباسی از حریر می یارم
نگینش از ماه پولک از ستاره
خدا کنه تا جون درام باشی گل بهارم
یه روز نیاد به من بگی دیگه دوستت ندارم
بریز به روی شونه هات، زلفات و دسته دسته
می خواهم که تاج مروارید، روی موهات بزارم
تمنا
هر کس به تمنای کسی غرق نیاز است
هر کس به سوی قبله خود رو به نماز است
هر کس به زبان دل خویش زمزمه ساز است
با عشق در آمیخته در راز و نیاز است
ای جان من تو، جانان من تو
در مذهب عشق، ایمان من تو
پیداست که کوتاه شود با رفتن جانم
این دست تمنا که به سوی تو دراز است
هر که در عشق تو گم شد، از تو پیدا می شود
قطره ناقابل دل، از تو دریا می شود
دستی که به درگاه خدا، بسته پل عشق
کوتاه نبینم که این، قصه دراز است
خاصیت عشق می جوشد از تو
دل رنگ آتش می پوید از تو
هر گوشه این خاک که دلسوخته ای است
از دولت عشق تو در میکده باز است
دیگر چه می خواهی
من که عمرم را به پایت ریختم، زندگیها را به پایت ریختم
ای تو دیروز منو امروز من، من که فردا را به پایت ریختم
دیگر چه می خواهی دیگر چه می خواهی
من که با خوب و بد تو ساختم، آبرویم را به خاک انداختم
در سفر تا هفت شهر عشق تو، من که مرزی تا جنون نشناختم
دیگر چه می خواهی دیگر چه می خواهی
من که همچون بت پرستیدم تو را، هر کجا رفتم فقط دیدم تو را
با تمام گریه هام از دست تو، می شکستم بغض و خندیدم تو را
پس چرا آزردنم را دوست داری،حسرت و غم خوردنم را دوست داری
مثل من هرگز کسی عاشق نبوده، سوختن از عشق را لایق نبوده
از تو ام بر آتش و خاموشم از تو، تا نگویی در وفا صادق نبوده
هر چه می سوزم تو می گویی کم است، قصه ام ورد تمام عالم است
هر چه را می خواستی، از من به دست آورده ای
مرگ غرورم بس نبود، که قصد جانم کرده ای
من که دنیا را به پایت ریختم، زندگیها را به پایت ریختم
دیگر چه می خواهی دیگر چه می خواهی
الهه ناز
باز، ای الهه ناز، با دل من بساز
کین غم جانگداز، برود ز ببرم
گر
دل من نیاسود، از گناه تو بود
بیا تا ز سر، گنهت گذرم
باز
می کنم دست یاری به سویت دراز
بیا تا غم خود را با راز و نیاز، ز خاطر ببرم
گر
نکند تیر خشمت دلم را هدف
به خدا همچون مرغ پر شور و شرر، به سویت بپرم
آنکه او ز غمت دل بندد چون من کیست
ناز تو بیش از این بهر چیست
تو الهه نازی در بزمم بنشین
من تو را وفا دارم، بیا که جز این، نباشد هنرم
این همه بی وفایی ندارد ثمر
به خدا اگر از من نگیری خبر، نیابی اثرم