اشعار احمد شاملو؛ مجموعه شعر عاشقانه زیبا و مفهومی احماد شاملو شاعر بزرگ
احمد شاملو، یکی از برجسته ترین شاعران معاصر ایران، با آثارش دنیایی از احساسات و تفکرات عمیق را به تصویر کشیده است. او با زبانی ساده و در عین حال پر مغز، به بررسی موضوعاتی چون عشق، آزادی، تنهایی و هویت انسانی پرداخته و توانسته است ارتباطی با خوانندگان خود برقرار کند. اشعار شاملو نه تنها بازتاب دهنده زندگی اجتماعی و سیاسی زمانه اش هستند، بلکه در عین حال به جستجوی معنا و حقیقت در زندگی انسان نیز می پردازند. او با استفاده از نمادها و تصایر زیبا، احساسات پیچیده را به سادگی بیان می کند و خواننده را به تفکر و تامل وا می دارد.
در ادامه برگزیده ای از اشعار عاشقانه ناب از احمد شاملو، اشعار خاص درباره شاملو، اشعار مفهومی درمورد شاملو و اشعار زیبا و احساسی از احمد شاملو را برای شما عزیزان ارائه کرده ایم با ما همراه باشید.
فهرست اشعار احمد شاملو
اشعار عاشقانه ناب از احمد شاملو
آنچه به تو می دهم عشق من نیست؛
بلکه تو خود، عشق منی
**
من باهارم تو زمین
من زمینم تو درخت
من درختم تو باهار
ناز انگشتای تو باغم میکنه
میون جنگلا طاقم می کنه
**
دل های ما که به هم نزدیک باشن
دیگر چه فرقی می کند
که کجای این جهان باشیم
دور باش اما نزدیک
من از نزدیک بودنهای دور میترسم
**
اشک رازیست
لبخند رازیست
عشق رازیستاشک آن شب لبخند عشقم بود
قصه نیستم که بگویی
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی
یا چیزی چنان که بدانی…من درد مشترکم
مرا فریاد کن
**
دستت را به من بده
دست های تو با من آشناست
**
مرا تو
بی سببی
نیستی
به راستی
صلت ِ کدام قصیده ای
ای غزل؟
**
کار دیگری نداریم
من و خورشید
برای دوست داشتنت بیدار میشویم
هر صبح
**
برای زیستن دو قلب لازم است
قلبی که دوست بدارد
قلبی که دوستش بدارند
**
اشعار خاص درباره شاملو
همه لرزش دست و دلم از آن بود
که عشق
پناهی گردد ،
پروازی نه
گریزگاهی گردد
آی عشق، آی عشق
چهره ی آبی ات پیدا نیستو خنکای مرهمی
بر شعله ی زخمی
نه شور شعله
بر سرمای درون
آی عشق، آی عشق
چهره ی سرخ ات پیدا نیستغبار تیره ی تسکینی
بر حضور وهن
و دنج رهایی
بر گریز حضور
سیاهی
بر آرامش آبی
و سبزه ی برگچه
بر ارغوان
آی عشق، آی عشق
رنگ آشنایت پیدا نیست
**
تو را دوست میدارم
طرف ما شب نیست
صدا با سکوت آشتی نمیکند
کلمات انتظار میکشند
من با تو تنها نیستم
هیچ کس با هیچ کس تنها نیست
شب از ستارهها تنهاتر است…
**
مطلب مشابه: اشعار زیبا درباره پاییز / شعرهای بلند و کوتاه با موضوع پاییز
زیباترین حرفت را بگو
شکنجه ی پنهان سکوت ات را آشکاره کن
و هراس مدار از آنکه بگویند
ترانه یی بیهوده می خوانید
چرا که ترانه ی ما
ترانه ی بیهوده گی نیست
چرا که عشق
حرفی بیهوده نیست
حتی بگذار آفتاب نیز بر نیاید
به خاطر فردای ما اگر
بر ماش منتی ست
چرا که عشق
خود فرداست
خود همیشه است
**
کیستی که من اینگونه به اعتماد
نام خود را
با تو می گویم
نان شادی ام را با تو قسمت می کنم
به کنارت می نشینم و
بر زانوی تو اینچنین به خواب می روم
کیستی که من این گونه به جد
در دیار رویاهای خویش با تو
درنگ می کنم!
**
در فراسوی مرزهای تن ام
تو را دوست می دارم
**
تو را دوست دارم
و این دوست داشتن
حقیقتی است که مرا
به زندگی دلبسته می کند
**
دوست اش می دارم
چرا که می شناسمش
به دوستی و یگانگی
شهر
همه بیگانگی و عداوت است
هنگامی که دستان مهربانش را به دست می گیرم
تنهایی غم انگیزش را در می یابماندوه اش
غروبی دلگیر است
در غربت و تنهایی
هم چنان که شادی اش
طلوع همه آفتاب هاست
**
اشعار مفهومی درمورد شاملو
میان ماندن و رفتن حکایتی کردیم
که آشکارا در پرده ی کنایت رفت
مجال ما همه این تنگ مایه بود و دریغ
که مایه خود همه در وجه این حکایت رفت
**
همه
لرزش دست و دلم
از آن بود که
که عشق
پناهی گردد،
پروازی نه
گریز گاهی گرد
**
به انتظار تصویر تو
این دفتر خالی تا چند
تا چند ورق خواهد خورد؟
**
سادگیم را
یک رنگیم را
به پای حماقتم نگذارانتخاب کرده ام که ساده باشم
و دیگران را دور نزنموگرنه دروغ گفتن
و بدبودن و آزار و فریب دیگران
آسان ترین کار دنیاست
بلد بودن نمی خواهد
**
من ز دنیا، تو را برگزیدم
رنج بی حد بپایت کشیدم
تا شود سبز، باغ امیدم
جان ز تن رفت و نیرو ز پایم
**
چه جالب است
ناز را می کشیم
آه را می کشیم
انتظار را می کشیم
فریاد را می کشیم
درد را می کشیم
ولی بعد از این همه سال …
آنقدر نقاش خوبی نشده ایم که بتوانیم
دست بکشیم
از هر آنچه که آزارمان می دهد
**
و عشق
اگر با حضور
همین روزمرگی ها
عشق بماند !
عشق است…
**
بالاﺧﺮﻩ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺁﻣﺪ
ﺁﻥ ﺷﺐﻫﺎیی ﮐﻪ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ
ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺗﻮ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺑﻤﺎﻧﻢ
ﺳﺮﺕ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﺳﯿﻨﻪ ﺍﻡ ﺑﮕﺬﺍﺭﻡ
ﻭ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭﺕ
چقدﺭ ﺧﻮﺷﺒﺨﺖ ﻫﺴﺘﻢ
**
مطلب مشابه: بهترین اشعار پروین اعتصامی با مجموعه 70 شعر احساسی عاشقانه این شاعر
اشعارزیبا و احساسی از احمد شاملو
من ز دنیا، تو را برگزیدم
رنج بی حد بپایت کشیدم
تا شود سبز، باغ امیدم
جان ز تن رفت و نیرو ز پایم
**
بلبل من! نوای تو خواهم
عمر را در هوای تو خواهم
زندگی را برای تو خواهم
تو بپائی اگر من نپایم
**
من پناهنده ام
به مرزهای تنت
**
روزی ما دوباره کبوتر های مان را پیدا خواهیم کرد
و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت
روزی که کمترین سرود
بوسه است
و هر انسان
برای هر انسان
برادری است
روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند
قفل
افسانه یی ست
و قلب
برای زندگی بس استروزی که معنای هر سخن دوست داشتن است
تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی
روزی که آهنگ هر حرف
زندگی ست
تا من به خاطر آخرین شعر رنج جست و جوی قافیه نبرم.
روزی که هر لب ترانه یی ست
تا کمترین سرود، بوسه باشدروزی که تو بیایی برای همیشه بیایی
و مهربانی با زیبایی یکسان شود.
روزی که ما دوباره برای کبوترهای مان دانه بریزیم . . .
و من آن روز را انتظار می کشم
حتی روزی که دیگر نباشم
**
امروز بیشتر از دیروز دوستت میدارم …
و فردا بیشتر از امروز!
و این ضعف من نیست قدرت توست!
**
میان آفتاب های همیشه
زیبائی تو
لنگری ست
نگاهت شکست ستمگری ست
و چشمانت با من گفتند
که فردا
روز دیگری ست
**
آیا تلاش من یکسر بر سر آن بود
تا ناقوس مرگ خود را پر صداتر به نوا آورم!
**
برای تو
برای چشمهایت..
برای من ،برای دردهایم …
برای ما، برای این همه تنهایی
ای کاش خدا کاری کند
**
خانه اسرار تو چون دل شود
آن مرادت زودتر حاصل شود
**
سوگند به نامت که تو آرام منی
زیر رگبار زمانه، تو فقط یار منی
**
و اما نیمه شبی من خواهم رفت از دنیایی که مال من نیست از زمینی که مرا بیهوده بدان بسته اند… #شاملو
**